جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • دی 6, 1400
  • 10:10 ق.ظ

شعر در مورد ابر

شعر در مورد ابر

شعر در مورد ابر ، متن و شعر زیبا در مورد هوای ابری پاییز و بالاتر از ابرها و آسمان همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد ابر

حالم خوب است!

هنوز خواب می بینم ابری می آید

و مرا

تا سرآغازِ روییدن

بدرقه می کند.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ابر و آسمان

برای رها کردنت دیر است

تو ریشه کرده ای در من

مثل دانه ای بر دل خاک

مثل کوهی بر بستر زمین

مثل ابری بر فراز آسمان

دیگر نمی توانم رهایت کنم

حتی اگر

گوشه ای از قلبم

برای همیشه خالی بماند.

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد عدالت ، حضرت علی و قاضی + ظلم ستیزی و بی عدالتی

شعر در مورد ابرها

دلم گرفته

روی دست خودم مانده ام

شبیه ابری شده ام

که به شاخه ی درختی گیر کرده است

و با این حال

چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی

تنها میراث بر جای مانده ات

همین بغضی ست

که از تو

در من

به یادگار مانده است…

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ابر و آسمان

که هستی؟

که به باران ‌میگویی بیا

ابر میبارد

به عشق میگویی بیا

پاییز ‌میرسد

به شب میگویی بیا

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد آسمان ابری

ساقیا سایه ابر است

و بهار و لب جوی

من نگویم چه کن

ار اهل دلی خود تو بگوی

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شش گوشه امام حسین ، ضریح و زائر امام حسین

شعر در مورد ابر آسمان

به خاطر ابرها تو را گفتم

به خاطر درختِ دریا تو را گفتم

برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار

برای سنگریزه های صدا

برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود

و آسمانش را رنگ می دهد خواب

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد ابرها

بازت داشتم از رفتن

با سِحر آوازهای نخوانده

و نرمای ابرهای نباریده

اما… رفتی.

از میان شکسته های آینه

و تکه های آفتاب

بر پلی از رنگین کمان گذشتی،

رفتی.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ابرها

آه عزیزکم

صورتت خیس شده

ابرهای بهانه ات

راه چشمانم را

خوب یاد گرفته اند

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد غروب دریا ، فروغ و حافظ و دوبیتی غروب آفتاب کنار دریا

شعر در مورد بالای ابرها

شب غیر هلاک جان بیداران نیست

گلبانگ سپیده بر سپیداران نیست

در این همه ابر قطره ای باران نیست

از هیچ طرف صدایی از یاران نیست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ابر

تو مثل ابرها 

از تمام شهر رفته ای

و من طوفان مهیبی  ام

که تنها حیاط را به هم می ریزم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ابر و آسمان

دست من اگر بود

زمین آبادی داشتیم

خانه ی کوچکی

باغچه ی مملو ریحانی

اطلسی های خوش رنگی

اتاقی با پرده های آبی گلدار

و تخت دو نفره ای کنار پنجره 

رو به روی درخت سیب 

کنار قیل و قال گنجشک های عزیز

و هر صبح ابری

گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چلیچه ، شعر در مورد چلیچه و فارسان و شهر سامان چهارمحال

شعر در مورد ابرها

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیر زمانی ست که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سال هاست

منتظر لحظه ی توفانی ام

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ابر و آسمان

تک “درخت سپیدار” باغچه ی پدربزرگ

آخرین “فشنگ” سرباز خسته از جنگ

یا تکه “ابری” سیاه

که لک کرده دامان آبی آسمان را …

اسم های زیادی دارم

ولی تو بی هیچ نگرانی

مرا بارها صدا بزن!

تنهایی

شهرت من است

و این نام های کوچک!

اصلیت ام را پنهان نمی کند …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد آسمان ابری

یا رب از ابر هدایت

برسان بارانی

پیشتر زان که چو گردی

ز میان برخیزم

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهر جم ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهرستان جم استان بوشهر

شعر در مورد ابر آسمان

به دنبال تو می گردم

با انگشتانم در میان ابرها

جستجو می کنم

در میان بال های پرندگان و برگ ها

و تنها

منظره ی رنگ پریده ی میدان شهر

پیداست…!

” alt=”شعر در مورد ابر ، متن و شعر زیبا در مورد هوای ابری پاییز و بالاتر از ابرها و آسمان” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/7-8.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/7-8.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/7-8-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/7-8-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />

در گلوی من

ابر کوچکی ست

می‌شود مرا بغل کنی؟

قول می‌دهم

گریه کم کند

.

و از دردهایم

برای کدام ابر بگویم

تا آبروی یک مرد را

چند فصل نگه دارد

.

پیراهنت را

به بند رخت می‌سپارم

از آن طرف دنیا

ابرها

دست پای خود را گم می‌کنند

برای گل‌هایش

ابری

جا خوش می‌کند در گلویم

ابری

می‌نشیند در بشقاب غذایم

پیراهنت را

از بند رخت می‌کشم

ابرها

باران را از یاد می‌برند

ابرها آرام

گوشه‌ای کز می‌کنند

.

حالا رفته ای

و من شبیه تکه ابری تنها شده‌ام

نمی‌بارم

آرام آرام

دق می‌کنم

.

تو عاشق باران بودی

رفتی

من از غصه آب شدم

خورشید کم کم بخارم کرد

حالا سال‌هاست

دارم برایت می‌بارم

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *