جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • آذر 26, 1400
  • 1:51 ب.ظ

شعر عاشقانه

شعر عاشقانه

هر که در عاشقی قدم نزده است

بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق

که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح

نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی

که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را

نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد

بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی

چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

رابعه قزداری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل

بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم

این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل

رودکی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جهان بی عشق سامانی ندارد

فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست

که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست

تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

امیرخسرو دهلوی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمی کنی

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

شعر در مورد هجرت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد

بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا

تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

هاتف اصفهانی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر

وی فاخته زار چند نالی به سحر

ای لاله چرا جامه دریدی در بر

از یار جدایید چو مسعود مگر

مسعود سعد سلمان

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت

بختیار اوست برما که تو را یار گرفت

من اسیر خود واز عشق جهانی بی‌خود

من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفت

سیف فرغانی

من

دل رفتن نداشتم

درخت خانه‌ات ماندمتو

رفتن را

دل دل نکن ریزش برگ‌هایم

آزارت می‌دهد

محمدعلی بهمنی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشک رازی‌ست

لبخند رازی‌ست

عشق رازی‌ست

اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود

احمد شاملو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

این چه عشقی است که در دل دارم

من از این عشق چه حاصل دارم

می‌گریزی ز من و در طلبت

باز هم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد

هر قفلی که می‌خواهد

به درگاه خانه‌ات باشدعشق پیچکی است

که دیوار نمی‌شناسد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

چه فرقی می‌کند

من عاشق تو باشم

یا تو عاشق من؟!چه فرقی می‌کند

رنگین کمان

از کدام سمت آسمان آغاز می‌شود؟!

گروس عبدالملکیان

نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان

عاشق‌اش شدم…

از کجا باید می‌دانستم

مسافر است؟!

مژگان عباسلو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

برایم شعر بفرست

حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت

برای تو می‌گویند

می‌خواهم بدانم

دیگران که دچار تو می‌شوند

تا کجای شعر پیش می‌روند

تا کجای عشق

تا کجای جاده‌ای که من

در انتهای آن ایستاده‌ام

افشین یداللهی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ملوانی شوریده

خلبانی سر به هوا

شاعری عاشق

قصابی دل رحم

کارگری ساده…

آدم‌های زیادی در من هستند

که عاشق هیچ کدامشان نیستی

جلیل صفر بیگی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند

من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم

بی‌ انتها برای رفتن

بی‌ واژه برای سرودن

و آسمانی برای پرواز کردن

عاشقانه اوج گرفتن

رها شدن

سیدعلی صالحی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

کاری کن

ساحل

رویای رسیدن به تو نباشد

در دریا

چاره جز

عاشق بودن

نیست

کیکاووس یاکیده

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

این عشق ماندنی این شعر بودنی

این لحظه‌های با تو نشستن سرودنی‌ست

من پاکباز عاشقم از عاشقان تو

با مرگ آزمای با مرگ

اگر که شیوه تو آزمودنی‌ست

حمید مصدق

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

چندان به تماشایش برنشستیم

که بامدادی دیگر برآمد

و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید

از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه

نبردی پرداختیم که حنظل انتظار

بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت

شب را جاودانه می‌سازد

بر من بتاب

پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

محمد شمس لنگرودی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به خاطر مردم است که می‌گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار

دنیا

دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود

و مردم نمی‌دانند

چگونه می‌شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت

لیلا کردبچه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در این هستی غم انگیز

وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده «دوستت دارم»

کام زندگی را تلخ می‌کند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی‌ات

زندگی را تا مرزهای دوزخ می‌لغزاند

دیگر نازنین من

چه جای اندوه؟

چه جای اگر؟

چه جای کاش؟

و من…

این حرف آخر نیست!

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه

از لذت گفتنش امتناع کنم

مصطفی مستور 

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی

خوشا جانی! که جانانش تو باشی

عراقی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

رشته جان من سوخته بگسیخته باد

گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم

کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست

طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

خواجوی کرمانی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران

صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد

خاقانی

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توستحافظ

نیست پروا تلخکامان را ز تلخی‌های عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟

هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت

ناز مهمان را ز صاحب خانه می‌باید کشید

صائب تبریزی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دل بیمار را در عشق آن بت

شفا از نعره‌های عاشقانه است

عطار

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست

هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *