جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • دی 9, 1400
  • 9:09 ق.ظ

شعر در مورد کمک

شعر در مورد کمک

شعر در مورد کمک ، سخنان بزرگان در مورد خدمت به مردم و کار خیر و بشر دوستی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد کمک به خلق

تیره روزان جهان را

به چراغی دریاب

که پس از مرگ ترا

شمع مزاری باشد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد خدمت به خلق خدا

تو هرگز رسیدی به فریاد کس

که می خواهی امروز فریادرس؟

که بر جان ریشت نهد مرهمی؟

که دل ها ز ریشت نبالد همی

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آفتاب ، پاییزی و زمستان + غروب و طلوع آفتاب

شعر در مورد خدمت به خلق

مبین ز خلق که این یار و آن زاغیار است

به کشتِ عارف و عامی چو ابرِ نیسان باش

سودِ بازار جهان بیرون ز ذکرِ خیر نیست

صرفه این است ای خداوندانِ دینار و درم

در چمن هر ورقی دفترِ حالی دگر است

حیف باشد که ز حالِ همه غافل باشی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد خدمت به خلق

نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه

هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه

نشوندمت رو معنی عمیقو ناب واژه ها

پیچیدنت به حرمت استعارهها بهم کمک نمیکنه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کمک به مردم

فریادهای دردآلود آدمیان در قلبم به اهتزاز است.

کودکان قحطی زده، قربانیان شکنجه گران ستمگر،

پیران بی پناه که خود را بار منفوری بر دوش فرزندان احساس می کنند

و تمامی دنیای تنهایی و فقر و درد و رنج،

طنز تلخی است که آرمان های بلند انسانی را ریشخند می کند.

آرزومندم که از رنج و شرّ بکاهم،

ولی نمی توانم و از این، بسیار در رنجم.

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بی معرفتی ، دوستان و یار و عشق و فامیل و رفیق و روزگار عاشقانه

شعر در مورد خدمت به مردم

انسان های بزرگ

همواره در اندیشه دیگرانند

و دل در گرو

خدمت به مردم می نهند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد خدمت به مردم

مرا به کشتی باده

در افکن ای ساقی

که گفته‏ اند نکویی کن

و در آب انداز

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد خدمت به خلق

کمک کن از سکوت تو نترسم

میون این حرفای نیمه گفته

می خوام فراموشت کنم…کمک کن

هوای عشقت از سرم بیفته

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هیچ ، هیچی و هیچ و پوچ بودن دنیا از مولانا

شعر درباره کمک به خلق

کمک کن جاده رو وا کن قشنگی رو تماشا کن

کمک کن خستگی ها رو با گرمای تنت تا کن

کمک کن مرگ رویا رو واسه قلبم تو حاشا کن

کمک کن با نم اشکام کویر عشقو دریا کن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره خدمت به خلق

گیرم نشاط و شادی دنیا را

یک سر به دامن دل من ریزند

آیا در آن زمان که بخندم شاد

لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟

طفلی درون کلبه تنگی سرد

با مادری گرسنه نمی لرزد؟

آخر کنار حسرت و رنج ای دوست

فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟

آن اشک را چگونه نباید دید؟

وان ناله را چگونه توان نشنید؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کمک به همنوع

ای صاحـب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقّدی کن درویـش بـینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست

با دوستان مـروّت با دشمنـان مدارا

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آب ، زلال و روان و آتش و خاک کودکانه از سعدی مولانا سهراب سپهری

شعری در مورد کمک به همنوع

انسانیت

غذا دادن به گدا نیست!

وقتی که اندازه آن گدا ،گرسنه باشی

وغذایت را به او بدهی

انسانی……

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کمک به دیگران

شود جهان

لب پر خنده ای اگر مردم

کنند دست

یکی در گره گشایی هم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد کمک به دیگران

گفتم:

«هوای میکده غم می‏برد ز دل»

گفتا:

«خوش آن کسان که دلی شادمان کنند»

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد استاد ، دانشگاه و شاگرد و معلم و استاد خوب و بد

شعر زیبا در مورد کمک به همنوع

شود جهان

لب پر خنده ای اگر مردم

کنند دست

یکی در گره گشایی هم

” alt=”شعر در مورد کمک ، سخنان بزرگان در مورد خدمت به مردم و کار خیر و بشر دوستی” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/3-11.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/3-11.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/3-11-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/3-11-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />

بـه گیـتـی ز بخـشـش بــود مـرد بـِه

تـو گـر گـنـج داری ببـخـش و مَـنِـه

بـر ارزانـیــان گـنــج بــستـه مــدار

ببـخـشـای بـر مــرد پــرهـیـزکــار

.

زیر دستان را به احسان

دستگیری کن که ابر

در سخای بحر

با روی زمـین احسان کـند

.

درخــت کـرم هــر کـجـا بـیـخ کـنـد

گـذشـت از فـلـک شـاخ و بـالای او

گـر امــیـد داری کــز او بــرخــوری

بـه مـنّـت مـــنـه ارّه بـــر پــای او

.

ببخش مال و مترس

از کمی که هر چه دهی

جـزای آن بـه یـکـی ده

ز دادگــر یــابـی

.

بیـنـوا را

از سر سفـره‌ی خـود دور مـکـن

بهر یک لقمه‌ی نان

تلـخ مگر شـور مـکـن

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *