شعر در مورد عفت ، کلام و پاکدامنی و غیرتمندی و عفت زن همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
چو ظاهر به عفت بیاراستم
تصرف مکن در کژو راستم
اگر سیرتم خوب و گر منکرست
خدایم به سر از تو داناترست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اسب در میدان وصلش تاختم
کعبه وصلش ز هجران توختم
جامه عفت برون انداختم
رندی و ناراستی آموختم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد امام زمان(عج) ، حضرت مهدی کودکانه و امام حسین از حافظ و سعدی
عصمت او ماورای وصف سخنور
عفت او ماعدای مدح سخندان
تا که نیفتد نگاه عکس به رویش
عکسش ماند در آب آینه پنهان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در اختر شعاع درج عصمت
تنق بند آفتاب برج عفت
حیاتی بخش ممتد و مؤبد
ظلالش دار بر عالم مخلد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از عفت و طهارت و پاکی و روشنی
دایم وجود خویشتن اندر حصار دار
دنیا چو خانه ایست ترا، بر سر دو راه
این خانه در تصرف خود مستعار دار
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ایران ، باستان و کوتاه من کودکانه برای کودکان وطن از سعدی
زندگی از گرمی ذکر است و بس
حریت از عفت فکر است و بس
چون شود اندیشه ی قومی خراب
ناسره گردد بدستش سیم ناب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اسیر شانه و حیران سرمه ئی زاهد
کجاست عصمت و کو عفت این همه جلبی است
هنوز موی سفیدش بشیر میشویند
فریب جبه و دستار شیخ چند صبی است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشقبازی نه طریق حکما بود ولی
چشم بیمار تو دل می برد از دست حکیم
سعدیا عشق نیامیزد و عفت با هم
چند پنهان کنی آواز دهل زیر گلیم
جستحو کنید در سایت : شعر تولد ، مادر و دوست و کودکانه و پدر و دختر عاشقانه و برادر تولدت مبارک
حرم عفت و عصمت به تو آراسته باد
علم دین محمد به محمد برپای
خلف دوده سلغر، شرف دولت و ملک
ملک آیت رحمت، ملک ملک آرای
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
او در حرم هفت سرا پرده عفت
خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن
در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی
گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چشم ، سیاه و یار و سبز + چشم بد دور و چشم آهو و چشم پوشی
آن مریم زمان که به عفت سرای او
بوی کسی نبرده نسیمی به هیچ باب
از عصمتش بدیع مدان کز کمال شرم
دارد جمال خود ز ملک نیز در نقاب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبا کو کز حریم عفت او
به جای گرد بر وی مشک سوده
که تابر جای خرمن خرمن مشک
ز خاکستر ببیند توده توده
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد انسانیت ، مرگ انسانیت و انسان خوب و بزرگ و جاهل
دست عهدی که زدش بر در دل قفل وفا
درج عفت به همان مهر و نشان بازآورد
تیر صیاد خطا رفت و ز دیوان قضا
پیک راز آمد و طغرای امان بازآورد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کرونا مثل گرگی در کمین است
که گیرد هر کسی را بر زمین است
سلامت ماند انسان چون زند ماسک
حجاب از بهر زن هم اینچنین است