شعر در مورد نجف آباد ، شعر کوتاه و زیبا در وصف نجف آباد اصفهان همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
از نجف آباد ، بشنو این سخن
کِصفهانرا هست، جَنّاتُ العَدَن
حاصلِ تدبیرِ آن شیخِ اَجَلّ
یا بهائی،آن وزیر ذُوالفَنَن
تا بسازد ، از نُذوراتِ ” نجف”
شهر پُرباری چو اَبری پُر وَشَن
چون سَحابِ رحمتی بر بوم و بر
هم بر افرازد ، بَرِ دشمن بَشَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اصفهان را جنّتی باشد نعیم
دشمنان را دوزخی از هر شَجَن
منبعِ ارزاق ، بهرِ پایتخت
هم بسازد ، اسلحه بهر وطن
بهرِ سلطان ، خاتمی باشد ثَمین
بهرِ دشمن همچو گُرزی سرشکن
یک نظامی شهر جنب پایتخت
فخرِ” شاه عباس” ، سلطانِ زَمَن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد لیلی ، اسم لیلی و شعر عاشقانه با اسم لیلا
تا بسازند توپها ، از بهر جنگ
هم به زنگبارش فرستد ، با مِحَن
پس به اِذن آن شَهِ قدرت قَدَر
گشته خوش بنیاد ، این شهر حَسَن
نقشه ای آورد ، مَشحون از هنر
مُرتَسَم ، بر جلد آهوی خُتَن
در شگفت آمد از آن صاحب خِرَد
جامع و شایسته با دشت و دَمَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اعتبارش از نُذوراتِ “نجف”
تا که نامش هم شود آن را قَرَن
گفته شد از سوی پیران بَلَد
کان شده منصوبِ کاخ چِلسُتن
مورد تحسینِ سلطان و حَشَم
فخرِ شاهان، در خفاء و در عَلَن
پس به یغما رفت چون گنج هنر
تا فروشندش پشیزی از ثَمَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
لاجَرَم بیرون شد از این بوم و بَر
بل کشیدندش به سوئی چون دَمَن
تا گرفتش موزه ای در بَر چو فَصّ
چون عقیقی بر گرفته از یَمَن
مفتخر آمد به گنجی از هنر
بهره مند از آب دریا چون لَگَن
نقشه ای بوده است ناب و معتبر
زین سبب نازد به هر شهر کُهَن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد نور ، خورشید و روشنایی و تاریکی عاشقانه و کودکانه
چون دهاتی بوده پیوسته به هم
فاقد هر نقشه از کوی و بَزَن
یا دهاتی گشته گسترده ز پیش
همچو اطفالی ز جنس مرد و زن
پس نجف آباد شهری شد وَزین
شهر ممتازی ز آداب و سُنَن
خانه ای از آنِ هر صاحب هنر
عاشقانِ کار و انواع مِهَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کامدند هر یک با شور و شَعَف
از نقاطِ دور و نزدیکِ وطن
دائما مشغول تا پاسی ز شب
از جوان و پیر و گلهای چمن
حکمت و دانش گرفتش چون به بر
دین و مذهب هم نمودش مُتیَمَن
از هنرمندان نیک و با خرد
شهر لُقمان گشت و خصم اَهرِمَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کامدند هر یک با شور و شَعَف
از نقاطِ دور و نزدیکِ وطن *
دائما مشغول تا پاسی ز شب
از جوان و پیر و گلهای چمن
حکمت و دانش گرفتش چون به بر
دین و مذهب هم نمودش مُتیَمَن
از هنرمندان نیک و با خرد
شهر لُقمان گشت و خصم اَهرِمَن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شجاعت ، زن و مرد و امام حسین و امام علی کودکانه
خانه پِنگ و جویبارِ پر طَرَب
وز چنان باغات یاس و یا سَمَن
همچنین گلدسته های چون دَکَل
بر اَذان جای و به مسجد چون گَزَن
گشت رَشکِ شهرهای این دیار
زِنسجامِ نقشه های ذوفَنَن
پس نه تنها آن بناهای عَتیق
یا نشان هایی ز فرهنگ کُهَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بلکه پیرامون شهر جِرزی بلند
گر کشیدندی زسختی چون چُدَن
موزه ای می گشت ز دریای هنر
فارغ از هر سرقت و هر سوءِ ظَن
این چنین آثار می شد جاودان
گر که بودش حافظینِ موء تَمَن
چون نکردند یک چنین کار صَواب
گو چه باشد انتظاری از غَبَن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با تأسّف دست یازیده به ننگ
لاجَرَم گردید ، چون بیتُ الحَزَن
چون هَدَر دادند این آثارِ ” ناب”
خود کِنِفت کردند نزد اهل فن
یک جهانگردی گذشت در قرن پیش
از نجف آباد چو فردوس بَرَن
گفت گذشتم ا ز خیابانی طَویل
شد تداعی چارِباغی نزد من
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد یکشنبه ، اشعار زیبا و عاشقانه در مورد یکشنبه های غمگین
▫️یه چیزاس کو نیمشه به هر کِسی گُف
▫️اگه گفتی میشه مِث سربالا تُف
▫️همشون باید بریزی تو دِلِد
▫️دو تو لَکّهم میزند به جیگرد
▫️آمو هی نذار کو درداد کُپه شد
▫️مثی یه کلوخ به قایده چِپه شد
▫️یه جایی برو آ دردد خالی کون
▫️انقزِه رو فکری چرت و پرت نمون
▫️آباجی! دادا! نکون فکرایی بد
▫️فکرو از کله بوکون هی رد و پد
▫️ای کسی یه چیزی گفت به دل نگیر
▫️میشی با ای دل گرفتن تو اِسیر
▫️یزه فکرا الِکی و بیخودِس
▫️بهترین داوا واسِد فکری خُبِس
▫️هرچی بد بودس به خوبی بیبینش
▫️اگه فکری بد اومِد محل نَدش
▫️محلی سگ نذاریش خودش میرِد
▫️روح و جونِد همِش آروم میگیرِد
▫️اگه روح و جوند آروم نباشد
▫️به پک و پهلو و قَلبِد میزند
▫️سرطان میشِد تو رودِد یا گولود
▫️آ چِلوسیدِی میشِد هی بَر و رود
▫️تا بودس دنیا همش همچی بودِس
▫️یخدهچی از صابا به خودِد بِرِس
▫️مغز و توت خشکه بوخور یادد نره
▫️هرکی فکری بد کونِد خیلی خره
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اصفهان ای اصفهان من تشنه زاینده رودت
هر زمان گویم سلامت هر نفس خوانم درودت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وقت سفر به اصفهان
به روی زاینده رود
با اون آب سبز کبود
چه پلهایی را دیدند؟
از بازارای اصفهان
سوغاتی ، چی خریدند؟
غیراز سبزه میدان
میدون نقش جهان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تعصب ، بیجا و کورکورانه و غیرت و غرور از حافظ و سعدی و مولانا
توی شهر اصفهان
مسجد و بازار را دیدند
از بازار اونجا هم
یه چیزهایی خریدند
خلاصه بچه های خوب
این سه تا دوست مهربون
تمام شهر را گشتند
آثار تاریخی دیدند