شعر در مورد دریاچه ارومیه ، شعر کودکانه و ترکی و کوتاه احیای دریاچه ارومیه همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
از آن دریاچه ی زیبا چه گویم ؟
که خشکیده به مثل ارزویم
نسشته تشنه لب تنهای تنها
میان صحبت و این گفتگویم
صفای روح نواز ساحل آن
نمیگنجد دگر در جستجویم
همان ساحل به مانند کویری
به فریاد آمده در روبرویم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دل دریا به قدری تشنه گشته
نمانده قطره آبی در سبویم
نگاهم پر کشید بر اسمانها
دعاهایم شروع شد از وضویم
اگر باران به کوهستان نبارد
کدامین شاخه گلها را ببویم
بخشکید آن صفا بخش طبیعت
چگونه دست از این دریا بشویم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کدخدا ، شعر بختیاری درباره کدخدا و کدخدامنشی و شعبون کدخدا
دل دریائیم گردیده محزون
که خشکیده از ان آب گلویم
خداوندا عنایت کن به *درویش
دوا بر درد بی درمان بجویم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اینجا چقدر تخم چمن کاشتیم و نیست
دریاچۀ ارومیهای داشتیم و نیست
ای یادگار پرتپش باستان، دریغ
آئینۀ تمام قدِ آسمان، دریغ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای نور دیدگان من، ای جان روشنم
فیروزهای نگینِ درخشان میهنم
آن چشمهای آبی تو نا امید شد
در انتظار قاصد باران سپید شد
بر آسمان غمزدهات چشم دوختیم
در فصل غربت تو غریبانه سوختیم
از این کویر شور به سویی کرانه کن
آهی ز سینه برکش و موجی روانه کن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هنر ، نقاشی و موسیقی و خطاطی و اشپزی و چوب خیاطی
چون خشکسال عاطفهها پر ترک نباش
بر روی زخمهای دل ما نمک نپاش
اینجا چقدر تخم چمن کاشتیم، آه!
دریاچۀ ارومیهای داشتیم، آه!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چون ابرهای خشک و سترون شدیم ما
برقی جهید و سوخته خرمن شدیم ما
بغضی شکست و حرمت آواز را شکست
«عاشق» کنار اسکلهها ساز را شکست:
غملی باغیم، خزانلی گولوم،گئتمه بیر دایان
نیسگیللی آرزیم، اورمو گؤلوم،گئتمه بیر دایان(۱)
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
رحمی به چشمهای پر از ابر کن، نرو
ای خاطرات کودکیام صبر کن، نرو
دیشب تو را دوباره پر از آب دیدهام
دریاچهام نمیر که من خواب دیدهام
بغضم شبیه ابر به تو بد نمیکند
غم راه اشکهای مرا سد نمیکند
در فصل شوق با تو ملاقات میکنم
با اشک خویش هم شده دریات میکنم…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد زود باوری ، متن و جملات زیبا و عکس نوشته و عکس پروفایل زودباوری
دریاچه ی ارومیه دستی تکان بده
برخیز و از دوباره خودت را نشان بده
ای نوعروسِ بخت سیاهِ سپید پوش
ای خاطرات موج و خروش و غزل به دوش
ساحل هنوز هم به شما فکر می کند
ایران، قدم قدم به شما فکر می کند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یادش بخیر اسکله ها و غروب ها
امواج نقره فام ولی صخره کوب ها
با کودکان، ترانه ی باران که داشتیم
در دامن تو، فصل بهاران که داشتیم
یادش بخیر ابر کریمی که داشتی
هر صبح و بامداد، نسیمی که داشتی
حالا نمک به زخم دل عاشقان مزن
یعنی تبر به ریشه ی هفت آسمان مزن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دریا رسالتش، سرِ پا ایستادن است
دریا شکوه و شانِ بلافصل میهن است
باید بایستی و بمانی؛ تمام قد
دامن ز رنج ها بتکانی؛ تمام قد
اما به شرط آنکه بمانی الی الابد
باران برادرانه سر ما بایستد
دریاچه ی ارومیه مانا شوی همین
پر آب و پر ترانه چو دریا شوی همین
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد طراوت ، متن زیبا و شعر کوتاه و جملات درباره گل و باران
کرد و لُر و بلوچ و عرب، ترک و فارس و لک
راضی نمی شویم به طوفانی از نمک!
با دست های همت ما، باز ممکن است
در کار عشق، دم بدم اعجاز ممکن است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چقدر ساکت و غمگین
نشسته دریاچه
به چشم های کسی
دل نبسته دریاچه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به چشمانم
می گویم
تو اگر دریاچه ارومیه هم که باشی
روزی نمک ات را میبرند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شلغم ، شعر کودکانه و کوتاه و زیبا در مورد شلغم
ای دریاچه ی ارومیه
از این به بعد
دیگر صدای رعد و برق را
نخواهی شنید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگاهم کن تو ای مادر
نگاهم کن که خشکیده ام
صدایم کن دم آخر
که بی امید پوسیدم
کدام بدخواه دستانی
چنین خشکانده رگ هایم
که خاموش می سپارم جان
میان رنج و دردهایم
تو ای ایرانه مام من
عروس میهنت مرده
کدام سالوس کدام ایمان
به یغما هستی ام برده
طلائی پرتو خورشید
مرا مهمان نخواهد شد
لباس نقره ماهی
مرا پنهان نخواهد شد
خدا را ! ای خدا خوانان
رسولان و نگهبانان !
کدام کفاره ام این شد
کجا خفتیده اند یاران ؟
اگر از کوی من رفتی
سلام من رسان مادر
به ابرها و با باران ها
به فروردین و به آذر
حسین مهدوی