شعر در مورد عدالت ، حضرت علی و قاضی + ظلم ستیزی و بی عدالتی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
سرمنزل دو شغل،
ظهور عدالت است
آن دو یکی قضاوت
و دیگر وکالت است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بلبل به میان گل چه گوید
حی ست یکی که جان ندارد
ما طاقت عدل تو نداریم
کز فصل کسی زیان ندارد
جستحو کنید در سایت شعر در مورد خورشید ، درخت و ماه پشت ابر و دریا کودکانه از مولانا
رسم ستــــــم نیست جهــــان یافتن
ملک به انصاف تـــــــوان یافتن
هر چه نه عدل است، چه دادت دهد
وآن چه نه انصاف، به بادت دهد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در ترازوی عدالت غم ما افزون است
به امید پشت درِ رحمت او ما ، ماندیم
دست های رو به آسمان باز آمد
سالهاست پشتِ درِ رحمت او جا ماندیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کاروان عدالت از کوی ما عبور کرد
عرض وطول گذر ما را عدالت پرکرد
تازمانی که عدالت از کوی ما پر نکشد
دادهر مستی به کویم سر نزند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد حضرت عباس ، علیه السلام فارسی و ترکی برقعی و لطیفیان
حرف از عدالت می زنیم اما خریدارنداره
جیب خالی هیچ کجا رونق بازار نداره
مُهر تایید می خوره انگشت سبابه ی ما
رنگ آتیش ندیده قابلمه وٌ تابه ی ما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دادگاه رسمی است!
قاضی
بر کرسی قانون نشسته است
و عدالت
با تردید قضاوت می شود
متهم حاضر است
و به ظلمی فاحش ضجه می زند
شاکی
قصاص را به خون می خواند
و وکیل
به بلندای نامش نان می خورد
متهم چه کند؟
همه شرایط بر او!
و وکیل
دستانش خالی
تردید قاضی جدی می شود!
وجدانش قاضی می شود
انصاف را به دست می گیرد
خود مجرم می شود
و متهم
به بخشش می خواند
محکمه غوغاست
و سکوت حاکم
طعم سیب عدالت
چه شیرین می شود!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عدل، بشیـــــری است خِرد شاد کن
کارگری مملـــکت آباد کــــن
مملکت از عـدل شـــــود پـــــایدار
کــــــار تو از عدلِ تو گیرد قرار
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثمر ، درخت بی ثمر و شعر در وصف عشق بی ثمر
از چرخ فلک گردش یکسان مطلب
وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
روزی پنج در جهان خواهی بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نیمی کنار من
نیمی کنار دیگری
اینگونه عادلانه قسمت شده ای
من به این همه عدالت مشکوکم
به عشق مشکوکم
به داشتنت مشکوکم
فرهنگ لغات دیگری بنویسید
من به کلمات مشکوکم
وقتی پای عشق در میان است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از عدالت علی دم می زنند اما چه سود
بعد ازرفتن علی هیچ وقت عدالتی نبود
سنگ عدالت علی را شما سینه می زنید
اگرکسی حرف بزنه باتیشه ریشه می زنید
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد حج ، رفتن و نرفتن و حاجی و عمره و حج واجب و تمتع و امام حسین
مثل پنجشنبهها
خستهی جهان بی عدالتم…
مثل جمعهها
تشنهی عدالت لبان تو.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
نفیر دادخواهان سرکشد،سلطان برون آید
به عــزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنـا
که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند
مثل صورتهای بیروح
مثل پاکتها
مثل کلوچهها
مثل زنهای اجیر شده
مثل کشورهایی که ادعای عدالت میکنند
مثل آخرین بوسه و اولین بوسه،
مثل دستهایی که زمانی عاشق تو بودند
و تو اینها را میدانی،
لطفا با من گریه کن…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد حماقت ، مردم و بشر از حافظ و سعدی و مولانا و شاملو
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور عدل کنی شوم به یک باره هلاک
روزی صدبار گویم ای صانع پاک
مشتی خاکم چه آید از مشتی خاک