جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 30 آذر 1400
  • 2:02 ب.ظ

شعر در مورد ملایر

شعر در مورد ملایر

شعر در مورد ملایر ،شعر در مورد شهرستان ملایر و کشمش به زبان ملایری همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد ملایر

هر جاکه بَری ،خاک ملایر،دِخیالِت

 

عطر گل یاسِش، مُکُنَه ، و یلتُ و والت

سِیلی، به بهشتِ سیفیه*کاشکی بَنازی

اَ داروُ درختش ، نکُنَه ، خُتِ بَوازی*

یخچالِ سرِ سنگِوهَ آ ثار قدیمهَ…

هروجِه یِ* خاکِش به خدا،اَ زرو سیمَه


گنجینه یِ خشتای زِمون ،ارگ نوشیجون *
آدِم ، دِ مین مهد تمدن ، میشَ حیرونپر نقش و نگارهَ همه یِ ، فرشای جوزونلشکر درشَم، تن مِزنَه به تن شِمرون …*دِ باغ بِنفشَه هَنیَم ، بَلگِ خیالَه

سیبای لِو مقبرهَ، هم ترشه و کالَه

کُه سرده و بالای سرش ، چادر الماس

روحت مِکَشَه پر ، دِ سر دره یِ ریواس*

وختی ، بَخوری ، یِی نوجِلَه*، نُو نِ ملایر

بَدِ اُ دیَه ، جُونِ تونُ ، جُو نِ ، ملایر

 

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ملایر

ملایر شهرعلم و شهر حکمت

مویز و کشمش و مبل و منبت

نصب دارد ززند و آن یل گور

درخشد همچو ماه با نام انگور

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد زن ، مقام زن و ارزش زن و روز زن و زن خوب و بد و از دست رفته

شعری در مورد ملایر

بازبا گردن کج
رفت پایین کلاس
پاره پاره جگرش
کیف و کفش ها و لباس

کاغذی چین و چروک
نرم و آهسته گشود
غیر فریاد بلند
توی آن هیچ نبود

گفت آهسته دبیر
بازهم بی انشا
بازهم خواهی گفت
باشد آقا فردا

چهره ها غرق سکوت
منتظر بهر جواب
باز بم او ترکید
مثل رویای حباب

غنچه ی کال جواد
بر و بر کرد و پرید
کاغذ انشا را
تا زد و باز درید

صورت ناز جواد
چون گل زرد شکفت
آنچه را داشت به لب
داد زد ، ا ما گفت

گفت با یک کلمه
یک جهان حرف و سخن
آتش افکند به جان
تا که بگشود دهن

عید یعنی غم و درد
عید یعنی خواری
همه چیز مال شما
سهم ما شرمساری

بارها گفت پدر
چشم جانم باشد
بازمثل شب قبل
دست خالی آمد

روز و شب بود تهی
گرچه دستان پدر
چشم او مملو اشک
تا دم کوچ و سفر

با دو چشم پر اشک
رفت و آهسته نشست
نا گهان بغض کلاس
چون دل شیشه شکست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهر ملایر

ایران فدایه اشک و خنده ی تو
دله پرو تپنده ی تو
فدایه حسرتو امیدت
رهاییه رمنده ی تو , رهاییه رمنده ی تو
ایران اگر دله تو را شکستند تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی که پایه درد تو نشستند
که پایه درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد که جانه من فدایه ایران
تو ماندیو زمانه نو شد خیاله عاشقانه نو شد
هزار دل شکستو آخر
هزارو یک بهانه نو شد
ایران به خاکه خسته ی تو سوگند به بغضه خفته ی دماوند
که شوقه زنده ماندنه من به شادیه تو خورده پیوند
به شادیه تو خورده پیوند
ایران اگر دله تو را شکستند تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی که پایه درد تو نشستند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهرستان ملایر

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن

گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران‌ها

رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد

دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود

وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست

می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست

جستحو کنید در سایت : شعر عاشقانه ، زیبا و نو و کوتاه و عاشقانه انگلیسی دلتنگی

شعر کوتاه در مورد ملایر

آمده موسم فتح ایمان

شعله زد بر افق نور قرآن

در دل بهمن سرد تاریخ

لاله سر زد ز خون شهیدان

لاله ها قامت سرخ عشق اند

سرنوشت تو با خون نوشتند

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده بادا قرآن

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان

مقدمت را اماما شهیدان

با نثار تن خود گشودند

خونشان فرش راه تو بادا

عاشق پاک راه تو بودند

آمدی با پیامت خمینی

از رهایی و از غم سرودی

آنکه بر ظلم شب حمله ور شد

ای خمینی تو بودی تو بودی

آنکه بر ظلم شب حمله ور شد

ای خمینی تو بودی تو بودی

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده بادا قرآن

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان

در دل تار شهر شهیدان

دست غمخوار خلق خدایی

از تبار حسین شهیدی

از دیار عروج و خدایی

در دل تار شهر شهیدان

دست غمخوار خلق خدایی

از تبار حسین شهیدی

از دیار عروج و خدایی

در زمستان بهاران آمد

آدم از قعر دوران آمد

بوی نسل شقایق پیچید

بوی عطر شهیدان آمد

در زمستان بهاران آمد

آدم از قعر دوران آمد

بوی نسل شقایق پیچید

بوی عطر شهیدان آمد

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده بادا قرآن

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده بادا قرآن

بهمن خونین جاویدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان ///// تا ابد زنده یاد شهیدان

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ملایر

به تو می نگرم ای آسمان

تنه به تو می نگرم !

آری به تو!

به تو که ستارگان را میز بانی !

به تو که فرشتگان را آشیانی

به تو که در اموا ج تلاطم عشق …!

قبله گاه هر کلامی

به تو که هر نیاز مندی ٬

دست نیاز به سویت دراز می کند

به افق زیبایت سوگند

وبه غروب غمگینت که دل غریب را می شکند

و به سیاهی شبت که به سوگ روز نشسته ای

به سینه بی کی نه ات سوگند ای آسمان…!

زیرا که سینه ات فرا خ است

وبا هر اه و دردی بیمار نمی شود .

ای غمخوار در بهار و پاییز

به تو می نگرم بهتو وبه تو ای آسمان …!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره ملایر

چه سر سبز است این شهر و چه زیباست

زهر جا نغمه ای اینگونه بر پاست

کشیده سرد کوهش سر به افلاک

توگویی آسمانش کرده صد چاک

زشرقش پارکی همچون باغ رضوان

زبوی نسترن یا بوی ریحان

اگر چه مردمش مهمان نوازند

به سختی یا به سختی ها بسازند

زبان لر چون ز اقوام لرانند

زخود بگذشته وشیرین زبانند

تو سوغاتش بدان از بهر بخشش

زشیره یا ز گردو یا ز کشمشش

گذر کن در بهار از شهر یاران

تو غم از دلبرون کن در بهاران

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد حرف مفت + حرف مفت و بیهوده زدن مردم

شعر درباره ی ملایر

هرشب به آه و ناله از تو سراغ گیرم

گاهی ز باغ گیرم

از داغ و حسرت تو

اشکم چو سیل جاریست

گاهی به سین عکست

از سوز داغ گیرم

صبر و قرارم  ای دوست چون بیقرار کردی

عکست به سینه ای دوست از فرط داغ گیرم

یکدم ترحمی کن برمن که زار گشتم

با اینچنین ترحم از تو سراغ گیرم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شهر ملایر

الا مادر ای شمع سوزان من

توان دل  و مهر رخشان من

چه شبها که چشمت گریزان زخواب

که خوابی بینی ز چشمان من

بود جای مهر تو در سینه ام

تو بو دی پرستار  و در مان  من

زبان قاصر از مهر و الطاف تو

که مهر ت زده ریشه   در جان  من

ترا مزد رضوان٬بود روز حشر

تویی مایه فخر و ایمان من

ترا مزد رضوان بود روز حشر

تویی مایه فخر ایمان من

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه درباره ملایر

درود بیکران بانو بهاروند نازنین

دست مریزاد زیبا وتامل برانگیز

سالها پیش یکبار به شهرستان ملایر وپارک صفیه رفته ام

واقعا زیبا ودلنواز وبیادماندنی بود

سروده تان مرابه آن سالها برد

.خنکی نسیمی که گونه ها را مینواخت

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چای ، داغ روضه نوشیدن و چای آتیشی و ذغالی قند پهلو

شعری درباره ی ملایر

خواهم امشب پَر کشم تا کوی دوست
شاید از لطفش ببینم روی دوست
خاطرم از هجر رویش تا وصال
بس پریشان گشته چون گیسوی دوست
گر جمالش فایق آید بر نظر
مغتنم دانم دَمی از بوی دوست
دَم به دَم مستانه رقصاند تنم
اشتیاقِ یک نظر از سوی دوست
تا مِیستانم کشاند ناگزیر
بی نشان از مِی خَمِ ابروی دوست
خویش را فارغ کنم عمری زِ بند
گر بپیچم لحظه ای بر موی دوست
چون سخن گویند در غوغای شب
جفت سازم های خود با هوی دوست
این طریقت هست در میدان عشق
زلف او چوگان و جان ها گوی دوست
چون نشستی در بَرش نوروز لیک
جام تن لبریز کن از خوی دوست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی شهر ملایر

گـر بــه فکر نــام باشم, بختیاری نیستم
ظالــم و خـودکــام باشم, بختیاری نیستم

در سـراشیـب سقـوط عــدل در چــاه نفـاق
ســاکـت و آرام باشم, بختیاری نیستم

بعـد عمــری بنـدگی کـردن به درگـاه خدا
خــــادم اصـنــام باشم , بختیاری نیستم

مـن کـه نانم بوده است از دسترنج خویشتن
فکـر نــان شـــام باشم , بختیاری نیستم

من که تا اهـرام رخشم تاخت با کوروش همی
سنـگ چــون اهـرام باشم , بختیاری نیستم

مـن کـه در دفـع سکنــدر خار چشم او شدم
خصــم خـون آشــام باشم , بختیاری نیستم

من کـه بستم راه بر تازی و تاتار و مغول
حــال بـی اقــدام باشم , بختیاری نیستم

مـن کـه در یک شب گرفتم قندهار و برج او
ســد راه عـــام باشم , بختیاری نیستم

مـن که در دل مهر میهن دارم و یزدان پاک
غــرق در اوهـــام باشم , بختیاری نیستم

مـن کـه با کُرد و بلوچ و گیلکم دیر آشنا
منـفـک از اقــوام باشم , بختیاری نیستم

مـن کـه زیــر سقف میهـن یکـدلم با آذری
مُقـسم ایــن بــام باشم , بختیاری نیستم

***

من لـُرم ” شهرو ” ندارم باکی از اهریمنم
از ملایــر تــا گنـاوه , جان سپار میهنم

در پاسخ به جدایی طلبانی که
شمشیر را از رو بسته اند
و قصد تکه تکه کردن این کهن ملک فریدون را دارند .

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه درباره ملایر

،، ملایر ،، شهر خوب آسمانی
سلوک مردمانش مهربانی

جمال بی بدیلش سبز و خرم
بدشتش گل فراوان ارغوانی

بناهایش سخن گوید بخوبی
چه ازحال وچه عهد باستانی

به دل دارد یکی بازار زیبا
که داردبرسرش سقفی کمانی

یکی مسجد دم بازار دارد
که رونق دارد از عصر میانی

چو باغ سیفیه هرگز نبینی
بسبزی و صفا و خوشمکانی

ز انگور فراوانش ، بدانید
شرابی دارد اکسیر جوانی

سفر کن یار من تا میتوانی
باینشهر قشنگ خوشنشانی

بچشم،،غافل،،اینشهرخدایی
ندارد لنگه در بعد جهانی

علی محمد مرادی پور،،غافل،،

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد حسادت ، زنانه و آدم و انسان حسود از مولانا

شعر درباره شهر ملایر

ای سیاوش
صدای تو
مست تر از تو
تو مست تر از صدا.

صدای تو
در گردباد این مستی
درجلوه ی سبزینه ها
آرام می بیند.

در تنین این آرام
تار و پود ها در هم آمیخته
آهنگی از عشق
به گوش می رسد.

از این آهنگ
چکاوک ها بی تاب
کمانک ها شب تاب

وهمهُ و همهِ
در همهمه ی سکوت
به پای رسیدنِ
نت به نتِ
صدای تو و
تارو
تنبک و
کمان و
تنپور
پرده از دل افکنده اند.

ای سیاوش
سلام م.امید را شنیدستن
پیمانه ها را در دست بگرفتن
تا جرعه ای از مستی تو
هم چون
سبزینه ها
چکاوک ها
کمانک ها
به جان بنوشانند
تا در مستی تو
اعجاز بینند.

مرا شکریست،
چون آوازت،
در سکوت برکه ی دل،
گوشِ دل،
به چشم شنیده است.

ای راه من،
سروِ روان من،
بخوان،
تا خورشید زنده است،
بخوان .

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره ی ملایر

مسافر همدان

مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند

دلم تحمل بار فراق او نتواند

در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند

کنار من ننشیند که آتشم بنشاند

چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را

چو ماه نوسفر من سمند ناز براند

به ماه من که رساند پیام من که ز هجران

به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند

بسوز سینه من بین که ساز قافیه پرداز

نوای نای گرهگیر دل شکسته نخواند

چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان

زبان مرغ حزین شکسته بال نداند

دلم به سینه زند پر بدان هوا که نگارین

کتابتی بنوسید کبوتری بپراند

من آفتاب ولا جز غمام هیچ ندانم

مهی که خود همه دان است باید این همه داند

بهر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری

که پیش پای تو اشگی بیاد من بفشاند

به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران

کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *