شعر در مورد لبخند زیبا ، خنده از ته دل و خنده عاشقانه از شاملو و سهراب سپهری همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
اسمش چیست؟
این حس، این حال؛
همین که وقتی به تو فکر می کنم
از گوشه ی لبهایم لبخند چکه می کند!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می نویسم ازغمم شاید که چشمت ترشود
نعره ام را بشنود شاید که عالم کر شود
اخم وخشمِ چشم تواین خانه را ویرانه کرد
شعله بی پروا زد و پروانه را دیوانه کرد
گو به من آیا هنوزم درد سر رامی خری؟
گریه ی تلخ مرا ، لبخند زیبا می خری؟
کفتر بام توام ، باور بکن رام توام …
از برایم آسمان تا نا کجاها می خری؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد فال ، قهوه گرفتن و فال نیک و خوش و ورق و عشق و فال فروش
اگر روزی تو دیدی
یک نفر
با یک بغل افسوس و صد گلدان تنهایی
به سویت آمد
واز تو فقط لبخند زیبا خواست!
بدان
در آن نگاه گرم ومعصومش
هزاران ناله وسوداوافغان خفته است ازدست این دنیا
وروز اوچو شام تیره ی شبهای تنهایی است!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هنوز بوی عطرت را دوست دارم
هوای مرددِ لبخندت را
و این همه سال را
که در هر نگاه گذرا
رازی را کشف کردیم
که جز من و تو
همه از آن بی خبرند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بهارم ! خانه ی همسایه امسال
ندارد رنگ و بوی شادمانی
چرا که رفته از آنجا عزیزی
که دیگر بر نمی گردد
چه می شد جامه ی اندوه از تنهایشان بیرون
اجاق خانه را روشن
دوباره زندگی بر خانه شان مهمان
دوباره خنده می آمد به لب هاشان
بجای کهنه روبان سیاه مانده بر عکسش به دیوار
گلی زیبا فراهم
چه ناجور است آن لبخند زیبا در کنار آن سیاهی
بهارم دخترم تا تو بیایی
برای ساکنان خانه ی همسایه از بازار رخت نو خریدم
به رنگ سبز و قرمز پیرهن با دامن آبی
بهارم دخترم ! رسم قشنگی ست
که در این آخرین پنجشنبه ی سال
به روی گورها گلدان پر گل
برای آن عزیزانی که رفتند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سبزوار ، شعر مولانا در مورد شهر سبزوار از مولوی
در دلت انــدوه پنهان بود و هرگــز کس ندیــد
بس که آن لبخنـــد زیبا و نگـاهت بــود شـــاد
ســوختی، نــالیدی از اجبــــار تلــــخ فاصـله
داد از این درد فراق، از چـرخ شـوم بدنهــــاد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مکن دوری زمن ای نازنینم
که می میرم دمی رویت نبینم
نگاهم روزوشب درانتظاراست
که آن لبخند زیبا یت ببینم
بیا یک لحظه بشکن این سکوت را
سخن ازعشق بگو محبوب ترینم
بگو حرفی کلامی گرم و شیرین
برایم از عسل شیرین ترینم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگران چه هستی؟
دنیا به آخر نرسیده است عزیزم.
پس از من
باز هم به زمستان های تازه ای
که از راه می رسند عادت خواهی کرد.
به لبخند همسایه ات،
موشی که در دیوار خانه ات لانه کرده
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کار ، تلاش و کار خیر و نیک و کارگر و کار بیهوده گروهی
حبیبا باغمم چندی که بیخ عقل برکندی
مرا دیدی و می خندی! چه لبخندی چه لبخندی
چه لبخندی که با یک رو گرفتی صید را پهلو
امان از آن کمان ابرو امـان از درد دلبندی
بـه دل بـا عقل می بردم که با عشقت نپیوندم
غلط کردم غلط کردم به من ناید خردمندی
چنان گشتم که با عشقت کنم من پنجه در پنجه
تو با یک غمزه افکندی و دل از سینه بر کندی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باز هم وقتی که احساس تو معنا میشود
در وجود من، گل لبخند زیبا می شود
کاشکی هرگز نبودی سایه ای در باورم
عقده های دل ز بهر تو بسی وا میشود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عاقبت عشق تو در قلب من آرام گرفت
و تو با لبخندی شیرین و زیبا
به من فهماندی
که من و عشقم را می خواهی
خوش به حال دل من
خوش به حال دل من…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد صبحانه ، شعر عاشقانه و طنز و نو و کودکانه درباره صبحانه سالم عشق
نگاه ساکت و کنجکاوم را
به بیگانه ترین حادثهء لحظهء خود میدوختم.
پیکری خاموش پیر
با عصای دلتنگی
از خیابان عمر میگذشت
هر لحظه نحیف تر از پیش!
به پشت سر که مینگریست
یاد لحظه های رفته ز دست
دستها را به عصایش میفشرد.
نا خودآگاه میگریست!
انتظارو عشق
آخرین جرعهء شب را نوشیدند.
با شوق تو تمام اشتیاق من
به اندازهء بهت قبل از لبخند
زیبا و جالب بود!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بگذار دست هایت صورتم را ببوسند و
روی چشم هایم خوابشان ببرد!
بگذار صدایت بزنم،
عزیزم؛
عمرم؛
جانم؛
و به عشقم که رسیدم،
لبخند بزنی و با شیطنت بروی توی لباسم قایم شوی!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می خواهم برای تو بنویسم برای تو تنها وارث زندگیم
می خندیم باهم، می گرییم باهم، با هم هم صدا میشویم و …
درد و دل می کنیم…
خواسته هایت را بادل و جان می پذیرم
اما فرصت ده
تا من نیز هم پای تو باشم
من نیز برای تو باشم
در این دنیا تو را دیدم
تو ای، تنها وارث زندگیم
از تو می خواهم مجالی دهی
تا من نیز زندگی کنم.
یاد و خاطرت از ذهنم بیرون نمی رود
چه کنم تنها وارث زندگیم چه کنم…!
خواستم برای تو از شرح زندگیم بگویم
اما …
من نخواستم لبخند زیبا از لبانت برود،
می خواهم چهره ات خندان باشد…
چون راز زندگیم رازی است
که هرگز نگویم برای تو، ای تنها وارث زندگیم.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کفن ، و بی کفنی امام حسین و متن و عکس پروفایل کفن
چگونه کلامت را
لبخندت را
بوسه هایت را
زنگ صدایت را
صدای پای آمدنت را
شعر نکنم