جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 30 آذر 1400
  • 12:12 ق.ظ

شعر در مورد کبوتر

شعر در مورد کبوتر

شعر در مورد کبوتر ، بازی و حرم امام رضا و کبوتر سفید عشق و طوقی و پلاکی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد کبوتر

روبه روی آینه
خندیدم
تصویرم گریست
روز
کبوتر سپیدی شد
شب
کبوتر چاهی شد
کنج بال کبوتر
تنهائیم را
پناهی شد
***
روبه روی آینه
به گریه نشستم
تصویرم می خندید
شب
کفتر سفیدی بود
روز
پر کلاغ سیاهی شد
***
از آرامش نگاه تو
به توفان نشست دلم
زمان وزید و طوفان نوح
نرم تر از نوازش نگاهی شد
به سبکباری آهی شد
***
گفتم:
” هر آنچه بادا باد ”
آینه از دستم افتاد
تا
در پشت آسمان پشت پنجره
به چاه خواب نیفتم
ماه آسمان شب هفتم
به هیئت ماهی شد
به شکل گناهی شد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر حرم

تو را که آسمان

استعاره ای از پشت پلک های توست

چه نیازی ست

به کبوتر بال و پر شکسته ای چون من

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کفر ، و ایمان از حافظ و شعر کامل خدایا کفر نمیگویم

شعر در مورد کبوتران

“آسمان” جای قشنگیست کبوتر باشیم
“عشق” پرواز بلندیست بیا پر باشیم

“دشت” گهواره ی سبزیست قدم بگذاریم
“باغ” از رایحه لبریز ، معطر باشیم

“گوش”،آشوبِ ِچکاوک، بنشاند در دل
“رنگ” زیباست،چو پروانه مصور باشیم

“بذر” پاشیم ز لبخند که غم بگریزد
مرگِ شادی رسد از غصه مکدر باشیم

دست یابیم به اندام عروسی چون عشق
“مِهر”را مشق چو گلواژه ی دفتر باشیم

“زندگی” حس عجیبیست ولی شیرین است
عشق فصلی ست که ما شور سراسر باشیم

“وقت” تنگ است درنگ از چه نمایی عاکف!
عشق شد مقصد اگر، نقطه ی آخر باشیم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر حرم امام رضا

مرا چهار کبوتر است‎

چهار کبوتر کوچک‎

قلب من آشیانه‌ی توست‎

و قلب تو باغ و بهاران من.‏‎

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر طوقی

ایستاده ام
به درگاه شفق ،
و رو به سهمگین ترین بادهای غرب
هراس را شجاعانه گریسته ام ؛
در عمق روشن من آواری فرو ریخته :
آوار پوسیده ی یأس
و در اوج تیرگی ام غنچه ای نطفه بسته :
سرخ ترین آلاله ی دشت ؛
اینجا بهشت پرندگانی است
که در جهنم آتش سرمای ِ قفس سوخته اند
اینجا سرزمینی است که در آن ،
سپیدی را به خط سیاه باید نوشت
و بر مداد های رنگی تعبیری جز خاکستری حرام است ؛
مردمانش پنجره ها را از هراس طوفان میخ دوز می کنند
تا ذهن همیشه ی کاج هایش از خاطره ی زرد پاییز لبریز باشد
باغبانانش زندانبانانی هستند
که گل ها را از وحشت تگرگ سر می پوشانند
تا کابوس ناتمام ِ گلخانه
خواب آبی شقایق ها را به غارت برد ؛
اینجا قفس ِ بی انتهای نور است
تا همچنان رعشه ی سایه ها را فرصت تکرار باشد ؛
گرچه عطش پرواز
در رگ خشک بال های شکسته ام جاریست
لیک من ایستاده ام
تا گلوگاه پاهایم از وسوسه ی رفتن سیراب باشد ؛
و خواهم ایستاد
تا آن روز که آغازین لبخند آسمان
بدرقه ی واپسینْ اشک کبوتر است …

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد صبا ، شعر عاشقانه در مورد اسم صبا و باد صبا

شعر در مورد کبوتر عشق

مشقم کن

وقتی که عشق را زیبا بنویسی

فرقی نمی‌کند که قلم

از ساقه‌های نیلوفر باشد

یا از پر کبوتر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر سفید

ای کاش من کبوتر نبودم

نمی گشودم بال و پری

ای کاش این دل رسوایم را

نمی کشاندم به هر بوم و بری!

