شعر در مورد فتنه ، شعر طنز و متن درباره فتنه گر و امنیت کشور همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
ما حزب خدا فداییان وطنیم
بی اذن ولی دست به کاری نزنیم
با پلکت اشاره ای بفرما آقا
تا قبر همه فتنه گران را بکنیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جانم از آرام رفت،
آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد،
فتنه نشان من کجا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثریا ، شعر در مورد اسم ثریا و شعر عاشقانه شهریار به ثریا
آری آن صدرنشینان بنیصدر شده
خویش را قدر ندانسته و بیقدر شده
آری آن طایفه میگفت: نصیحت کافی است
خستهایم از سخن مفت! نصیحت کافی است
کم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجا
خیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
قصه آن بود که یک طایفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَدشمن را دوست
آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد
سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعَف است
باید این بار به قدرت برسیم این هدف است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثابت قدمی ، ثبات قدم و پایداری و عزم راسخ
از وسوسه ی گندم ری درس بگیرید
ای فتنه گران! از نُه دی درس بگیرید
هر کس پیِ عمامه ی کوفی نسب افتاد
از قافله ی اهل بصیرت عقب افتاد
دنیا طلبان دیده ی بیدار ندارند
با آینه ی کرب و بلا کار ندارند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از فتنه ی تان هنوز خونین جگر است
از داعشیان جرم شما بیشتر است
کی لایق دست مهر رهبر هستید؟
با لله سرتان به دار شایسته تر است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کوه ، دنا و بیستون و دماوند و الوند + کوه و برف و تنهایی و ابر
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا میداند
آنقدر دل نگران شد که خدا میداند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اسلام که رنجورِ تبِ خون جگری هاست
مجروحِ شبیخون همین فتنه گری هاست
با رفتنتان، زخم به لبخند گرفتیم
از فتنه ی دیروزِ جمل پند گرفتیم
رفتید! ولی مردِ جگردار زیاد است
در جبهه ی حق میثم تمار زیاد است
از عشق در این جبهه مکرر بنویسید
از مالک و عمار و ابوذر بنویسید
آری بنویسید سر از فتنه گر افتاد
«با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد»
موجیم، پیِ ساحل آرام نباشیم
دل بسته و دلداده ی برجام نباشیم
دل بسته ی این دردِ مسلمانی خویشیم
دلداده ی آن پیرِ خراسانی خویشیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب میان صبح فارغ شد جهان تاریک شد
فتنه گرها فتنه کردند و جَمل را ساختند
سامِری ها باز با گوسالۀ تردیدها
باز در شکلی دگر لات و هُبل را ساختند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سگ ،گله مهربان و باوفا اصحاب کهف + سگ کشی
فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را
آنکه در این کربلا عبّاس ِ دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان سفری پیدا شد
شب تاریخ پر از قهقههء غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند
وای اگر مزرعهها سوخته با رعد شود
ملک ری آفت عُمر عمَر سعد شود
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حر و زهیر است این راه
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فتنه کنیم بر خود
پنهان شوی از چشمم
چون فتنه برانگیزی
از فتنه چه پرهیزی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثبات قدم ، پایداری و ایستادگی و ثبات داشتن
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شد
و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است
” alt=”شعر در مورد فتنه ، شعر طنز و متن درباره فتنه گر و امنیت کشور” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-3.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-3.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-3-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-3-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد
فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را
آنکه در این کربلا عبّاس ِ دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد