شعر در مورد حسرت ، شعر درباره حسرت دیدار و زندگی + حسرت کربلا و عشق همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس
بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است
من به پرواز نمی اندیشم، به تو می اندیشم
که زیباتر از اندیشه یک پرواز است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد پشیمانی ، و عذرخواهی و شرمندگی از کاری عاشقانه مولانا
پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
می توان غنچه ای را چید
باز در حسرت دیدنش جان داد؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بی غیرتی ، و غیرت مرد بی غیرت عاشق و بی ناموسی
دست با دوست در آغوش
نه حد من و توست
منم و حسرت بوسیدن
خاک پایی…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگران نباش
من میدانم چگونه
با حسرت نبودنت تا کنم
فقط برایم بنویس
هنوز میخندی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
حسرتم چشم سیاه و گیسوان بور نیست
عاشقی این روزها جز وصله ای ناجور نیست
زخمهای کهنه ام را مرهمی پیدا نشد
همدمی دیگر برای این دل رنجور نیست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آبان ، ماه و ماهی و شعر عاشقانه دختر و پسر آبان و متولدین آبان ماه
و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
” ای عشق“
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پرپرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را
به حراج گذاشته ام
بی انصاف چانه نزن
حسرت هایم به قیمت عمرم تمام شده
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گناه ، نکرده و غیبت و زبان و گناه عشق و توبه و امام زمان از حافظ
خودت را دریغ نکن،
شاید روزی
حسرت لحظه های خوبمان را
بخوریم!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جان می دهم از حسرت دیدار تو
چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان
به در آیی.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد وفای به عهد ، و پیمان کودکانه کلاس دوم طرح کرامت از حافظ
آنکه در زندگی اش در پی ات ای یار دوید
روز و شب حسرت بوسیدن چشم تو کشید
این دلم بود که یک روز زتو خنده ندید
تا که بیگانه شد و عاقبت از عشق برید.