شعر در مورد قزوین ، شعر طنز کوتاه قزوین و سنگ پا قزوین از عارف قزوینی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
فقط دیدی که عاشق چهره زرد است
نمیدانی که غم با او چه کرده است
دل ما را چه میدانی عزیزم
که در فصل بهاران زرد زرد است
به تنهایی چه زیبا خو گرفتم
همه جمعید و این دل فرد فرد است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زبان بازی غزل سازی نداند
کسی که نزد معشوقش چو بَرده است
چنان شمعیم و عمر ماست کوتاه
اجل در پشت دریا پشت پرده است
شبیه حافظ شیراز شادم
اگرچه سینه مالامال درد است
امیر عاملی با شعر گرمی
هوای شهر قزوین گرچه سرد است
جستحو کنید در سایت : اشعار حسین صفا ، برای چاوشی و صفا در آلبوم ابراهیم و مریض حالی
یاد قزوین و بهار گل زرد
آن سحرخیزی و گل چیدن ها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اهل قزوینم
پیشه ام شعر و غزل
روزگارم چه بد است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بیا با من به شهر من
به گلزار و گلستانش
که قزوین است و می گوید
جزوین اهل زنجانش
جستحو کنید در سایت : اشعار حسین جنتی ، شعر دانشگاه اصفهان و خواجه دزد و از زبان مومیایی
خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد
نفس دزدیده عیسی می کند سیر گلستانش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نسیم چاشتگاهش آنقدر شاداب می آید
که گردد سبز اگر خاری درآویزد به دامانش
درین گلشن نهال غنچه پیشانی نمی باش
د نسیم صبح فارغبال می گردد به بستانش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اگر آهی به سهو از سینه عاشق برون آید
نسیم کیمیاگر می کند چون شاخ ریحانش
برآرد سرواگر از طوق قمری سر عجب نبود
که بلبل می کند ازغنچه بالین درگلستانش
جستحو کنید در سایت : اشعار محمدرضا نظری ، مجموعه شعر های مختلف محمدرضا نظری شاعر
نخست از نفس پاک مشک کن خون را
دگر چو نافه چین در لباس پشمین باش
بهشت نقد اگر صائب آرزو داری
برو زخاک نشینان شهر قزوین باش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به مویی می توان از چرب نرمی برد گویی را
چه دلها برد آن نازک میان آهسته آهسته
حریف دلبران شهر قزوین نیستی صائب
بکش خود را به شهر اصفهان آهسته آهسته
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چو آگه شد شه از کردار رامین
جهان افروز رامین بد به قزوین
ز قزوین در زمین دیلمان شد
درفش نام او بر آسمان شد
جستحو کنید در سایت : اشعار محمدرضا حاج رستم بیگلو و دکلمه ها و شعر سیگار
تا نپرد چو کبوتر بسوی قزوین ری
تا نیاید سوی غزنین به زیارت شیراز
پادشا باش و به ملک اندربنشین و بگرد
شادمان باش و بشادی بخرام و بگراز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یکی به خنده که این واعظیست از قزوین
یکی به طعنه که این فاضلیست از همدان
من از فراست فطری ز رازشان آگه
ولی چه سود ز تشخیص درد بی درمان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نزول شاه به قزوین بود مبارک و سعد
کزین جهان فساد است مهد امن و امان
دگر نزول سر شاهزاده ها که به کام
رسید عالم از آن پادشاه عالمیان
جستحو کنید در سایت : اشعار محمد سلمانی ، شعر محمد سلمانی در بیت رهبری در حضور رهبر
این که با شعری
کنون یادی ز قزوین میکند
کام خود با هیبتی دیرینه
شیرین میکند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ما جناحین را نمی خواهیم…. چون یمین و یسار یعنی کشک
موقع انتخاب مجلسیان…. سخن ِ استوار یعنی کشک
تا که هر کس خر خودش راند…. صحبت از راهکار یعنی کشک
گوش ها چون پر است از پنبه…..اعتراض و هوار یعنی کشک
تا که هر روز بر سرِ کاریم…. حل موضوع کار یعنی کشک
وعده ها چون نمی شود اجرا…. اصل قول و قرار یعنی کشک
تا که « رو» سنگ پا ی قزوین است…. آدم شرمسار یعنی کشک
با چنین باک های توخالی …. عید ، گشت و گذار یعنی کشک
تا که « جاوید» طنز می گوید …. سخن � …