شعر در مورد شفا ، بیمار گرفتن و یافتن و شفای بیمار و مریض و یار و بیماران همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تحقیق معانی ز عبارات مجوی
بی رفع قیود و اعتبارات مجوی
خواهی یابی ز علت جهل شفا
قانون نجات از اشارات مجوی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دایی ، جان خوب و عزیزم فوت شده + دایی شدن و خواهرزاده
شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دارم
شفا از چشم تو خواهم، عجب بیماریی دارم
همه شب می گزم انگشت حسرت را به دندان من
همین است ار ز شاخ عمر بر خورداریی دارم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گناهم نیست اندر عشق و گر هست
گناه از بنده و بخشیدن از تو
اگر صد رنج باشد اوحدی را
شفا یابد به یک پرسیدن از تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مشنو که: به راه آیند اینها به حدیث ما
کی رنگ شفا گیرد جان بالم رفته؟
در سر مکن این سودا، بسیار، که خواهی دید
از کاسه سر سودا وز کیسه درم رفته
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شیراز ، و عشق و شیرازی ها + نرگس و بهار شهر شیراز
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوا پذیر نباشد مریض علت شوق
ولی چو روی مرض در شفا بود غم نیست
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
اگر چنانکه مجال شنا بود غم نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تا درد نیابند دوا را نشناسند
تا رنج نبیند شفا را نشناسند
آنها که چو ماهی این بحر نگردند
شک نیست که ماهیت ما را نشناسند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد پرسپولیس ، کوتاه و قهرمان و استقلال + شعر طنز و زیبا پرسپولیس
مرض شوق تو بر بوی شفا می طلبند
درد عشق تو بامید دوا می خواهند
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست
بجز ارباب نظر کز تو ترا می خواهند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خستگان ضربت تسلیم را بهر شفا
نسخه کلی قانون نجات آورده ئی
ای خط سبز نگارین خضر وقتی گوئیا
زانکه سودای لب آب حیات آورده ئی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باغ و بهار من نفس آرمیده است
بیماری نسیم شفا می دهد مرا
از بس لبم ز شکوه لب تشنگی پرست
تبخاله ها صدا چو درا می دهد مرا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شب بخیر ، و صبح بخیر گفتن عاشقانه عشقم
شکر خدا که کار جگر خوار عشق را
جایی رسانده ام که زهمکار فارغم
دانسته ام شفا و مرض از دکان کیست
صائب ز نسخه بندی عطار فارغم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دل بیمار را در عشق آن بت
شفا از نعره های عاشقانه است
درآمد دوش و گفت ای غره خود
دلت غمگین و نفست شادمانه است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چون ندارم همدمی، با باد می گویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد می جویم شفا
آتش دل چون نمی گردد به آب دیده کم
می دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جوانمردی ، پهلوان و رسم مردانگی و مروت
دردت چو می دهد دل بیمار را شفا
من بر امید درد تو بیمار مانده ام
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو:
تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر آن دردی که دلدارم فرستد
شفای جان بیمارم فرستد
چو درمان است درد او دلم را
سزد گر درد بسیارم فرستد
اگر بی او دمی از دل برآرم
که داند تا چه تیمارم فرستد
وگر در عشق او از جان برآیم
هزاران جان به ایثارم فرستد