شعر در مورد ناز و کرشمه ، شعر ناز دختر و ناز خریدن و عشوه و ناز کشیدن معشوق همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست
بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست
کامی نیافت از تو دل نامراد من
جایی که نامرادی عشق است کام نیست
ماییم و نیمه شب و ناله ی سحر
اهل فراق را طلب صبح و شام نیست
گاهی صبا به بوی تو جان بخشدم ولی
افسوس کاین نسیم عنایت مدام نیست
هرجا که هست جای تو در چشم روشنست
بنشین که آفتاب بدین احترام نیست
تا صبح مگوی پند که گفتار تلخ تو
چون گفتگوی ساقی شیرین کلام نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد
از عشوه گفت آری گر عشقباز باشد
قدت به سرو آزاد تشریف بندگی داد
این جامه بر قد او ترسم دراز باشد
منشین ز آتش من آهنین دل ایمن
کاتش چو تیز باشد آهن گداز باشد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد فقر ، فقر فرهنگی و کودکان فقیر و بدبختی و بی پولی + فقیر و غنی
تاریخ انقضای دل ما تمام شد
یارا چه می شود به این دل نظر کنی
یارا چه می شود که به ناز کرشمه ای
ما را از این بساط هیاهو بدر کنی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خنده ات طرح لطیفی است که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گلّه و گرگ است شبانِ عاشق
چشم سبز تو چو دشتی است! دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخی است که چیدن دارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کردی به ناز کرشمه ای
بیا به اقرارم بخواه
اگـــر به انکـــار آمـــــدم
مرا به آزارم بخواه
آنگه که ابـــرو شد کمان
به تیر گرفتارم بخواه
حال که شد شکسته دل
بیا به گفتارم بخواه
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد فصل بهار ، تک بیتی و دوبیتی و شعر کودکانه درباره بهار از حافظ
ای شیوهٔ تو کرشمه و ناز
تا چند کنی کرشمه آغاز
بستی در دیده از جهانم
بر روی تو دیده کی کنم باز
ای جان تو در اشتیاق میسوز
وی دیده در انتظار میساز
تا روز وصال در شب هجر
بر آتش غم چو شمع بگداز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یک سر نمانده بر تن و آن شوخ را هنوز
تیغ کرشمه نیم کشست از نیام ناز
مجنون ز انتظار کشیدن هلاک شد
ای ناقه درکش از کف لیلی زمام ناز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با ناز که میکنی کرشمه
ترسم بشوم ز بت پرستان
غفلت منما تو از دل من
زیرا که بود خدای مستان
از چشم تو دیده روشنائی
بی بهره مکن ز لطف و احسان
بلبل شده از هوای عشقت
امروز نشسته در گلستان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دعا ، حاجت گرفتن و دعای صبحگاهی + دعای خیر و دعا برای دوست
دل زود بـــاورم را بــه کرشمهای ربـــودی
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی
به هــم الفتی گرفتیم ولـــی تــــو رمیـــدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فدای اونکه تو نگاش
یه دنیا ناز و عشوه بود
تو اون چشای روشنش
برق یه جور کرشمه بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باز از کرشمه زخمهی نو در فزودهای
درد نوم به درد کهن برفزودهای
کوتاه بود بر قدت ای جان قبای ناز
کامروز پارهی دگرش در فزودهای
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد لیلا ، شعر عاشقانه لیلای من + شعر با اسم و موضوع لیلا از حافظ
تو اگر ناز کنی، ناز کشیدن بلدم
ناز از چشم پر از عشوه خریدن بلدم
قفس خسته دلیهای من عاشق را
باز کن تا که ببینی که پریدن بلدم
لب تو باغ انار است، به شوق آوردم
میوه عشق ز لبخند تو چیدن بلدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ازماهمه بی تابی از او ناز وکرشمه
از ما همه دلدادن از او دلشکنی بود
مقصود زنالیدن قمری بُد و بلبل
کی حاجت او بر گل و سرو وسمنی بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشق است نشان دل پاک شعرا
با عشق نوید سخن جانانیم
بی ناز کرشمه طرب یار شدیم
ثابت قدم و عاشق مشتاقانیم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خوشبختی ، متن زیبا و جملات کوتاه درباره خوشحالی و خانواده خوشبخت
قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
” alt=”شعر در مورد ناز و کرشمه ، شعر ناز دختر و ناز خریدن و عشوه و ناز کشیدن معشوق” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست
بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست
کامی نیافت از تو دل نامراد من
جایی که نامرادی عشق است کام نیست
ماییم و نیمه شب و ناله ی سحر
اهل فراق را طلب صبح و شام نیست
گاهی صبا به بوی تو جان بخشدم
ولی افسوس کاین نسیم عنایت مدام نیست
هرجا که هست جای تو در چشم روشنست
بنشین که آفتاب بدین احترام نیست
تا صبح مگوی پند که گفتار تلخ تو
چون گفتگوی ساقی شیرین کلام نیست
ای شیوهٔ تو کرشمه و ناز
تا چند کنی کرشمه آغاز
بستی در دیده از جهانم
بر روی تو دیده کی کنم باز
ای جان تو در اشتیاق میسوز
وی دیده در انتظار میساز
تا روز وصال در شب هجر
بر آتش غم چو شمع بگداز