شعر در مورد صبح ، از مولانا و سهراب سپهری + صبح بخیر دوستانه و عاشقانه همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
سلام صبح شده،
شیشه مه گرفته ی زندگیت را پاک نمی کنی؟
منظره قشنگی در انتظارته…
امروز، اولین روز بقیه ی زندگی توست.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای دیو سرشت شوم پندار
دست از سر عشق و صبح بردار
با شرم نشین و پا به پا کن
اندیشه ی عشق را رها کن
خون است دلم از اضطرابت
زرد است رخم از التهابت
برخیز و از این سراب بگذر
روحت شده از جنون مکدر
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خرداد ماه + خرداد ماهی ها و متولدین خرداد
می خواهم
هر صبح که پنجره
را باز می کنی
آن درخت روبه رو من باشم
فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرندهای
که نان از انگشتان
تو می گیرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر صبح!
پلکهایت؛
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند،
سطر اول همیشه این است:
“خدا همیشه با ماست”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبحی دگر از افق درآمد
بی حوصله پرعرق در آمد
از جنگ میان گرگ با میش
فرسوده و بی رمق درآمد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تیر ماه ، تیر ماهی ها و بانوی تیر ماهی
گاهی
صبح ها
زودتر از تمام پرندگان
پریده ام !
از خوابی
که تو در آن
نبوده ای !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آغازهمین صبح
زخم تمام دروغهایی ست
که ازهر طرف
مثل گلو.له می بارد
و مسافران
برچسب جامدانها شان را
وارونه نصب میکنند
شب
دریک اتفاق ساده میسوزد
صدای صبح
آشنا ترین صدای بیداری ست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبحت
به خیر خورشید !
وقتی که می دمیدی
ماهِ مرا ندیدی…؟!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شب ، تنهایی و بیداری و شب مهتابی
صبح دوباره دریچه ها به جهان گشوده خواهد شد.
من دوباره پنجه به خورشید می کشم،
و به دیواره صیقلی سعادت خواهم آویخت،
و چنگ خواهم زد به بخت نکوی فراری ام!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بگذار ردیف کنم
خواستنت را
قافیه ی صبحگاهی دستانت
عجیب به صبحهایم می آید.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشم میگشایم و دلم لبریز است
از دیدن خورشید جانم تا جان ببخشد و ذوب کند
یخهای کسالت و اندوه را تو با چشمانت زندگی و شادی
را برایم به ارمغان می اوری ساده می ایی
و پر شکوه و چه میدانی از غوغا و بلوایی که بپا میکنی دردرونم .
چشانم سخت تورا میجویند ای جاری زلال .
ای تابیده بر دلت مهر.
و من باز هم از دستانت شکوفه مهربانی میچینم امروز
جستحو کنید در سایت : شعر گل آفتابگردان ؛ شعر زیبا و عاشقانه در مورد آفتابگردان
صبح است و صبا مشک فشان میگذرد
دریاب که از کوی فلان میگذرد
برخیز چه خسبی که جهان میگذرد
بوئی بستان که کاروان میگذرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبح
خورشید نگاهت
به سرش خواب ندارد؟
پس بیا
خوب نگهم کن
که دلم تاب ندارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سحر خیز تر از من
عشقِ تو است؛
که هر صبح
زودتر از من بیدار می شود
وَ تا آخرِ شب
چشم روی هم نمی گذارَد…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آدم نمک نشناس ، شعر مولانا و حافظ در مورد نمک نشناسی
نسیم سبک سپیده دم
نفس میکشد با دهانت
در انتهای خیابانهای خلوت
پرتو خاکستری چشمانت،
قطرات شیرین سپیده دم است
بر تپههای تاریک
قدمها و نفس ِ تو
همچون باد صبحدم
فرا میگیرد خانهها را
شهر مرتعش میشود
سنگها دم برمیآورند،
زندگی هستی تو،
یک بیداری
ستاره
در پرتو سپیده دم،
آواز نسیم،
گرما، نفس
گم شد
شب پایان گرفت
تو روشنایی و صبحی.