شعر در مورد نابینایان ، متن و دلنوشته و شعر کودکانه در مورد روز جهانی نابینایان همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
بگذار در دستهایت باغ محّبت بکارم
هر چند در دست ای دوست جز یاس الفت ندارم
ای بیریای صمیمی، ای آشنای قدیمی
تنها تویی چون نسیمی بر بستر شوره زارم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
محکومم
به سرشکستگی
در مقابل داربستها
وقتی راه … که نه!
دار مرا بستهاند
و من
با سیلی داربستها
صورتم را سرخ میکنم
محکومم
به عصایی که سفید است
و حال اژدها شدن ندارد
و گاهی
در گذر از جویی حقیر
رو سیاه می ماند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آبان ماه ، دلنوشته و متن زیبا درباره شروع ماه آبان و آبان ماهی ها
در تمام زندگی او یار توست
او کـه آگه بر همه ی ی کردار توست
او چراغ راه روشن می کند
از پلیدی هات ایمن میکند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
محکومم
به ایستادن طولانی
کنار خیابان
وقتی که عجلهام
زیر سر هیچ شیطانی نیست
محکومم
دوچرخه توی پیادهرو را
جعبه جلو مغازه را
تنه بزنم
بیندازم
دو بار عذر بخواهم
دوبار
«کوری؟
مگر نمیبینی»
را لبخند بزنم
محکومم
روزه سکوت بگیرند
بعضیها
وقتی از کنارم میگذرند
و
در فلکه راهنمای
سؤالهایم
از رهگذران عجول
به مقصدی نرسد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دلم
مرد میخواهد
نابینا
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
دستش را بگیرم
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
عصایش
و تمام زشتیهای جهان را
برای او
از قلم بیندازم.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد قلب ، متن کوتاه و شعر درباره قلب مهربان و زخمی + قلب شکسته و پاک
به ان کسی که چشم هایش نمیبیند،
یک عصای سفید بدهید؛
و به کسانی که با چشم قلبشان نمی بینند ؛
صد عصای سیاه ؛
بگذار شدت مصیبت را همه ی بدانند …
روز عصای سپید بر روشندلان عزیز گرامی باد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
محکومم
چهره مادرم را
از یاد برده باشم
و عکس معصوم دخترکانم
از آلبوم خاطراتم
برداشته شده باشد
و من
محکومم
که محکوم بمانم
بی هیچ تجدید نظری
به جرمی که نمیدانم
و به گناهی که …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بَس که نادیدنی
از مردم دنیا دیدم
روشنم گشت
که آسایش نابینا چیست…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تفکر ، تفکر خلاق و تفکر مثبت و قدرت درون و اندیشیدن + تفکر و تعقل
نابینای توام
نزدیک تر بیا
فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم،
نزدیک تر بیا
که معنی زندگی را بدانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔.
تو ای روشندل پاک
تو ای معصوم
ای خسته ز جور روزگار
غمت افزونتر از
غم من نیست
تو در رویات
تو در کلبه محزون دلت
آن دل روشنت
عشق را ؛ نور را
خواهی یافت
تو سوار بر بال های ظریف خیال
پرواز خواهی کرد
تا آسمان آبی امیال
تو عالم را
به گونه ای می یابی
که می خواهی
غم دنیا را می فهمی
تو دردش را می دانی
تو خط دل مظلومان را
با احساس می خوانی
ولی …
غمت افزون تر از
غم من نیست
غم من …
غمی ست دردناک
درد من …
دردی ست وحشتناک
غم من دیدن
زشتی ها و پلیدی هاست
درد من دیدن
مرگ عاطفه و محبت هاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عصای سفید چونان پرچمی اسـت
کـه بـه نشان استقلال در دست روشن دلان بـه حرکت در می آید
و آینه ای اسـت کـه قدرت و نعمت خدایی را
بـه تماشای تأمل و تفکر دیگران میگذارد
این روز بر تمامی روشن دلان عزیز مبارک باد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد همسفر ، متن زیبا و جمله کوتاه درباره همسفر خوب زندگی و سفر رفتن
محکومم
در جادهای تاریک
یا ستارگانی خاموش
محکومم
که عینک دودی بزنم
و عصایی به دست بگیرم
تا
پانزده اکتبر هر سال
روزنامهها مرا
با خطی برجسته بنویسند
محکومم
که عقابهای چشمانم
به لانه برنگشتهباشند
و گنجشکان
در جای خالی آنها
تخم بگذارند
و مرثیه بخوانند
برای پرهایی که ریختهاست
برای عقابهایی که دیگر نیست
محکومم
به چالههای شهرداری
با دست و پای زخمی
در نزدیکی خیابانی
که از چاههای عمیق شهردار
رونمایی میشود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دختر زیبای نابینای مـن
گر بـه تاریکی اسیری، وای مـن
دزد گیتی چشم زیبایت گرفت
روشنی از روز و شب هایت گرفت
لیک ایمان دردلت تابنده اسـت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چشم ها هرگز خداوند را نمی بینند
دل ها با ایمان درست خدا را می یابند
۲۳ مهر ماه روز جهانی نابینایان
روز عصای سفید را گرامی میداریم
و بـه نابینایان تبریک عرض میکنیم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رنگین کمان ، شعر و دوبیتی رنگین کمان زندگی از مولانا و شاملو و حافظ
نور هستی در وجودت زنده اسـت
درتو امید فراوان دیده ام
نغمه هـای شاد و خوش الحان دیده ام
روشنی بخش رهت علم اسـت و درس
طفلک مـن از غم فردا مترس
” alt=”شعر در مورد نابینایان ، متن و دلنوشته و شعر کودکانه در مورد روز جهانی نابینایان” width=”608″ height=”323″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-1.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-1.jpg 608w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-1-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-1-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 608px) 100vw, 608px” />
محکومم
در جادهای تاریک
یا ستارگانی خاموش
محکومم
که عینک دودی بزنم
و عصایی به دست بگیرم
تا پانزده اکتبر هر سال
روزنامهها مرا
با خطی برجسته بنویسند
محکومم
که عقابهای چشمانم
به لانه برنگشتهباشند
و گنجشکان
در جای خالی آنها
تخم بگذارند
و مرثیه بخوانند
برای پرهایی که ریختهاست
برای عقابهایی که دیگر نیست
محکومم
به چالههای شهرداری
با دست و پای زخمی
در نزدیکی خیابانی
که از چاههای عمیق شهردار
رونمایی میشود
محکومم
به سرشکستگی
در مقابل داربستها
وقتی راه … که نه!
دار مرا بستهاند
و من
با سیلی داربستها
صورتم را سرخ میکنم
محکومم
به عصایی که سفید است
و حال اژدها شدن ندارد
و گاهی
در گذر از جویی حقیر
رو سیاه می ماند