- admin
- 6 دی 1400
- 11:14 ب.ظ
شعر در مورد اتاق
شعر در مورد اتاق
شعر در مورد اتاق ، متن زیبا و شعر درباره پنجره اتاق و اتاق خواب من و اتاق عمل همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد اتاق
گاهى صبح
نبودنت، درد مى کند
و خورشید
آنقدر بى رحمانه در اتاق مى پاشد
که جاى خالى ات
برملا شود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد اتاق عمل
یه اتاق تاریک و خالی
پیله بسته توش اقاقی
نامه ای پاره و سوخته
تو شبای بی صدایی
قفلش پوسیده،شکسته
رنگِ دستی و ندیده
نور سرخ پیچیده اینجا
پر عکسای ندیده
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جدایی از دوست ، شعر سوزناک جدایی شهریار و حافظ و مولانا و رفیق
شعر در مورد اتاق خواب
اتاق من خالی است
روی هر دیوار اتاق
نقش یک خاطره جا مانده است .
و گاه…
در هم آغوشی این تنهایی سرد
آسمان نیز با من می خواند .
اتاق من خالی است
اینجا من هستم و
یک اندوه صمیمی
من هستم و افسوس یک سلام
و پرستویی که رفت
در آغوش یک بید و افسرد .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد اتاق خالی
دَرْ این اتاقِ سرد و کمی خوابِ رؤیایی
دیوارهایِ آن شـده کـابوسِ تنهایی
گاهی درونِ کوپهی شب خواب میبینم
با آن قطارِ مرگ، شَبَـحوار، اینجایی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد اتاق کودک
دیروز
وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم
که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز
به اتاق پرت شده باشد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ضحاک ، شعر فریدون و ضحاک در شاهنامه فردوسی و شعر کاوه آهنگر
شعر در مورد پنجره اتاق
می دانم کسی در این اتاق نیست،
و شهر خالی است،
و همه ی میدانهای این شهر خالی، خالی ست،
اما من کوچه های غبارآلود را دوست دارم،
و باران کوچه های غبار آلود را.
من آن ها را که شکست خورده اند
و غمگین اند
دوست دارم،
و آن ها را که پیروز شده اند
و باز غمگین اند،
دوست دارم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره اتاق
در آینه ی اتاق من
نگاه ها واقعی است
چهره های خندان شهر
در آن موجی از غمگینی است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد اتاق من
تو را
در تاریکی می بوسم
بی آنکه
بدنم بدنت را لمس کند
پرده را آنچنان می کشم
که حتی مه
نتواند وارد اتاق شود
که در مرگ حتمی همه چیز
دنیایی تازه رخ بنماید
دنیای بوسه ی من
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ظاهر و باطن ، و حفظ ظاهر و ظاهر بد و ظاهر سازی و ریاکاری
شعر طنز در مورد اتاق عمل
دلم
مسافر خواب آلود
در آن اتاق خیال اندود
چو روح کهنهء سرگردان
هنوز می پلکد حیران
به جست و جوی کسی شاید
که از کنار تو می آید.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد هم اتاقی
این اتاق دیوانه ام می کند
اتاقی که با تو…
چقدر جای تو خالیست
میان آغوشم … …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره اتاق عمل
تنها در خلوت اتاق
با هر چیزی می شود حرف زد
با میز
با دفتر تلفن
با گل های شمعدانی
با هر چه که هست…
اما من دیوانه ام
میان این همه هست
با تو حرف می زنم که نیستی …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد اقلید ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهرستان اقلید استان فارس
شعر درباره پنجره اتاق
در اتاق من
دیوار چه آراسته است
پر پرواز درون قاب است !
روی رف
تصویر یک ساعت
با زبانی مبهم
لحظه ای خوش را از فردا
می گوید راز !
ومن از دوری یک حادثه
حیرت زده ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره اتاق من
کاش
جاى آینه اتاقت بودم
تا تو را
هر صبح و شام
تمام قد میدیدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی اتاق
اتاق پرسش من رو
چراغ خواب جواب تو
با یه دکمه ، یه لمس گنگ
میشه روشن کنه از نو ؟!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد غروب ، فریدون مشیر و شاملو و مولانا و شهریار و شعر غروب دریا فروغ
شعر در مورد اتاق من
میآیی و میرَوی
رنگها
مُدها
و مُدلها را
کوتاه وُ بلند
تند وُ ملایم وُ سنگین
پا به پای فصول
میآوری و میبَری.
دیگر چه باشی چه نباشی
تنها کتاب بالینیِ من شدهای
در این اتاقِ پُر از کتابهای ناخوانده
” alt=”شعر در مورد اتاق ، متن زیبا و شعر درباره پنجره اتاق و اتاق خواب من و اتاق عمل” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-7.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-7.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-7-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-7-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
به من ایمان بیاور
در یک لحظه می توانم
تنها یک لحظه
خورشید را به آغوشت بیاورم
و ماه را به اتاقت
.
می آیی و چون چاقویی
روزم را به دو نیم می کنی.
می روی
پاره های تنم
در اتاقم می ماند…
.
آنقدر که دنیا را ریاضی می بینی
محاسبه بلد نیستم
بگو چقدر می ارزد
شکوفه ای که رو به تنهایی این اتاق
تبسم کرده؟
.
وای، باران؛
باران،
شیشه پنجره را باران شست .
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
.
بیا و به اینها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بیتابی این همه پروانه نبودی!؟