متن نگاه در آینه ، متن در مورد آینه و تنهایی + در آینه نگاه میکنم همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
مژه بر هم نزدم
آینه سان در همه عمر
بسکه در دیده من
شوق تماشای تو بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در آینه لبخند بزن…
این همان جایی است که باید باشی…!
هیچکس تو نخواهد شد…
زندگی زیباست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کویر ، جملات بزرگان و متن کوتاه کویر دل از سهراب و مولانا و شاملو
در توبه ام از تو ولی از توبه چه سودی ؟
من هرچه که بودم تو به یکباره ربودی
چیزی که پس از تو به تن آینه دیدم
ولله تو بودی و تو بودی و تو بودی !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بازت داشتم از رفتن
با سِحر آوازهای نخوانده
و نرمای ابرهای نباریده
اما… رفتی.
از میان شکسته های آینه
و تکه های آفتاب
بر پلی از رنگین کمان گذشتی،
رفتی.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دوست از حافظ ، شعر دوستی و همدلی و رفاقت از شهریار و مولانا
چه کسی کشت مرا!؟
همه با آینه گفتم، آری
همه با آینه گفتم،
که خموشانه مرا می پائید
گفتم ای آینه با من تو بگو
چه کسی بال خیالم را چید؟
چه کسی صندوق جادویی
اندیشه من غارت کرد؟
چه کسی خرمن رؤیایی
گل های مرا داد به باد؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی
مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!
مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی
آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چشمت به چشم ما
و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست!
که این رسم دلبریست
هرکس گذشت از نظرت
در دلت نشست
تنها گناه آینهها
زودباوریست.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ناز و کرشمه ، شعر ناز دختر و ناز خریدن و عشوه و ناز کشیدن معشوق
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو.
چنان در آینهات مشغولم
که جهان از کنارم میگذرد
بی آن که سر برگردانم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نمی دانم
تاثیر خنده های توست
یا ور رفتن با گل های باغچه
که آینه مدتی است
جوان تر از
پارسال نشانم می دهد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نمی خواهم رها کنم
دستان روشن و پیچیده ات را
دستانت را که زاده شده اند
در آینه ی بسته ی دستان من.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد نابینایان ، متن و دلنوشته و شعر کودکانه در مورد روز جهانی نابینایان
میگویم دوستت دارم،
طوری نگاهم کن
گویی خدا…
بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد!
همان قدر عاشقانه،
همان قدر مهربان،
لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم
چون عاشقی که…
وقتِ باران به آسمان چشم دوخته
همان قدر با لذت
همان قدر پُر آرزو
دستم را بگیر و بگو دوستم داری،
طوری که خدا در آینه بِنگرد و به خویش بگوید
“دو نفر” آفریدنِ این ها از ابتدا اشتباه بود!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در ژرف تو
آینه ایست
که قفس ها را انعکاس می دهد
و دستان تو محلولی ست
که انجماد روز را
در حوضچه ی شب غرق می کند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو را باید
به انعکاس صدای سکوت آینه سپرد…
با تو باید
فقط به لهجه ی گل های بهاری حرف زد
که در آستین های مردانه ات
پنهان کرده ای…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ناامیدی ، شعر ناامیدی از دنیا و زندگی و عشق از حافظ و مولانا
هر روز…
انرژی زیادی صرف میکنم
تا باورم نشود رفته ای…
مثلا هر روز…
رو به آینه می ایستم
رژ قرمز می زنم
تا پر رنگ تر ببوسمت…
لبخند هایم را گول می زنم
و وقتی نگاهم، به جای خالی دست هایت
روی شانه هایم می افتد
بغض هایم را تهدید می کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوباره امروز
برای زیبا شدن
به آینه ها رو می اندازم ؛
وَ با رژِ لب ِصورتی ام
لب ها را
برای گفتن “دوستت دارم”
جَسور می کنم …