*

نمی شد لانه ام خار نمی بود؟

آب و دانه ام زجر نمی گشت؟

یا علاج بال شکسته ی من،

نوش داروی زهر نمی گشت؟

*

روز در حسرتِ پرواز شاد

کبوتر ها را دنبال کردن،

شب در کنج تنهایی و غم

سر به زیر پر فرو بردن!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر پلاکی

فریاد می کشم: “تو را دوست دارم”

تمام کبوتران سقف کلیساها را رها می کنند

تا دوباره در لابلای گیسوان من لانه بسازند.

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کار خیر ، متن و جملات زیبا و شعر درباره کارهای خیر

شعر در مورد کبوتر نامه رسان

من
ما
و هر چه هست
چون شبگردی تنها
اهسته و غریب
دست به دیوار
از ان سوی کوچه ها
در پی ناله کودکی ام
– و –
بن بست روح ما
– که –
هوا بس گرگ ومیش است……
خوشا به حال تو
کبوتر چتری من
چرخی بزن ، رقصی نما
از ته کوچه من
روح ما عریان …
از سر کوچه ما
فکر من مصلوب است
مصلوب به تن
مصلوب به تو
مصلوب به اشک ……!؟
کرامت یزدانی ( اشک )

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوترای حرم

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه می‌شود.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره کبوتر حرم امام رضا

همان کبوتر بی اعتنا به مصلحتم

که با دسیسه ی صیاد هم خریده نشد

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سجده ، شکر و زیارت عاشورا و شجده نکردن شیطان

شعر درباره کبوتر حرم

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فراز کوچه ی ما می گذرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره کبوتران حرم

کبوتر با کبوتر باز با باز !
حقیقت این چنین بوده از آغاز.
در این عصر پر از ناباوری ها
که یکسو برج و باروهای وحشی
خراشیده حریم آسمان را
و یکسویش هزاران کودک خرد
برند حسرت به دندان تکه نان را
به روی پرده های دلکش ساز
به یکسو رقص انگشتان زیبا و خیالی
یه یکسو زخم سرانگشت خونین
یه روی رج به رج از دار قالی.
مگو با من سخن همبستگی را
مگو با من ز کوچ دسته جمعی
کند همجنس با همجنس پرواز.
حدیث شاهزاده و گدا را
که تنها قصه ای از بهر خواب است
مخوان دیگر به گوش کودکانت !
کبوتر را چه جای همنشینی با عقاب است ؟!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد کبوتر بازی

پرنده ای که نشسته است بر لب بامت

نگاه غم زده اش را شبی تو پرپر کن

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد فحشا ، شعر هایی در مورد فقر و فحشا و شعر فقر شاملو

شعر در مورد کبوتر

خدایا این جهان ایینه توست
نشانش بخشش بی کینه توست

بپا کردی درون قلب انسان
تو ان اتش که باشد عشق سوزان

بگفتی گر تو باشی جملگی جان
شوی لایق برای وصل جانان

اگر دیدی عطا کردم جدایی
اگر دیدی فراقی را تو جایی

بشو اگه ز لطف بی کرانم
که لایق را ز نا لایق برانم

بدان زین دو یکی لایق نبوده
که ایزد این چنین قسمت نموده

کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز

اگر عاشق شدی و بی قراری
بخواه از دست یزدان پایداری

که تا قلبت رسد بران دل و جان
که باشی هم تراز و ارزش ان

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد لانه کبوتر

کبوتر باز با من بود
در آن تکرار
در آن بی رونقی های الفاظ صمیمانه
در آن وادی که نامم بود
بیگانه

کبوتر شکوه ها می کرد از دستم
به روی جثه ی نرم و لطیفش
زخم تیری بود
نگاه پر ز معنایش
پراز درد اسیری بود

کبوتر خوب میدانست
که دلتنگی مرامم بود
کبوتر کمتر از یک ماه
به روی پشت بامم بود

کبوتر پر کشید و رفت
با اندوه
به روی بام هر کس رفت خوش باشد
دلم سنگین شده
چون کوه

کبوتر باز با من باش
در این تکرار
در این بی رونقی های الفاظ صمیمانه
در این وادی که نامم گشته:
دیوانه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بگذار سر به سینه‌‌ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده‌ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته‌جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت

تو آسمان آبی و روشنی

من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو

یک شب ستاره‌های تو را دانه‌چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب

بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

فریدون مشیری

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *