شعر در مورد غرور ، مرد و عشق و زنانه و خودستایی و مغرور بودن از حافظ و مولانا همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
گرچــه ای دوســــت
غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…
آفریــــن برغـــم عشــــقـــت
کــه مرا ترکـــ نکرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام
که هر وقت دلت خواست خردش کنی
غرور من اگر بشکند
با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ضریح ، امام رضا و حضرت علی + شش گوشه امام حسین
ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم که منطقی هستیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خوب میدونم که میدونید
ترانه هام وزن نداره
واسه غرور ِدِلِتون
دریچه ی بَزم نداره
پس تو که میفهمی بدون
واسه دل ِ خودم میگم
شاید که باورت بشه
تو زندگی چی کشیدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یار سنگین دل، چرا جـورم دهد؟
من ندانم ، جـان نثاری تا بکی؟
دلبر من سخت مغــرور است و لیک
این غرور و خود مَداری تا بکی؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد طلوع خورشید ، طلوع صبح از سعدی و مولانا
غرور وتکبر بلائی عجیب
عیب خودنبیندهرآنکس نصیب
شود دور ازعُجب فهیم وادیب
به نزد خداوند و ملت حبیب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه شاید بی غرور
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم نه کودکم
بلکه پر از احساسم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد
تو هم اندکی احساس بگذار
مساوی که نمی شویم
حداقل به من نزدیک شو
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ظلم و ستم ، عدالت و ظلم به مظلوم از شاملو و سعدی
کسی که غرور دارد
حاضر است گم شود
ولی راه را
از دیگران نپرسد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دیگر نه اشکهایم را خواهی دید نه التماس هایم را
و نه احساسات این دل لعنتی را
به جای آن احساسی که کشتی
درختی از غرور کاشتم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گاهی دلم می خواهد
وحشــیانه غرورت را
پاره کنم!
قلب ترا
در مشتم بگیرم
و بفـشارم
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شش گوشه امام حسین ، ضریح و زائر امام حسین
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم …
احساس من قیمتی داشت؛
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فصل مشترک من و تو
عشقی است
که به پای غرور
قربانی می شود…!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جانباز چند درصد است
کسی که در یک حادثهء عشقی
قلب و غرور خود را
از دست داده است؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد عدالت ، حضرت علی و قاضی + ظلم ستیزی و بی عدالتی
بهانه پُشتِ بهانه…، سکوت و بی رحمی!
عجیب نیست که دردِ مرا نمی فهمی
چرا برای تو باید «غزل» بگوید و باز،
اسیر خشمِ تو باشد؟! همین دلِ زخمی
سوار اسبِ غروری وَ تند می گذری
تو از ضمیرِ دلم، در کمالِ بی شرمی!!!
ببین چگونه برایت زدم به آتش و آب؟!
تو حالِ غنچه ی پرپر به باغ، می فهمی؟
گناه از من اگر مبتلا شدی به غرور،
که جُز گناه، من از تو نمی برم سهمی!
” alt=”شعر در مورد غرور ، مرد و عشق و زنانه و خودستایی و مغرور بودن از حافظ و مولانا” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/6-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/6-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/6-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/6-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
گرت ملک جهان زیر نگین است
به آخر جای تو زیر زمین است
نماند کس به دنیا جاودانی
به گورستان نگر گر میندانی
جهان را چون رباطی با دو در دان
کزین در چون درآیی بگذری زان
تو غافل خفته وز هیچت خبر نه
بخواهی مرد گر خواهی وگرنه
کسی کش مرگ نزدیکی رسیدست
چنین گویند کو رگ برکشیدست
تو هم ای سست رگ بگشای دیده
کز اول بودهای رگ برکشیده
تو را گر تو گدایی گر شهنشاه
سه گز کرباس و ده خشتست همراه
اگر ملکت ز ماهی تا به ماهست
سرانجامت برین دروازه راهست
چو بر بندند ناگاهت زنخدان
همه ملک جهان آنجا، ز نخ دان
ز هر چیزی که داری کام و ناکام
جدا میبایدت شد در سرانجام