شعر در مورد یاوه گویی ، حرف نسنجیده و مفت + خاموشی و سخنان بیهوده و سکوت همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
در سرم جای فکر تازه نیست
شعر جای حرف های یاوه نیست
ما که خوب بودیم وبد دیدیم
آه که درشعر هم حرف تازه نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در زندان انفرادی
پشتِ میله های سپید
مظنون به یاوه گویی است
زبان …
جستحو کنید در سایت : سلام صبح بخیر ، عشقم عاشقانه زیبا و رسمی پر انرژی با تصویر عزیزم
یاوه ها بسیارند
اما چه سود که هنوز من وما ساده ایم
حرفها نهایت دروغ را درمی نوردند
اما چه سود که هنوز من وما ساده ایم
بهار از شهر ما کوچیده
اما چه سود که
هنوز ما غنچه دروغین را
باور می کنیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ناگهان این دلِ رنجیده به فریاد آمد
گفت : کم کن سخن و روضه سرایی کافیست
شرطِ شاعر شدن این است که عاشق باشی
پس دگر ناله نکن ، یاوه سرایی کافیست …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ابر من از بامداد دارد از آن بحر داد
تا که ز رعد و ز باد بر کی ببارد مرا
چونک ببارد مرا یاوه ندارد مرا
جان شهوانیست از بیحکمتی
یاوه کرده نطق طوطی وار را
گشت بیمار و زبان تو گرفت
در برابر بورن
لفظ های مرمرین تو،
یاوه های من
در آتشکده ی تعبیرهایت سوخت…
تو اما سراغ خاکسترش نیزنیامدی !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهی
کو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت
ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد ز او
بر رُخَت با دیدهِ باطن، نگاهی کرده ام
یاوه گو را بین که می گوید، گناهی کرده ام
می شود حالت دگرگون تا به رویت بنگرم
عین این حالت که در آیینه آهی کرده ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بجز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتم
بنه ارزید خوشیهاش به تلخی ندامت
هله تا یاوه نگردی چو در این حوض رسیدی
که تکش آب حیاتست و لبش جای اقامت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن
پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم
شعر نیست! حرف دل هم نیست!
یاوه های یه مجنونه،
که می دونه لیلی اش
پیش خسرو شاد و خندونه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من نشسته ام
در دل شب
حرف یاوه می زنم
با سکوت دل بی کسم
تک ستاره می زنم
کهکشان دلم را
شکسته است
با ستاره ها ماه
حرف ساده می زنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
آری
منم یاوه گوی تنهای شب
یاوه از سکوت
عشق بیچاره می زنم
حرف دل شکستنی است
حرف با زبان
پاره پاره می زنم
” alt=”شعر در مورد یاوه گویی ، حرف نسنجیده و مفت + خاموشی و سخنان بیهوده و سکوت” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-8.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-8.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-8-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-8-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
شکوه عقل را
بسیاری گفتار کم سازد
دو لب را در نظرها
خامشی تیغ دودم سازد
.
سینه ها را خامشی
گنجینه گوهر کند
یاد دارم از صدف
این نکته سربسته را
.
آن کس که
به قرآن و خبر زو نرهی
آن است جوابش
که جوابش ندهی
.
مگوی انده خویش
با دشمنان
که لاحول گویند
شادی کنان
.
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
چو یک بار گفتی مگو بازپس
که حلوا چو یک بار خوردند، بس