شعر در مورد طبیب ، دل و بیمار از حافظ و سعدی و مولانا و شعر کوتاه پزشکی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
نه وصلت شاد مینمائی ، دل پر درد و شورم را
ز هجر عشق جانم را چــرا افــــگار میداری؟
دوای درد من هستــی ، بیا دردم دوایـی کن
چرا آخــــر طبیب من ، دلم بیمـار میداری؟
مده آزارم و بس کن، به آزارت نمـــــی ارزم
کی باشم؟ خود کیم؟ کزمن چنین آزارمیداری؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دیگر طبیب دردم دست شفا ندارد
درد فتاده برجان دیگر دوا ندارد
این پیر مام میهن از جُور روزگاران
در دامنش نشان از مهر و وفا ندارد
قلبم که روزگاری کانون دوستی بود
شد آشنای نفرَت رحمی به ما ندارد
باغ امید ما را رسم خزان چنان کُشت
در خاطرش نشان از باد صبا ندارد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد مرند ، شعر زیبا و کوتاه ترکی و فارسی در مورد شهر مرند
سر دردم بر طبیب آسان نبود
گفت: تب داری، غلط کرد، آن نبود
نوش دارو داد و آن سودی نداشت
گل شکر فرمود و آن درمان نبود
بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند
ورنه اشک دیدهام پنهان نبود
من بکوشیدم که: گویم حال خویش
دل به دست و نطق در فرمان نبود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
درد غم عشق را طبیب نباشد
مکتب عشاق را ادیب نباشد
کشور تحقیق را امیر نخیزد
خطبهی توحید را خطیب نباشد
با نفحات نسیم باد بهاران
در دم صبح احتیاج طیب نباشد
در گذر از عمر آنکه پیش محبان
عمر گرامی بجز حبیب نباشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شخصیت ، انسان و زن و شخصیت بخشی انسان های بزرگ و خوب
طبیب درد بیدرمان کدامست
رفیق راه بیپایان کدامست
اگر عقلست پس دیوانگی چیست
وگر جانست پس جانان کدامست
چراغ عالم افروز مخلد
که نی کفرست و نی ایمان کدامست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
راز دلت به صبر گفت بپوشان
حال دل غرقه زان ره ندانست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مریض عشقم
و من را طبیب لازم نیست
خدا کند
که مریضی من دوا نشود
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهر هرت ، اشعاری زیبا و کوتاه و طنز در مورد شهر هرت و بی قانون
من ناتوان
ز یاد کسی گشتم،
ای طبیب
آن دارویم بده
که فراموشی آورد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شاید تشنه نگاهت شده ام
شاید خورشید ماهت شده ام
در این روزگار پردرد و رنج
شاید طبیب دلخواهت شده ام …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد صلح ، شعر فردوسی و مولانا صلح افغانستان و شعر کودکانه دوستی
دوای قلبم ، طبیب انس جان آمد
محمّد موعود، سرور شیعیان آمد
در این زمانه نوگل زهرا است یارم
ولیّ عاشقان؛ منجی زمان آمد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشق را ای یار
با معیار بی دردی
مسنج
علت عاشق٬
طبیب من!
ز علت ها جداست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در علاجم
ای طبیب مهربان
زحمت مکش
درد دل عمریست
از چشم دوا افتاده است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد علم ، و ثروت و دانش و شعر کودکانه و نو درباره علم و دانش بی عمل
گفتم به طبیب داروئی فرمائی
نبضم بگرفت از سر دانائی
گفتا که چه درد میکند بنمائی
بردم دستش سوی دل سودائی
” alt=”شعر در مورد طبیب ، دل و بیمار از حافظ و سعدی و مولانا و شعر کوتاه پزشکی” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/21-1.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/21-1.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/21-1-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/21-1-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
بیمار تب هجرم آن ماه طبیب من
دردا که طبیب من بیمار نمی پرسد
گر یار نمی پرسد خسرو چه کند آن را؟
شاه است و گدایان را از عار نمی پرسد
بیمار اگر ز درد بود غافل از طبیب
دارد ولی طبیب ز بیمار آگهی
از نافه نیست آهوی رم کرده را
خبر عاشق ندارد از دل افگار آگهی
گفتم به طبیب درد خود را
دردم چو طبیب دید در دم
بنوشت به خون دل جوابی
وان نیز به صبر کرد مرهم
آن یار که از طبیب دل برباید
او را دارو طبیب چون فرمایند
یک ذره ز حسن خویش اگر بنماید
والله که طبیب را طبیبی باید