شعر در مورد قطار ، ریل قطار و قطار عمر و زندگی از شاملو و سهراب سپهری همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
قطار میرود…
تو میروی…
تمام ایستگاه میرود…
و من چقدر سادهام که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیه دادهام!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شاها بکش قطار که شهوار میکشی
دامان ما گرفته به گلزار میکشی
قطار اشتران همه مستند و کف زنان
بویی ببردهاند که قطار میکشی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رودخانه ، اشعار کوتاه و عاشقانه و کودکانه در مورد گذر از رودخانه
مانند کرم کوچک ابریشم از افق
بر خاک می خزید قطار مسافری
صحرا ، چو برگ توت
از سبزی و تری
از دور ، کودکان گریزان تپه ها
دنبال هم به سوی افق می شتافتند
هر یک نشانده مشعلی از اختران شب
بر چوبدست تیز درختان دوردست
شب را به نور مشعل خود می شکافتند
توپ سفید ماه ، میان دو دست کوه
سرگشته مانده بود
کم کم قطار سینه کشان و نفس زنان
خود را به انتهای بیابان رسانده بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
قطار ساده سربی به خوابِ من گذری کن
دو ریـلِ سرخ کشیدم بیا مرا سپری کن
بِبَـر تمـامِ خطـوطم میان خوابِ مسیرت
بوقتِ رد شُدَنَت هم، خیال را خبری کن
در انعکاسِ دوراهی به محضِ دیدنِ تردید
کنـار پــای مــردّد نگــاه را نگـری کن
بـزن تبسّـمِ سردی به عمقِ صورتِ بیراه
بزن مسـافرِ شرقـی براه و پَرسهگری کن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد
من و تو پنجرههای قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد روزگار ، بد و نامرد و کودکی و قدیم و سخت و تلخ
شده عادت واسم این شنیدن سوت قطار
روی نیمکت توی ایستگاه پشت خط انتظار
یه روزی میاد کنارم با یه دنیا آرزو
میشینه گوشه قلبم یه جورایی که نگو
میسازه با خاطراتش روزای آفتابی رو
وقتی درگیرش شدم تازه بهم میگه برو
یه روزی رو ریل غصه بی هدف قدم زدم
سنگی برداشتم و سمت روزای بدم زدم
آرزو کردم نبینم تا ابد مسافری
نه بهم بگه برو !نه من بگم با ید بری
واسم عادت شده این تکرار تلخیای عشق
شده سرنوشتم این ،سیاه بختیای عشق
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فرصت های زندگی
به قطارهای مترو می مانند
می آیند و می روند
دریغ از آن هنگام
که پس از تلاش بسیار درب قطاری مقابل قدومت بسته شود!
و تو چاره ای نداری جز صبر، تا قطار بعدی از راه برسد
تو مقصد را خواهی یافت
باور کن …
قطار بعدی در راه است
ناراحت نباش
اگر هم نیامد، خود چراغی بیفروز
سیاهی تونل زندگی را فراموش کن و
غمگین مباش که
قطار بعدی تو خواهی بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
روزهای نبودنت را طوری میگذرانم،
که حتی زمان به عبور خودش شک کند.
مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت،
قطاری که ایستاده را میبیند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رفاقت ، و دوستی و رفیق خوب و بد و نامرد
قطاری سوت زنان می آید
از تونلی دراز
تونلی بی پایان که زندگیمان است.
و دهقان فداکاری نیست
که مسافران را نجات دهد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یک بلیط می خواهم
برای نمی دانم کجا
با قطاری که ریل هایش
تا چشم کار میکند
با هم موازیند!
در ایستگاهی بی سوزنبان
شاید به مقصد پرت ترین و دورترین نقطه دنیا
جایی که آسمان
بی ستاره
هرگز خوابش نمی برد…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
روزهای نبودنت
کوپه های خالی قطاری ست
که لحظه ها را دود می کند
سوت می کشی در خاطراتم و
گوش دلم کر می شود
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ذکر ، و یاد خدا و صلوات و روزهای هفته
به قطاری که تو را می برد
گفتم برگردد؟
گفتم نرود؟
گفتم…؟
چیزی نگفتم
به قطاری که تو را می برد،
گلایه ای نیست
خودت سوار شدی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
قبل از پایان این دنیا
خدا جهان را برمی دارد
تا در آخر جمله بگذارد
و حرفش را تمام کند
آن وقت من لباسم را می سوزانم
تا آخرین قطار واژه ها
آیه ای بر کوه نازل کند
و بعد
از قلبمان فرو بریزیم
و در اولین دقیقه ای فرود آییم
که آدم
حوا را در هوای مه آلود گم کرده بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بلیط قطار را پاره میکنم
و با آخرین گلهی گوزنها
به خانه برمیگردم
آنقدر شاعرم
که شاخهایم شکوفه داده است!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد زاهد ، خلوت نشین و زهد و پارسایی از حافظ
بچه که بودم
تو برای من
بادکنک بودی
و بعد
گل سرخی زیبا
در گلدان خانه
سرانجام تو کلمه
و من شاعر شدم
می دانم
فردا
تو قطاری مهربان خواهی شد
و مرا از اینجا خواهی برد