جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 4 دی 1400
  • 12:37 ق.ظ

متن در مورد خانه قدیمی

متن در مورد خانه قدیمی

متن در مورد خانه قدیمی ؛ جملات و متن های بسیار زیبا در مورد خانه قدیمی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

متن در مورد خانه قدیمی

باید به خودم بیایم ، بلند شوم از روی خاکسترِ خاطراتِ کهنه ات ؛
باید دستی به سر و روی خانه بکشم …
یک وجب خاک روی همه چیز نشسته است !
باید رنگِ پرده ها را عوض کنم ،
تو رنگِ تیره را دوست نداری ،
باید رنگِ پرده ها روشن شود …
باید گُل بخرم !
گلِ شبنم که تو دوست داری …
باید خانه را پر از گل شبنم کنم !
باید به خودم برسم ،
عطر بزنم ،
لاک و رژِ قرمز …
باید موهایم را ببافم !
تو موهای بافته شده ی من را دوست داری …
باید لباس های پاییزی را توی کمد بچینم ،
پاییز نزدیک است …
تو ، غیرِ منتظره ای ؛
ممکن است برگردی !!!
باید خانه را برای برگشتنت آماده کنم …
پاییز نزدیک است ،
معجزه را نشانم بده …
برگرد به خانه !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه پدری

به دنبال پروانه ای

خانه را گم کرده بودیم

و به دنبالش

دنباله ی هم را…

حتما بخوانید:  شعر در مورد خانه قدیمی پدری ، اشعاری زیبا در مورد خانه دوست ، زیباترین شعر در مورد خانه های قدیمی

متن در مورد خانه قدیمی

خانه را به آرامشش بنگر، نه به بزرگیش

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن خانه کوچک من

تنها نگران این بودم؛

که به جستجوی تو

در دورترین کوچه ی دنیا

به خانه ات برسم

و تو به جستجویم رفته باشی!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه قدیمی

من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !

 حتما بخوانید: شعر در مورد کوچه ،های قدیمی باغ و تنهایی و بن بست عشق از سهراب سپهری

شعر در مورد خانه امن

بعضی روزها عجیب بوی تو را می دهند

دلتنگی کنج خانه می نشیند

زل می زند به چشمانم

و یادت را بر سینه ام می فشارد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه قدیمی

بی تو من ماندم و این خانه و این سرنوشت
بی تو من دیگر نمیدانم چه باید گفت و چه باید نوشت…

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن درباره خانه خرابه

دور از تو

فواره‌ی بی‌قرارم

پرپر می‌زنم

که از آسمانِ تهی

به خانه ی اولم برگردم

حتما بخوانید: شعر در مورد تهران زیبا ، اشعاری زیبا در مورد تهران قدیم ، زیباترین شعر درباره تهران

متن در مورد خانه قدیمی

آبی یعنی آرامش…

کاش سقف خانه‌ی کوچکمان آبی بود..

اگر بود.. انتظار رنگ دیگری داشت:… رنگ آرامش

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه قدیمی پدربزرگ

ابریشم سیاه دو چشمت

یاد آور شبی زمستانی است

من بی ردا

بدون وحشت دشنه

شادمانه خواب می رفتم

ابریشم سیاه دو چشمت

خانه ی من است

آن خانه ای

که در آن خواب می روم

و می میرم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه قدیمی

پستوی خانه آوار دلتنگی های من است وقتی باران می بارد
شیشه ای که بخار گرفته بود و نگاهی که به موازات خطوط رفتن ها،چمدان می بست
کمرنگ شدنهای چهره کودکی و خاطراتش مرا نابینا می کرد و درد ، مصداق شیشه و سنگ می شد
پرستوها کوچ کردند، ولی چرا کلاغ ها دست بردار رفتن آنها نیستند
زیر سیگاری پدر،دیگر از سیگارهای نصف و نیمه پر نبود و دکور بالکن شده بود
باد می وزید و شب پره های عاشق یکی یکی با شمع خودکشی می کردند
باران دیگر مجالی برای ناودانی نمی گذاشت تا سکوت اختیار کند
دختر همسایه در بالکن گاهی می ایستاد و قهوه می خورد، من تماشایش را دوست داشتم و این را خوب میدانست
روزی آمد که دیگر نه باران بارید و نه باد وزید و نه دختر همسایه در آن محله بود….
کودکیم پایان یافت و من چشم گشودم به جهانی که من را به جایی می برد که جنس دلها آهنی و جای آنها ویترین مغازه های اسباب بازی بود.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه عشق

خانه همان جایی است که وقتی همه سر پناه های خود را از دست داده ای، به آن جا پناه میبری.

 حتما بخوانید: شعر در مورد کلبه چوبی و تنهایی ، شعر در مورد کلبه عشق و جنگلی ، اشعار کوتاه و عاشقانه در مورد کلبه

متن در مورد خانه قدیمی

هر چه خانه را می تکانیم
خاطره های
خالی از هم خاطره ها
بیرون نمی ریزند
چگونه توانستیم
اینهمه سال دوام بیاوریم ؟
در دنیایی
که هیچ چیزش
دوامی نداشت
آنها که گفته بودیم «بی تو می میرم»
مرده اند
و چه کرگدنهای پوست کلفتی بوده
دلهای ما !

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

متن در مورد خانه قدیمی مادربزرگ

در نهایت، مهم نیست که اهل کجا هستم. شاید خانه جایی باشد که به سمت آن می روم و قبلا هرگز آن جا نبوده ام.

 حتما بخوانید: شعر در مورد پنجره ، شعر در مورد پنجره قدیمی و پنجره فولاد ، شعر در مورد پنجره های رنگی و باران و گلدان

متن درباره خانه روستایی

خانه ای آنجا بود
پیرایه نداشت!
ازسادگی اش
پنجره های چوبی اش
شرم نداشت
درختان انار
انجیری
که تناور شده بود!
سبزی وشکوفه شان
نشان بهار
برگ های سرخ وزرد
پاییز
با مدادهای رنگی اش آمده است!
شاخه ها خیس آب
زمستان شده است
خانه
دگر آنجا نیست!
نه درخت
نه زمستان
نه خزان
نشانی ز بهار پیدانیست!

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *