شعر در مورد صدف ، متن ادبی و شعر کودکانه درباره دریا و مروارید و ساحل از سعدی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
ز تلخرویی دریاست
بی نیاز صدف
کند به ابر گهر بار
لب فراز صدف
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تیر مژگانت
هدف دارد مرا
وین ارادت
جان به کف دارد مرا
از چه دوری جویم
از موج گران
عشق چون دُر
در صدف دارد مرا …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هجرت ، مسافرت و مهاجرت کردن و جدایی
صدفی به صدف مجاورش گفت:
در درونم درد بزرگی احساس میکنم،
دردیسنگین که سخت مرا میرنجاند.
صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:
ستایشاز آن آسمان ها و دریاهاست.
من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم.
ظاهرو باطنم خوب و سلامت است.
در همان لحظه خرچنگ آبی
از کنارشان عبورکرد و سخنانشان را شنید.
به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بودگفت:
آری! تو خوب و سلامت هستی
اما دردی که همسایهات در درونش احساس میکند
مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در صدفی بیدار می شوم
در صدفی می میرم
و سینه ریزم
صدف های کف دریاست …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند
دوست دارم
شب، لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف
که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن کند
اما نه آفتاب است و نه ماه
عصرگاهی غمگین است
و من این همه را جمع کرده ام
چون دلتنگ توام
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد اصفهان ، نصف جهان و زیبا و کودکانه از شاعران معروف
گر کنی پنهان گهر را
زیر دامان صدف
سر برون آرد ز شوخی
از گریبان صدف
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هنوز دوستت می دارم
علیرغم هرچه هست،
چون در سواحل تو آموختم
چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای صدف چون آمدی
در بحر ما غمگین مباش
چون صدف ها گوهرافشانت کنم
نیکو شنو
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد انار ، ترک خورده و پاییز و عاشقانه و کودکانه
آری پرنده ی شب آه منست و هرشب
وی می پرد به آفاق از کهکشان فرا تر
دل زادگاه عشق ست در سینه، آه و افسوس
چون این صدف نپرورد از غصه پر بهاتر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم
چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی
ساز کن ساز غم امشب، که سراپا همه گوشم
کم ز مینا نیم ای دوست که گردش بزدایی
دست مهری چه شود گر بکشی بر بر و دوشم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با عشق توست که می پیوندم
به خدا، زمین، تاریخ، زمان،
آب، برگ، به کودکان آن گاه که می خندند،
به نان، دریا، صدف، کشتی
به ستاره ی شب آن گاه که دستبندش را به من می دهد،
به شعر که در آن خانه دارم و به زخم که در من لانه کرده.
تو سرزمین منی، تو به من هویت می دهی
آن که تو را دوست ندارد، بی وطن است.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آرزو ، داشتن بزرگ و خوشبختی و موفقیت و سلامتی از مولانا
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تا گرفتم خلوتی تاریک، روشنتر شدم
قطره ای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هیچ گل چون من در این گلزار بی طاقت نبود
خواب دیدم چون نسیم صبح را، پرپر شدم
خشکسالی دیده ای در این چمن چون من نبود
ابر را دیدم چون در آهنگ باران، تر شدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر روز
غرق میشوم
در این شهر بی دریا
و شب
خودم را بالا میکشم
روی تخت خواب
با صدفهایی در دستم
و تکههای تور
چسبیده به تنم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آذر ، ماهی ها + متولدین دختر و پسر آذر ماه و اسم با کلمه آذر
خوابی شیرین
که در انتظار تعبیرش نبودی،
بارانی
که دانه دانه تمیز میشود
و روی گونهی من مینشیند،
کاسهیی از صدف
که فرشتگانش پاک کردهاند
تا از لبخندت پر شود
” alt=”شعر در مورد صدف ، متن ادبی و شعر کودکانه درباره دریا و مروارید و ساحل از سعدی” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
پشت سر خاطره ی موج
به ساحل صدف سرد سکون می ریزد
– لب دریا برویم – تور در آب بیندازیم – وبگیریم طراوت را از آب
– ریگی از روی زمین برداریم
ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم
چون صدف مانده تهی سینه ام
از گوهر عشقی ساز کن ساز غم امشب،
که سراپا همه گوشم
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
– من سردم است و میدانم
– که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
– جز چند قطره خون
– چیزی به جا نخواهد ماند
تو با راز قلب صدف آشنایی
– تو امضایی از بال سرخ پرستو
– تو یک ترجمه از کتاب صفایی
– تو با قایقی از بلور گل بخ
– رسیدی به شهری پر از روشنایی
شعر یعنی راز قلب یک صدف
– شعر یعنی درد دلهای نسیم
– حرفی از تنهایی سبز علف
– شعر یعنی تاب خوردن روی موج