- admin
- 4 دی 1400
- 8:52 ق.ظ
شعر در مورد خلخال
شعر در مورد خلخال
شعر در مورد خلخال ، شعر ترکی و فارسی در مورد شهرستان خلخال همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد خلخال
گویند رقیبان که شما اهل کجائید ——– زانجا که شمائید کمی رخ بنمائید
شهری که بدینگونه از آن یاد نمودید ——– نبود به جهان بلکه به فردوس خدائید
نامش چه و جایش به کجا چیست نشانش ——– آیا به زمینید و یا عرش سمائید
گفتم که زبان را نبود قدرت تحسین ——– با چشم ببینید مگر فهم نمائید
آنجا که من آیم بخدا باغ بهشت است ——– ترسم که شود فاش و شماجان به کف آئید
از شهد و گل و حور وگیاه و بر و چشمه ——– صد گونه بیابید اگر اهل صفائید
باشد همگان را دل شاد و لب خندان ——– آئید شما هم چو بدین حال و هوائید
این خاک چنان پاک و عزیز است و گرامی ——– چون وسمه بباید به سر این خاک بسائید
هر گوشه اش از لطف خداوند لمالم ——– اقرار نمائید چو بی روی و ریائید
گر شوق وصال است و نباشد پر پرواز ——– آنجا بشتابید که بر بال همائید
زیور بودش نام بر این عالم هستی ——– بر ساق جهان جلوه کند دیده گشائید
خلخال بود نامش و زان خال نشانش ——– بر دامنش از آتش سوزنده رهائید
گویند که «تنها» چه بود حال جدائی ——– گویا که ز جانانه و کاشانه جدائید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد خلخال پا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کافه ، و قهوه و کافه گردی تنهایی عشق و دوست و شعر کافه نادری
شعر در مورد خلخالی
می شود ناطق کمربند از میان نازکت
ساق سیمین تو خامش می کند خلخال را
رنج باریک تو صائب از دل پرآرزوست
دور کن این عنکبوت رشته آمال را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد خلخال
تن موی شد مرا و به هر موی از تنم
غم کوه کوه در غم کوه روان تو
زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود
خلخال پایهای سگ پاسبان تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر خلخال
می توان ز افتادگی بردن به ساق عرش راه
دولت پابوس روزی می شود خلخال را
مار از نزدیکی گنج اژدهایی می شود
از برای جاه می جویند مردم مال را
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد قضاوت ، عجولانه و اشتباه و نادرست و نابجا دیگران و قضاوت نکردن
شعر ترکی در مورد خلخال
عمریست درین انجمن از ضعف دوتائیم
خلخال رسانید بپای مگس از ما
همت نزند گل بسر ناز فضولی
رنگ آینه بشکست بروی هوس از ما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهرستان خلخال
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
ز طوق قمریان خلخال دارد سرو آزادش
نمی دانم ز خونریز کدامین صید می آید
که می پیچد به خود چون زلف جوهر تیغ فولادش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره خلخال
گریه طوفان وحشتست ایچرخ دست از خود بشو
سیل ما خلخال پا از حلقه پل میکند
حفظ آب رو نفس در جیب دل دزدیدنست
قطره را گوهر همان مشق تأمل میکند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گذشته ، ها و آینده خوب و تلخ و بد و خاطرات و حسرت ایام گذشته
شعر در مورد خلخال
یکقلم گردید پای آهوان خلخال دار
بس که پاشیدم به صحرا دانه زنجیر خویش
چون گهر بر من کسی را دل درین دریا نسوخت
کردم از گرد یتیمی عاقبت تعمیر خویش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد خلخال پا
قامت پیری قیامت دارد از شور رحیل
خواب ما گر تلخ کرد آواز این خلخال کرد
نفی خود کردم دو عالم آرزو شد محو یأس
گردش رنگ گلم چندین چمن پامال کرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد خلخالی
به زینت نیست ممکن زشتی رخسار کم گردد
که ساق بی صفا رامی کند خلخال رسواتر
نداری چون ز معنی بهره ای باری مکن دعوی
که در پرواز گردد مرغ کوته بال رسواتر
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک
شعری در مورد خلخال
از بسکه دو تا گشته ام از بار ضعیفی
خلخال شمارد چو بپای مگس افتم
فریاد نفس سوختگان عجز نگاهیست
ای وای که دور از تو بیک ناله رس افتم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر خلخال
پامال کرد اگر چه مرا جلوه های او
گوشم همان به نغمه خلخال می پرد
غافل مشو ز آه ضعیفان کز این نسیم
افسر ز فرق دولت واقبال می پرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر ترکی در مورد خلخال
گر تو خواهی که شهان تاج سرت گردانند
کار درویش چو خلخال میفکن در پای
تا مقیمان فلک شادی روی تو خورند
از می مهر جهان همچو قمر سیر برآی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد نجف آباد ، شعر کوتاه و زیبا در وصف نجف آباد اصفهان
شعر ترکی درباره خلخال
حسن بالادست را آرایشی چون عشق نیست
طوق قمری سرو را بهتر ز خلخال زرست
در دهانش خنده شادی سراسر می رود
هر که را چون سکه پشت بی نیازی بر زرست