- admin
- 28 آذر 1400
- 1:21 ب.ظ
اشعار حسین غیاثی
اشعار حسین غیاثی
نگاه مهربونت از همیشه مهربون تره
یه جوری زل زدی بهِم که فکرت از سرم نره
می خوام تو خیسیِ چشات گلایه هامو حل کنی
به تلخی ها بخندیو شبو پر از عسل کنی
باید منو جا بذاری حتی اگه دلت نخواد
مثل موهای گندمیت منو بده به دست باد
همیشه من موندنیم، همیشه تو مسافری
به موندن تو دلخوشم تو هم فقط می خوای بری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر جدید حسین غیاثی
آهای شب سیاه غم گرفته
بیا ببین چقدر دلم گرفته
بیا که روزگارِ بی مروت
گلایه هامو دست کم گرفته
تموم شهرِ لعنتی رو با هم
یه عمری عاشقونه راه رفتیم
بهِم نگو عاشقی اشتباهه
من و تو راهو اشتباه رفتیم
دوری ازم اونقده که بتونم
چشممو روی رفتنت ببندم
دل بکنم از این روزای دلتنگ
به این شبای بی خبر بخندم
می خوام که با ترانه های فرهاد
خاطره هامو از تو پس بگیرم
بارون بیاد خیس بشم نفهمم
برف بیاد گوله بشم بمیرم
نگو خدا نخواست خدا نگهدار
موندنم اشتباست خدا نگهدار
بخند با خنده هاش خدا نگهدار
به فکر من نباش خدا نگهدار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دانلود شعر حسین غیاثی
پر از بغض تلخم پر از زخم و عادت تمومش نکن
با این که یه عمره رسیدیم ته خط تمومش نکن
شبیه برگ می ریزم مثه پاییزی و میری به آسونی
با یه لبخند دنیامو به هم می ریزی و میری به آسونی
چجوری بتونم تحمل ندارم تو یادم بده
با این حال ابری چجوری نبارم تو یادم بده
تو این روزای بی رویا دارم جون می کنم اما نمی میرم
هنوزم یادمه حرفات به این زودی فراموشی نمی گیرم
تویی که عاشقم بودی کجا میری به این زودی
چرا بیخیالت نمی شم هنوزم
تویی که عاشقم بودی کجا میری به این زودی
تو پروانه بودی چرا من بسوزم
چجوری بتونم تحمل ندارم تو یادم بده
با این حال ابری چجوری نبارم تو یادم بده
تو این روزای بی رویا دارم جون می کنم اما نمی میرم
هنوزم یادمه حرفات به این زودی فراموشی نمی گیرم
چجوری بتونم تحمل ندارم تو یادم بده
با این حال ابری چجوری نبارم تو یادم بده
تو این روزای بی رویا دارم جون می کنم اما نمی میرم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کتاب شعر حسین غیاثی
کسی رو جز خودم ندارم
که تو گذشته جا بذارم
تو ترس آخرین قراری
تو تلخیه یه انتظاری
نمون تو لحظه های من
که می دونم برای من
تو حرف تازه ای نداری
نمون تو لحظه های من
که می دونم برای من
تو حرف تازه ای نداری
نداری، نداری
نگامو آرزو نکن، تموم شدم شروع نکن
می خوام برم واسه همیشه
نه از گذشته ها بگو نه از روزای پیش رو
که حس من عوض نمیشه
نگامو آرزو نکن، تموم شدم شروع نکن
می خوام برم واسه همیشه
نه از گذشته ها بگو نه از روزای پیش رو
که حس من عوض نمیشه
کسی رو جز خودم ندارم
تو این شب نفس بریده
که روزگار بد به آدم
روزای خوبو پس نمی ده
نگامو آرزو نکن تموم شدم شروع نکن
می خوام برم واسه همیشه
نه از گذشته ها بگو نه از روزای پیش رو
که حس من عوض نمیشه
نگامو آرزو نکن، تموم شدم شروع نکن
می خوام برم واسه همیشه
نه از گذشته ها بگو نه از روزای پیش رو
که حس من عوض نمیشه
نگامو آرزو نکن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر خوانی حسین غیاثی
نگو که چترت عاشق نکرده بارونو
قدم بزن شبِ تنهاییِ خیابونو
دوباره آه بکِش تا دوباره آب کنی
دلِ شکسته و یخ بسته ی زمستونو
دوباره آه بکِش،آه تو بساطم نیست
کسی به فکر من و مرگِ خاطراتم نیست
نگیر دستمو وقتی دوتایی غرق می شیم
منو نجات نده،موقع نجاتم نیست
تو خسته ای خودتو جای من نذار ، برو
به آخرین سفرِ دور از انتظار برو
یه کاری کن که نتونم بیام دنبالت
خلاص کن منو با آخرین قطار برو
خراب کن همه ی ریل ها رو پشتِ سرت
بذار خراب بشم پشتِ آخرین سفرت
یه عطرِ تازه بزن غیرِ عطرِ محبوبم
بذار که بو ببرن آدمای دور و برت
یه کوه یخ شدم و قطره قطره آب شدم
نیومده رو سرِ زندگیت خراب شدم
باید نگفته بمونه نگفته ها اما
من انتخاب نکردم ، من انتخاب شدم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد وطن ، پرستی و وطن ایران و افغانستان و وطن فروشی
دانلودکتاب شعر حسین غیاثی
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
گرم ِ هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر ِ بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح
ده سال ِ که لب هام و می بندم
با بوسه های تلخ هر جایی
ده سال ِ وقتی شعر می خونم
لبخند ِ روی صندلی هایی
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی ِ یه کافه
بارون دلم می خواد ،هوا اما
مثل موهای دخترت صافه 🙁 🙁
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر ده سال حسین غیاثی
یادم نمانده کسی جز او/آزاد می شوم از زندان
یک زن نشسته و می خندد/در عمق صورت زندان بان
یک شهر جن زده می بینم/یک شهر جن زده ی متروک
افتاده ساعت خواب آلود/ روی مجسمه ی میدان
یادم نمانده کسی جز او/جز او که……او که…نمی دانم
سیب معلق بی قانون/لازم نکرده ی بی وجدان
این جمله را چه کسی می گفت؟/این شعر را چه کسی می خواند؟
مادر سه نقطه ی بی ناموس/”دوزخ بهشت” ” پری شیطان”
“مادر” چه واژه ی ملموسی/یک سنگ مرمر خاک آلود
یک دسته گل که زنی زیبا/آورده بود به قبرستان
“زن”،” زن” چه سستی ِ دلچسبی /”من را برای چه می بردند”
:”اسمم عوض شده خانم ها”/:”رایم عوض شده آقایان”
این شهر را شبحی گویا/از روی عدل بنا کرده
یک نان داغ پر از کرم است/بر یک جنازه ی بی دندان
:”دکتر هنوز امیدی هست؟”/یک مرد زل زده در چشمم
با یک لباس بلند سبز/…چیزی بگو پسرم ،”وارتان“
این اسم حس عجیبی را/بر روی حافظه ام می ریخت
شاید که ربط من و شعر است/چیزی به یاد من آمد..هان
من شعر های زنی بودم /یا شاعرِ زنی از آتش
آن زن که قهقهه اش می ریخت/از عمق صورت زندان بان
نه،نیم دیگری از من نیست/من را برای چه می بردند
راهی نشان بده برگردم/ای نیم ِ مانده ی در زندان
یادم نمانده کسی جز او/یک زن که قهقهه سر می داد
تکثیر می شد از او در من/یک جمعیت وسط میدان
بر روی شانه شان انگار/تابوت کهنه ی آن زن بود
آن زن که بر سر هر مویش/یک شهر جن زده آویزان
تابوت روی زمین افتاد/در رو به صورت من وا شد
لبخند زد به من و پرسید:
:”چیزی عوض شده زندان بان؟”
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دانلود کتاب شعر حسین غیاثی
ترانه ای که به قول خود شاعر دغدغه های مادرش است:
من یه بی دینم ُ
مادرم مومن ِ
تنها ارثم از اون
میگرن ِ مزمن ِ
من یه بی دینم ُ
اون خدای من ِ
آیه الکرسی ِ
گریه های من ِ
من پر از سرکشی
من پر از اعتراض
رنگ موهای اون
رنگ چادر نماز
دین ِ من سخت ِ سخت
مثل مردونگی
مثل دل کندن از
یه سگ خونگی
دین من می گه از
رنگ عادت بترس
از جهنم نترس
از جنایت بترس
رو تن من هنوز
زخم یه پرچم ِ
مادرم فاطمه اس
مادرم مریم ِ
موقع رفتن
چای دم می کنه
تا دم ایستگاه
بدرقم می کنه
می ره دلواپسم
وقتی رفتم رو ریل
کی نجاتم بده
با دعای کمیل
مادرم عاشقه….مادرم عاشقه
جستحو کنید در سایت : اشعار رضا موزونی ، شعر کردی و درباره مادر و شعر جنگ رضا موزونی
اشعار حسین غیاثی
طنز اجتماعی:
بابا می گفت سر زا مادرمون گذاشت و رفت
ولی من یادم ِ دس رو سرمون گذاشت و رفت
جای اینکه زیر بال و پرمون ُ بگیره
بار سنگینی رو بال و پرمون گذاشت و رفت
وقتی ما با کمک همسایه ها بزرگ شدیم
پسر همسایه با خواهرمون گذاشت و رفت
بعد رفتیم پیش ِ آخوند محل کلاس دین
یه کلاه شرعی ام اون سرمون گذاشت و رفت
حالا سی سالمه، سی سال ِ خدا رو ندیدم
یه نشونی ام نداد ،کافرمون گذاشت و رفت
هنوزم قصه های کتاب دینی یادمه
که علی خواب بود و پیغمبرمون گذاشت و رفت
بی بی عصمت می گه ماه دهم خدمتمون
زیدمون حامله شد،اکبرمون گذاشت و رفت
–
منُ از دادگاه خانواده می برن اوین
گفته:«باردار که شدیم ،شوهرمون گذاشت و رفت»
حالا من موندم ُ قسطای عقب مونده ی عشق
تنها بودیم یکی تنهاترمون گذاشت و رفت
دیشبم می خواستیم از دنیای وامونده بریم
نتونستیم،حتی دنیام درمون گذاشت و رفت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اشعار حسین غیاثی
دکمه یعنی چراغ خواب عبوس
دکمه یعنی شروع اقیانوس
دکمه یعنی یه انتظار مریض
دکمه یعنی شمارش معکوس
.
بغلم کن تو قرص کامل ماه
تا چراغای شهر خاموشه
باز کن دکمه هاتو شرم نکن
دکمه وابستگی آغوشه
.
عکس زیبائیات رو دیوارِ
یه زن مست ِ با موهای بلند
منو دیوونه کردی از توی عکس
بیا بیرون و دست و پام و ببند
.
عکس زیبائیات رو دیوارِ
پا شو تف کن بازم رو غیرت من
مرد می خواد که عاشقش نکنی
همه ی شهر عاشق تو شدن
.
امشب آرایشت مث یه زن ِ
دامنت بی اراده کوتاهه
راه و بی راهه ها زیاده ولی
بهترین راه ، آخرین راهه
.
جمعه ی صبح اولین دیدار
شب تحمیلی یه ناله شده
خون تو مونده روی صورت صبح
صفحه ی آسمون مچاله شده
.
وقتی مستی چقد قشنگ تری
پاشو روی تنم شراب بریز
دکمه یعنی شمارش معکوس
دکمه یعنی یه انتظار مریض
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر حسین غیاثی
خواب دیدم یکی توُ راهه بمون
تا لباسای خواب ُ چال کنیم
تا کسی بو نبرده مست شدیم
خمره های شراب ُ چال کنیم
.
چند چیزِ که چند روزِ مدام
همه ی جونمُ نجس کرده
اما اونی که پاک عاشقته
عطرتُ از بهشت حس کرده
.
شب جمعه توُ سجده خوابت برد
صبح دیدم موهاتُ وا کردی
بگو من طاقتم عزاداره
از شبی که براش دعا کردی
.
پاشو دختر هنوز فرصت هست
نگو «اعجازه توبه کن برگرد»
کار اون نیست من خودم دیدم
گره های دخیل ُ کی وا کرد
.
مستم اما هنوز می فهمم
چشم به راهیتُ شرط می بندم
اگه لب تر کنی که منتظری
همه ی شهرُ ریسه ….می خندم
.
چرا باید شب تولدشُ
چشم به راه باشی و سکوت کنه؟
چند صد سالشه چه جوری می خواد
این همه شمع کیکُ فوت کنه؟
.
گریه هات ُ بذار یه وقت دیگه
وقتشه زنجیرامُ پاره کنم
حالا که پای عشق تو وسطِ
چرا مثل تو استخاره کنم
.
برو حالا که اینقد عاشقشی
یه لباس ِ بلند ِ تور بگیر
تا بریدم رگای غیرتمُ
اونُ از ندبه هات به زور بگیر
.
من که کارم تموم ِ تا سر شب
اگه دستت به اون فرشته رسید
برو با اون بهشتُ کاری کن
نشه از توُ جهنمش تو رو دید
.
خواب دیدم یکی تو راهه برو…….
اشعار جدید حسین غیاثی
ماه رمضون ،ماه مهمونی
دعوت منی رفیق خونی
تقصیر من نیست تو مهربونی
وقتی که می یای باید بمونی
دعوت منی دختر دلیر
دعوت منی ، «روزَتم» بگیر
افطار ساده،خیار و پنیر
تو یه خورده چای،من یه ذره شیر
حرفام اونی که می خوام بگم نیست
بو داره حرفام ،دست خودم نیست
به خدا هیچی توی دلم نیست
وقتی تو هستی هیچ چیزی کم نیست
خیلی راه مونده تا« اذ ون» بگن
من« از تو » می گم کلکُ بکن
روزَت ُ وا کن با لبای من
یه چیزی بگو ، یه حرفی بزن
یه روز میاد و می بینی مُردم
شاید بفهمی که جون سپردم
من آبروی دینتُ بردم
شیطونی کردم« روزتُ» خوردم
روز قیامت به خدا می گم
تقصیر من بود که ریختیم رو هم
راضی می کنم خدا رو کم کم
تو برو بهشت من به جهنم
ماه رمضون،ماه مهمونی
قراره بیای ،کاشکی نتونی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دانلود اشعار حسین غیاثی
این روزها از اسم تلخ زهر می ترسماز شکل گورستان پشت شهر می ترسم
تا چشم بر هم می گذارم قبر می بینم
در خواب هایم تکه های ابر می بینم
با ابر خیس خواب هایم راه می افتم
عاصی به جان لکه های ماه می افتم
من شاعرم پس دفتر شعر سیاهم کو
من شاعرم مادر لباس راه راهم کو
تکثیر یک فریاد در آئینه ام پیداست
من شیشه ام قلبم میان سینه ام پیداست
من امتداد نسل گیسوهای بدنامم
من انقراض بغض های بی سرانجامم
من عامل سرگیجه ی تندیس میدانم
من انجماد رفتگر های زمستانم
وا کن مرا مانند قفلی از دهان شهر
می ترسم از دینداری ِ راس ِ اذان شهر
از ندبه های مادرِ سی سال در دوری
از جمعه بازار سرِ میدان جمهوری
از انعکاس نور حق در چشم بد بین ها
از جبر دامن گیر « لا اکراه فی دین»ها
من یک دهان غرق خون از سیلی جنگم
من زخم های کهنه ی تحمیلی جنگم
من عصر یخبندانم از یک بو سه ی ناکام
تنها فسیل جفتگیری های نافرجام
در« دست خط ِ»غار، ناخوانا ترین میخم
من دردِ دندان های مصنوعی ِ تاریخم
در زیر باران تازه خواهد شد هزاران زخم
رنگین کمان یعنی دهان آسمان در اخم
پیغمبرم اعجاز من شعر است و دینم عشق
افعی شده در سرپناه آستینم عشق
می ترسم از گرمای آه آتش زرتشت
از نا رفیقانی که خنجر می زنند از پشت
از نقشه ای که نقش بر آبِ خلیجی مرد
از گربه ای که بچه های کوچکش را خورد
…
حکم مرا با خون نوشت عالیجناب این بار
وا مانده از حیرت دهان حلقه های دار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال رفتی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصله ، قرمز، سفید ، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
گرم هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثل چراغ خوابتون تا صبح
ده سال که لب هام و می بندم
با بوسه های تلخ هر جایی
ده ساله وقتی شعر می خونم
لبخند روی صندلی هایی
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم می خواد ،هوا اما
مثل موهای دخترت صافه