شعر در مورد ضمانت ، در وصف امام رضا + یا ضامن آهو زده ام پیش تو زانو همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
و من گریخته ام؛
و در پی من صیادها؛
و فرا رویم دام ها؛
یا ضامن آهو؛
من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب و قصه بافان دیو و پری
من و آرزوهای خاکستری
شبی با صداقت مرا آفرید
به قید ضمانت مرا افرید
همان دم که خاک مرا می سرشت
الفبای عشق تو را می نوشت
الف کودکی های بی انتها
الف انتهای صدا و صفا
الف التهاب تب و باده بود
الف آب و آتش الف ساده بود
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دی ماه ، دی ماهی ها و مرد و زن متولد دی ماه
غزل ز نام قشنگش، صراحت دارد
غزال به دامن جودش، ضمانت دارد
زین رو که شده کشته ی زهر غربت
هرکه شد زائر او حکم شفاعت دارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر چه می بارم سبک نمی شوم
اینهمه شکوفه در نبودنت
خیال سیب شدن را
به بهشتی وعده می دهند
که بوی تنهایی مرا می دهد
تو خاطره ام را
مثل لکنت اولین سلام نادیده می گیری
و ستاره ها یاد چشمان ترا
برایم ضمانت نمی کنند
این انتظار
سر کلافه شدن ندارد
پس گناه پنجره ها را نشویید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
این ذهن مشغولی که دارم مال من نیست
افعال مجهولی که دارم مال من نیست
مستاجر جالیزها ی عشق هستم
انگارمحصولی که دارم مال من نیست
روح غزلهای مرا سیلاب برده است
اشعار منقولی که دارم مال من نیست
آزادی من هست با قید ضمانت
رفتار معقولی که دارم مال من نیست
ای اشکهای داغ اینها را بگویید
دیوان کشکولی که دارم مال من نیست
امکان پرواز مرا ابلیس گم کرد
این بال معمولی که دارم مال من نیست
ای جاده های دور دستم را بگیرید
این پای معلولی که دارم مال من نیست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد صداقت ، و راستی و راستگویی و پاکی کودکانه برای بچه ها
آن شب که گفتی باورم کن با تو می مانم
خندیدم و گفتم نمی شه، باورت دیر است
گفتی ضمانت قلب من پیش تو می ماند
گفتم عجب ،(چشم من از انواع قلب سیر است )
گفتی چه می خواهی ، بگو تقدیم تو گردد
گفتم برو ، جای دگر دستان من گیر است
گفتی چگونه عشق تو از سر کنم بیرون
گفتم برو، حال و هوایت سردو دلگیر است
گفتم برو …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تا دل به ولایت رضا(ع) هم سو شد
خوش بخت دلم رمیده آن کو شد
آوای نقاره خانه خوش آوایی است
موسیقی داوود اسیر او شد
در پیش صفای ناب سقا خانه
بیچاره طلا که پاک دستش رو شد
یک تکه سبز پارچه از حرمش
در دست من افتاد سخن خوش بو شد
همچون دگر چرندگان بو د آهو
آهو به ضمانت رضا(ع) آهو شد!
از بس که صفا داردوآقاست رضا(ع)
همسایه بی حیای او پر رو شد !
ور نه من ووصف کوی او با چه زبان؟
جز آنکه دلم رهگذر آن کو شد
در سابه سار ولایتش سرخوش!!!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دارالاماره ها رقیب ندارند
و آهوان را
هیچ بیمه ای ضمانت نمی کند
آه ای امام هشتم من!….
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دل ، گرفتن و شکستن و دلتنگی و دل شکسته عاشق
چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب
آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان
می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به خط پایان رسیده اند همه،
و ما مانده ایم هنوز…
که کدام پایمان را در کدام کفشمان فرو بریم،
تا معصیت نباشد.
آنان،میهمان سفره ی خدایند،با تندیس های جاودانه
و ما ،سبوهایخالی امان به هم می رسند و می پرسند:
“کجا نذر می کنند گناه؟!”
اینجا،زمان به بیگاری گرفته است مارا
و خدا رفته است ضمانت
پیش آنان که جاودانه اند
همیشه.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ضرب المثل ، های فارسی معروف و حکایت ها
به برف ایمان بیاور!
شبانگاهان
که روی جاده ی تسلیم
سوار ابتذال وقت می کوچی
و هر دم پشه ی غربت گریزان می شود تا معرکه
و بودن را برای اتفاقِ پیش رویت تار
ضمانت می گذاری
شبانگاهان که در راهی
به سوی حجره زاران درختان سیاهی
که می کاوند زیر خورجینت
سلام و مرگ را
به ایمانی که داری چارسو را
به یادآور گریزان، پای آهو را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گمان مبر من از تو کام میخواهم
یا که مهمانم و از تو شام میخواهم
یا که چون مستحقم در این شهر غریب
از صندوق دلت مختصر وام میخواهم
یا حال که در هیچ جای قصه ات نبردی از من نام
در درون سینه ات…رد پا و نام میخواهم
نه از بودن بر روی زمین خسته گشته ام
که از تو خانه ای در پشت بام میخواهم
مثال آهوی سرگشته و زپا افتاده ام ولی
از تو صیاد..غذای درون دام نمیخواهم
چون ظاهرم مقدس است نشان مهر بر جبین
تقاضای ضمانت از آن امام نمیخواهم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را
کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم
چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ا
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای
پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است
روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شادی ، و نشاط و خوشحالی و حال خوش و اسم شادی
دیوانه میشود دل عاقل در این حرم
دیوانه ای که عاشق زنجیر میشود
صیاد را به نیم نگهت صید میکنی
آهو به یک ضمانت تو شیر میشود