- admin
- 6 دی 1400
- 5:50 ب.ظ
شعر در مورد زلزله
شعر در مورد زلزله
شعر در مورد زلزله ، متن کوتاه غمگین و شعر کودکانه در مورد زلزله کرمانشاه همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد زلزله
جایی که در آن جا همیشه عشق جاری بود
مدفون شده حالا تمام آرزوهایش
دیگر صدای خنده ی کودک نمی آید
دیگر نمی آید چرا او سوی بابایش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله کودکانه
دیوار ریخته، چگونه بلند شود؟
یک شهر، حتّی بلند نشد
من چقدر شبیه گریه های کودکانش هستم
کودکانی که گوشه روسری مادرشان را کشیدند
و بیرون نیامد دیوار ریخته،
چگونه بلند شود
وقتی از برخاستنش شرمنده است…؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بندر کنگ ، شعر در مورد بستک و شعر های کوتاه بندری
شعر در مورد زلزله بم
زیر قدمم همیشه گویی
کز زلزله خاک بی درنگست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله آذربایجان
بوسیدنت زلزله بود و
عشقت رگبار بهاری است ..
برای إمداد رسانی بیا
ورنه
آوار خواهم شد
بعد از این سیل دلتنگی..
دوری ت حادثه ای غیر مترقبه بود
دلتنگی ام یک بلای طبیعی…
طوفان شد و کُشت
هرکه پیراهنش شبیه به تو بود !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله زدگان
در جستجوی دختر خود مادری غمین
با صد تلاش پنجه فرو میبرد بخاک
او بود ودختری که جز او آرزو نداشت
اماچه سود؟دختر او،آرزوی او-
خفته است در درون یکی تیره گون مغاک
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد استانبول ، شعر شاعران ترکیه با ترجمه و اشعار ترکی
شعر در مورد زلزله تبریز
امروز ساعت عمر آنان به سر رسید…
تیک تاک ساعت خانه بی بی به آخر رسید
تسبیح و مهر بی بی هنوز در انتظارِ سجده اوست
برخیز بی بی، که وقتِ سحر رسید!
ساعت که پنج دقیقه قبل از شش گیر کرده بود…
لرزیده بود زمین…، چنان که گویی روز محشر رسید
هرچند هنوز ساعت ِ دیوار خانه ی ما تیک تاک می کند
آن روز، ز دیوار خانه بی بی بر او تَشَر رسید
گریان شده بودیم، همه از غم نَبودنش
انگار که صبر آسمان نیز به آخر رسید
می گفتیم از سرمای سحرگاه و از دردِ نَبودنش
از هر طرف درد فِراق عزیزی خَبر رسید
تیک تاک زلزله برپاست در این دیار،
یکسالِ دگر از آن زلزله تاسف آور رسید…
«یادت نمی رود از یادم ای بی بی بچه های زرند»
حتی در این وعده، عمرم به صد؛ اگر رسید!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله میانه
گم شده لابلای نا باوری
متهم ردیف نا داوری
نامش عجیب است عجیبانه تر
اینکه عجب آدم خوشباوری
آنکه ورق بر زده تقدیر نیست
هرورقش ثروت باد آوری
زلزله خیز است زمین ادب
یک صدم ریشتر ناباوری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله برای کودکان
نمی ترسم از جنگ
یا زلزله ای که تهران را
در یک شب سیاه می بلعد!
نمی ترسم از احتمال برخورد شهاب سنگ
با زمینی که از یک لحظه به بعد
روی مدار مقرر نمی چرخد
نمی ترسم از تمام شدن توی خواب
یا آخرین لبخندم روی دیوار.
می ترسم این شعر آخری باشد که می نویسم!
گوشی را بردار …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد یاسوج ، شعر زیبا و کوتاه و غمگین در مورد سقوط هواپیمای یاسوج
شعر در مورد زلزله رودبار
به خدا گفته ام زحمت نکشد
نه نیازی به زلزله هست
نه نیازی به سونامی
همین که تو هستی
همین که تو می خندی
بلاهای بزرگی اند
که جهانم را با خاک یکی کرده اند…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد زلزله سرپل ذهاب
آوار را پس میزند، آهسته آهسته
شاید عزیزی زیر این دیوارها باشد
شاید صدای ناله ای، آوای کوتاهی
شاید نشانی بین این آوارها باشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه کودکانه در مورد زلزله
هنگامی که زلزله آمد
دانستم همچنان…
عاشق توام.
وقتی سایه ام حتا … پیشاپیش من می گریخت
در هراس این که ارتفاع سقف پایین بیاید
من تنها به تو فکر می کردم
که چه می کنی
و چرا رسم روزگار اینگونه شد
که نتوانم – حتا به بهانه ی زلزله –
در آغوشت بگیرم
و پناهت دهم از ترسی
که می دانستم در آن دم دچار آنی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهرهای ایران ، شعر در مورد شهر من از سعدی و حافظ
شعر درباره زلزله بم
زلزله
قلقلک می داد
کف پاهای اسمان خراش را
از خنده دلش را گرفت
خندید و خمید
خمید و خندید
و انقدر
که از خنیدگی
کله پا شد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد زلزله بم
وقتی در خانه نیستی
زلزله
آتش سوزی
و حتی بادی که به پنجره می کوبد
وحشت زده ام می کند …
می ترسم
هیچ راه فراری به آغوش تو نباشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد زلزله بم
می گردد و پس می زند آوار و می گرید
شاید عزیزش زیر این آوار خوابیده
اشکش به روی خاک می بارد، ولی آرام
این لرزه را شاید که خواب است و نفهمیده
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ورامین ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر ورامین
شعر در مورد سالگرد زلزله بم
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
” alt=”شعر در مورد زلزله ، متن کوتاه غمگین و شعر کودکانه در مورد زلزله کرمانشاه” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-6.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-6.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-6-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-6-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
دل دچار آتش
و شانه اسیر زلزله
کاش می شد
با خودم احساس همدردی کنم ..
.
دیشب که آمد زلزله خانه خرابم کرد و رفت
با این دل مجنون من نقش بر آبم کردو رفت
از سقف دل خون میچکد آرید قدح از بهر او
در زیر آوار غمم دردم خوابم کردو رفت
.
زلزله،
از شانه ها میاغازد
سیل از چشم
حریق از دل
آه…
آدمیزاد و این همه بلای طبیعی
.
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را.
.
روی تابلو نوشته بود :
“زلزله طبیعیست ،
آماده نبودن غیر طبیعیست “
تمرین میکنم دوریت را …