شعر در مورد همسفر ، متن زیبا و جمله کوتاه درباره همسفر خوب زندگی و سفر رفتن همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
هم سفر با غم زکویت می روم دیوانه وار
بی نصیب از وصل تو شوریده حال و بی قرار
کوله بار خاطرا تم را بدوشم میبرم
می برم با خاطری آزرده و قلبی فگار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من و تو همسفر با غم در این راه پریشانی
نمی دانی غم من را نمی دانم کجا هستی
دلم آزردی و آخر ندانستم دلت با کیست
در این پیدا و پنهانی بگو یارا کجا رفتی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هرات ، اشعار محلی هراتی و شعر و دوبیتی به لهجه هراتی
شنیدم این که :
فردا ماه من عزم سفر دارد
بمیرم کاش امروزت ،
نبینم روی فردا را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سفر آغاز یک راه است
نه پروازی میان مبدأ و مقصد
گذاری نرم و آرام است
بین مبدأ و مقصد
میان بودن و رفتن
شدن تا اوج انسانی
سفر روئیدن
تک غنچه ای از آشنائیها
نه تنها دیدن یک ظاهر زیبا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آن سفر کرده
که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست
خدایا بسلامت دارش
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد پاکیزگی شهر ، و بهداشت محیط و هوای پاک و زمین پاک
من از مسافت این جاده ها
نمی ترسم
اگر بدانم آنجا
دل تو هم تنگ است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همسفر قصه آغازه ..
همسفر راهمون درازه
همسفر هر جا که باشی ..
آخر قصه پروازه
همسفر دنیا غروبه ..
صبح فردا همدلی خوبه
سخت راه عاشقی رفتن ..
آخر مقصد ولی خوبه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همسفر
این روزها دلم می گیرد
این روزها دلم می سوزد
برای تو !
برای خودم!
می خواهم همسفرت شوم
اما
تو در کدامین ایستگاه مسافری
من چمدانم را بسته ام
با بلیطی در دست
که نمی دانم
برای کدامین مقصد است
قطار ناکجا کی می آید؟!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هدف ، شعر مولانا در مورد هدف زندگی و موفقیت
تک وتنها همسفر کوچه ها شدم
نمی دانم چرا ؟
ولی بی تاب وبی قرار شما شدم
جفا کردی و رفتی
من با هزاران درد اشنا شدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از آسمان به زمین بی خبر شدی
گشتی و با دل من همسفر شدی
بابالهای مهرزدی پر بسوی من
اینگونه بال کشیدی وفر شدی
آسان نیا مدی وآسان نمی روی
ای مهر٬آمدی بدان خوش خبر شدی
با من بگو خبر ازعرش کبیر یا
استاد دل نظرش بود٬ َمر شدی؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زندگی ؛
ایستگاهی ست
در حین سفر
تا نفسی تازه کنیم
دل و جانی بشوییم
در حوضچه ی مهر و وفا
چمدان بر بندیم
همه از یاد خدا…..
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بم ، شعر درباره شهرستان و ارگ قدیم بم و زلزله بم
ما دوتا همسفر یه جاده بودیم مگه نه ؟
توی شهر عاشقی ، سواره بودیم مگه نه ؟
دلامون با هم یکی بود حرفامون از ته دل
من و تو با همدیگه -ما- شده بودیم مگه نه ؟
عشق ما سیاهی ها رو با خودش دزدیده بود
من و تو با همدیگه روزو شناختیم مگه نه ؟
حالاکه موهای ما قصه مهتاب می گیره
چرا باید دلامون رنگ سیاهی بگیره ؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خواهم سفری کنم
ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو
در پیش منست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سفر گاهی لمیدن
در میان ماسه ها
در هم نوائی با صدای آب
کف بر لب
نه تنها دیدن یک کشتی زیبا
که یک لنج شکسته
درمیان پنجه ی طوفان
زمانی گشتن در ساحل زیبا
به هنگامی که قلیانها
خروشی تازه می دارند
و لیوانهای چای گرم
پر میگیرد از دست به دستی
و عطرش در فضا آکنده می گردد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جاجرم ، شعر کوتاه و عاشقانه در مورد شهر جاجرم
من عابر جاده های دردم اما
از خانه ی تو عبور …
نه ! ممکن نیست!
” alt=”شعر در مورد همسفر ، متن زیبا و جمله کوتاه درباره همسفر خوب زندگی و سفر رفتن” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/16.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/16.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/16-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/16-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
در بادیه عشق تو کردم سفری
تا بو که بیایم ز وصالت خبری
در هر منزل که مینهادم قدمی
افکنده تنی دیدم و افتاده سری
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
من کز وطن سفر نگزیدم
به عمر خویش
در عشق دیدن تو
هواخواه غربتم
آن سفرکرده که
صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست
خدایا به سلامت دارش
مکارم تو
به آفاق میبرد شاعر
از او وظیفه و زاد سفر
دریغ مدار