جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • آذر 29, 1400
  • 9:38 ق.ظ

شعر در مورد خودستایی

شعر در مورد خودستایی

شعر در مورد خودستایی ، شعر در مورد خودشیفتگی ، شعر در مورد غروز بیجا و عشق و خودخواهی در سایت جالب فا. با ما با خواندن این مطلب همراه باشید و امیدواریم هیچ گاه دچار غرور کاذب نشوید.

شعر خودستایی

زمین له شده زیر گام های تکبر

مشامش ز بوی تعفن پر

سینه ای لبریز بغض

به آستانه یک فوران بزرگ رسید

باز از زمین پرسیدم:

زمین منتظر کدامین گام تکبر هستی؟

منتظر کدامین جرقه هستی؟

پاره کن پوستین صبر را

به کام فرو بر دیو خونین لب را

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خودستایی

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شب ، تنهایی و بیداری و شب مهتابی

شعر در مورد خودستایی و غروز

ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک

پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تو نیز ار تکبر کنی همچنان

نمایی، که پیشت تکبر کنان

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور

بر مال و جمال خویشتن غره مشو

کان را به شبی برند و این را به تبی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آمده بودم که نشینی دمی

چون ز تکبر ننشستی، برو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور و تکبر

چند غرور ای دغل خاکدان

چند منی ای دو سه من استخوان

پیشتر از ما دگران بوده اند

کز طلب جاه نیاسوده اند

حاصل آن جاه ببین تا چه بود

سود بد اما بزیان شد چه سود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

به دولت کسانی سر افراختند

که تاج تکبر بینداختند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور و عشق

گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…

آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خودستایی و عشق

تکبر کند مرد حشمت پرست

نداند که حشمت به حلم اندرست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور بیجا

ما بدهکاریم به یکدیگر

و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای

که پشت دیوار غرورمان ماند

و آنها را بلعیدیم

تا نشان دهیم که منطقی هستیم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خودستایی و خودخواهی

تکبر مکن بر ره راستی

که دستت گرفتند و برخاستی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور مرد

برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد

تو هم اندکی احساس بگذار

مساوی که نمی شویم

حداقل به من نزدیک شو

جستحو کنید در سایت : شعر گل آفتابگردان ؛ شعر زیبا و عاشقانه در مورد آفتابگردان

شعر در مورد خودستایی و غرور بیجا

چند خرامی و تکبر کنی؟

دولت پارینه تصور کنی؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور یار

من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،

هیچوقت مـــــــا نشدیـــم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بر مال و جمال خویشتن غره مشو کان را به شبی برند و این را به تبی

بسا نام نیکوی پنجاه سال که یک نام زشتش کند پایمال

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور جوانی

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد،

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…

آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد غرور

گاهی دلم می خواهد

وحشــیانه غرورت را

پاره کنم!

قلب ترا

در مشتم بگیرم

و بفـشارم

تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بی تکبر دستانم

در انتظار هیچ ند

در پوچی

احساس خشک

دستانی

که بی رقص هم

شادند

دستانت را می فشارم

بی تکبر

در انتظار

لبخند مهر …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره غرور

کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی ؛

دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ،

و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هم صورت آهویی به دیده

زنیست تکبر پلنگت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شکستن غرور

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم …

احساس من قیمتی داشت؛

که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آدم نمک نشناس ، شعر در وصف آدم نمک نشناس

این تواضع نمای پر تلبیس

وآن تکبر فزای چون ابلیس

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره غرور و تکبر

نمیدونی چه کاری بادلم کردی ، نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی

نمیشناسی منو از من چقدردوری ، تواین روزا چه بی رحمانه مغروری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ما بدهکاریم به یکدیگر

و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای

که پشت دیوار غرورمان ماند

و آنها را بلعیدیم

تا نشان دهیم که منطقی هستیم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور عشق

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

عجب دارم ز آنکس در فضا هست

تکبر در وجودش چو هوا هست

ز نطفه پا به دنیا باز کرده

که آخر هم بگندد مبتلا هست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره غرور بیجا

رُخ به رُخ که شدیم

مــن مات شدم و تــو …

چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است

بی اهمیتـــــــ رد شدی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو

گر نخواهی کبر را رو بی تکبر خاک شو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در باره غرور بیجا

امروز هم

می خواستم بگویم

“دوستت دارم”…

درست مثل دیروز، یا حتّی قبل تر…!

امّا نمی دانم چرا

یک روز می شود “سلام”،

یک روز می شود”مراقب خودت باش”،

یک روز می شود…هیچ، بگذریم…!

اصلاً، لعنت بر مخترع “غرور” …!

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد امام حسین عاشقانه و کوتاه از شهریار و حافظ

از چشم راست بین همه را، کز کژی بود

کردن به مردمان ز تکبر نگاه کج

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره غرور جوانی

فصل مشترک من و تو

عشقی است

که به پای غرور

قربانی می شود…!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده بود

وز تکبر غمزه شوخش عتاب آورده بود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور کاذب

همیشه عاشق آدمای مغرور بودم

چون گفتن دوستت دارم خیلی واسشون سخته

ولی وقتی میگن عجیب به دلت میشینه

میدونی چرا..؟!!

چون مطمئنے از سر عادت نگفته

چون مطمئنے تیکه کلامش نیست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

با دگران سرکشی نمود و تکبر

سرکش و بیدادگر به طالع ما شد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور و خودخواهی

کاش آدمها بدانند

محبت کردن از غرور نمی کاهد

شخصیّت میسازد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اینقدر خودت رو نگیر !

اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن !

وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد

فکر نکن که فوق العاده ای !

شاید اون کم توقعه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد غرور معشوق

معذرت خواهی

شکستن غرور نیست

نمایش شعوره !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد

تو هم اندکی احساس بگذار

مساوی که نمی شویم

حداقل به من نزدیک شو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خودستایی و غرور زیاد

مهم نیست اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد؛

اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد

شکسپیر

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ازدواج ، آسان و برادر و کودکانه و عشق و رفیق

با چشمهای تو

دنیای خویش را نگریستم.

دیدم که چشمهای متکبرت

تنها دنیای ترا مبیند و بس.

با چشمهای خویش

برایت گریستم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خودستایی احمقانه

میگویند عاشق که باشی غرورت را هم برایش میشکنی !

اما من میگویم : نه کسی که از خودش برای کسی بگذرد

روزی از او هم‌برای دیگران میگذرد غرورت را حفظ کن …

با غرور هم میشود عاشق بود …

اگر عشقت درک غرورت را داشته باشد !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی

که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند

آخر دلت نگیرد زین خویشتن ستودن

” alt=”شعر در مورد خودستایی ، خودشیفتگی و غرور بیجا و خودخواهی و عشق” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2019/11/14-1.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2019/11/14-1.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2019/11/14-1-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2019/11/14-1-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />

گرت ملک جهان زیر نگین است

به آخر جای تو زیر زمین است

نماند کس به دنیا جاودانی

به گورستان نگر گر می‌ندانی

شعر در مورد خودستایی احمقانه

جهان را چون رباطی با دو در دان

کزین در چون درآیی بگذری زان

تو غافل خفته وز هیچت خبر نه

بخواهی مرد گر خواهی وگرنه

شعر خودستایی احمقانه

کسی کش مرگ نزدیکی رسیدست

چنین گویند کو رگ برکشیدست

تو هم ای سست رگ بگشای دیده

کز اول بوده‌ای رگ برکشیده

شعر در مورد خودستایی

تو را گر تو گدایی گر شهنشاه

سه گز کرباس و ده خشتست همراه

اگر ملکت ز ماهی تا به ماهست

سرانجامت برین دروازه راهست

شعر خودستایی

چو بر بندند ناگاهت زنخدان

همه ملک جهان آنجا، ز نخ دان

ز هر چیزی که داری کام و ناکام

جدا می‌بایدت شد در سرانجام

بسی کردست گردون دست کاری

نخواهد بود کس را رستگاری

بدین عمری که چندین پیچ دارد

مشو غره که پی بر هیچ دارد

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *