شعر در مورد زبان ، نیش زبان و زبان مادری و خاموشی و زبان خوش از مولانا همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
زبان هنر گر ندانی نکو
حریف لب نکته گو هم مباش
اگر یکدل و یکزبانی بیا
دوپهلو دو رنگ و دو رو هم مباش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از آن شلاق چرمین ،کز زبانم برلبم می زد
دلم لرزید ، لبم جنبید ، زبانم جست بیرون
کاشکی هرگز لبانم را
به جنبش وا نمی کردم
واینگونه ، زبان سرخ بی پروای رسوا را ،
بلوا نمی کردم
جستحو کنید در سایت : تبریک تولد , متن و پیام تبریک تولد دوست و دوستانه و رسمی عاشقانه خواهر و همسر
«نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست»
هر چه جستم هیچ نیافتم جز نگاهت
که تنها راه وصالی میان من و توست
با زبان بی زبانی حرف ها گفته ایم
این زبان نگاهست که میان من و توست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می خوانم
با زبان عشق
می بینم
با چشم دل
حس می کنم
با وجودم آنچه را
با زبان عشق
به نظاره نشسته ام …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ناز یاران را به جان باید کشید
با همه نای وتوان باید کشید
رسم یاری نیست تندی وعتاب
با زبان مهربان باید کشید
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ایران ، باستان و کوتاه من کودکانه برای کودکان وطن از سعدی
چه غم
که خلق به حسن تو
عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان
خون بهای زیبایی ست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود
تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود
هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم
سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود
بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست
آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وز رخ تو بوی برد دایهی گل در چمن
جادوی استاد را پیش دو بادام تو
بسته شود پستهوار تیغ زبان در دهن
گردون هم عاشقست بر تو که هر صبحدم
در هوس روی تو پاره کند پیرهن
چون به دهانت رسید هیچ نبیند خرد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد امام زمان(عج) ، حضرت مهدی کودکانه و امام حسین از حافظ و سعدی
مغزِ خام،چشمِ شور
دستِ بی نمک،زبانِ تلخ خشک و بی مزه
یَخِ یَخ
تازه می فهمم آشپز که دوتا شود،
چه گندی می زنند!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گل بر چمن از قضا چه زیبا شده است
بلبل به ترانه بس فریبا شده است
هر سو نگری زبان شکری به دعا
سنگ از سخن و نشاط غوغا شده است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آب که از سرم گذشت ،
دشنه به پیکرم نشست
زیر زبان تلخ تو
قامت قلب من شکست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بهار ، شیراز برای کودکان و نوروز و عشق و طبیعت و دوبیتی کوتاه
به زبانی که به احساس، تلنگر میزد
لهجه ی شعر مرا می دانست
خنده اش در طرف شرق دلم جاری بود
و نگاهش صدفی بود که مرواریدش
شبِ کوچک شده را بود شبیه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زمان آهسته اما در خروش است
چه چالاک و عجب در جنب و جوش است
سکوت مرگباری دارد اما
از او تصنیف خاموشی بگوش است
پر است از رد پا و سایه دارد
زبان دارد بفریاد و خموش است
به سُم یاغی ِدهر عمر دادن
گمانِ نرمی از اسب چموش است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زبان تلخ بی حیا به رحم جمله ها بشین
بهانه جوی بد قلق سکوت کن به جا بشین
برای دردو دل شبیه سنگ های قبرها
صبور باش وگوش کن ،کفن کنی مرا بشین
به تخته پاره های من بیا واعتماد کن
به قایقی شکسته ای همیشه ناخدا بشین
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آسمان ، ابری و آبی و پرستاره شب و کویر و عشق و زمین و پرواز
یک بار
جای این همه زخم زبان زدن
راحت بگو
که دوست نداری دگر مرا
” alt=”شعر در مورد زبان ، نیش زبان و زبان مادری و خاموشی و زبان خوش از مولانا” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-3.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-3.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-3-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-3-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد
بلبل به زبان حال خود با گل زرد
فریاد همیکند که می باید خورد
دی کوزهگری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او میگفت
من همچو تو بودهام مرا نیکودار
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی
با من به زبان حال میگفت سبو
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق