شعر در مورد گیسو ، متن و شعر درباره زلف و باد و موی بافته شده + موهای خرمایی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
دست هایت را دور من گره بزن
مرا وادار به گفتن نامت کن
مثل نخی که دانه های تسبیح را
دور هم جمع کرده،
بغلم کن
من مقصدم گیسوت نباشد
همه ی دوستت دارم هایم می ریزند
گم می شوند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خورشید روسری روشنی ست
روی گیسوی خانه
تو نشسته ای آن سمت آرزوهای مان
من روی تنهایی ات
پارچه ای سفید می کشم
و تنهایی ام را می کوبم به دیوار
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جمعه ، شعر حافظ و شاملو و فروغ در مورد عصر جمعه
دوش در حلقه ما
قصّه گیسوی تو بود
تا دل شب
سخن از سلسله موی تو بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اینک کدام باد
بوی تنش را
می آرد از میانه ی انبوه گیسوان پریشانت
که شهر به گونه ی ما
در خون سرخ نشسته است …؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هیچ چیزی از تو نمیخواستم
عشق من!
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جدایی ، شعر سوزناک جدایی از شهریار و حافظ و مولانا گریه دار
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باران را به چشمهای مردِ خسته
شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم
و تنم را به نوازشِ دستهایِ همیشه مهربانِ تو
صدایم کن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشق
مثل رد دست تو روی هواست
نمی توانم به کسی ثابتش کنم
یا نشانش دهم
حالم که خوب است
یعنی دستانت از شب گیسوانم عبور کرده است
گیسوانم نفس می کشند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جهل ، نادانی و خرافات و حماقت مردم و انسان از مولانا
کمند زلف
به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده
به ره آهوان صحرا را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باد
همیشه یکسان خواهد وزید
اما نه برای تو …
آنجا که تو باشی
باد همیشه بی قرار و نابسامان
به فریاد بدل می شود
به سوز دل
و هیاهو
و گم می شود
در خرمن بی کرانه گیسوانت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جوانی ، از دست رفته و نوجوانی و پیری و شعر کوتاه جوانی گذشت
یاد تو ابری کوچک است
که چشمهای مرا بارانی میکند
و نسیمی است
که از میان گیسوانم میگذرد
و من
چقدر دلم برایت تنگ شده…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شگفت نیست که در بند زلف توست دلم
که هرکجا که دلی هست، اندر آن سوداست
به غمزه گر نربودی دل همه عالم
ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوشآویز نه در عمر دراز
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جاده ، عشق فریدون مشیری و راه مسیر برفی و بی انتها زندگی تنهایی
راه عبادت تو کم نیست
با لبهایم پرستش می کنم تو را
ذکر نامت می کنم
بر لبانت بوسه می زنم
با گیسوانم پرستش می کنم تو را
” alt=”شعر در مورد گیسو ، متن و شعر درباره زلف و باد و موی بافته شده + موهای خرمایی” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/14-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/14-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/14-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/14-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
یک پلک سرمه ریخت
که بیدل کند
مرا گیسو قصیده کرد
که خاقانیام کند
رسولانِ سرِ زلفت
پریشانند از هر سو
به بعثت میرسد
هر سوی این گیسو پریشانی
سایه در سایه
سحرهای شبانه
تن در امواج
گیسوی تو نهفتند
جهانی را پریشان کرد
از آشفتن یک مو
معاذاله اگر بگشاید
از گیسو خم دیگر
با نگاهی،
دلبران گیسو پریشان میکنند
او جهانی را
اسیر تار گیسو میکند