شعر در مورد شغال ، متن و شعر درباره شیر و شغال و کفتار + شیر در قفس همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
و آسمان باری دیگر
خون گریه کرد به حال شغال پیر
که زوزه اش در هنگام غروب
دل ابر ها را پاره پاره کرد
و آوایش خورشید را
به پشت کوه ها روانه ساخت …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در قصه ی دل، دلبر و دلدار نیامد
آن مهوش مه روی وفادار نیامد
پوسید نگاهی به رهی از سر امیّد
سقّا و سپهدار و علمدار نیامد
در خشکترین مرتبه از منظر غربت
آن ابر بلا دیده ی پربار نیامد
در هر گذری سایه ی کفتار نمایان
آن شیر شغال افکن بی یار نیامد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد راین ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهر و ارگ راین
لبت رسیده و سرخ است و دست من کوتاه
منی که در غزلم سیب کال کم دارم
ستاره،شبنم و آئینه، ماه یا خورشید
برای وصف تو حتی مثال کم دارم
در استخاره تنهایی من آمده است
یک از دوازدهم، احتمال کم دارم
کنار چاهم و اینک برادران جمعند
برای قصه یوسف، شغال کم دارم …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به ازین کرد باید اندیشه
تا نیاید شغال در بیشه
تو که مردی، نمیکنی صبری
چه کنی بر زنان چنین جبری؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اضطراب ماه گفتی در زلال
که بترسانید پیلان را شغال
قصه خرگوش و پیل آری و آب
خشیت پیلان ز مه در اضطراب
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خرمشهر ، شعر در مورد فتح و آزادی و آزادسازی خرمشهر
هر غروب
شغال،
در شاخ ِ شب می دمد
و هر پگاه
خروس،
پوزه ی شب را
به گرگ و میش ِ صبح
می مالد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
رد پای کسی
بر ویرانه های خوشی
بر جا مانده است
در مخروبه های این آبادی
جغد بر جای همای سعادت
و شغال بر حریم شیر
جسارت کرده است
چه دنیای عجیبی ست
دستانی که بره ی اعتماد را
به گرگ میسپارد
و چشمانی که از آن
انتظار مروت دارند
تجربه های سوخته
از خاک سر به بیرون میکشند
چگونه دستانم را
برای کسی
به دعا بلند کنم
که فاتحانه با خاکسترم
تاریخ مینویسد
برای اشکهایی گریه کنید
که جاهلانه
نبوغ را به یوغ کشیده اند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از راه به در شدم
وقتی دری برای دربه دری نمانده بود ،
شغالهای پیر در من می رقصند
جنگل همین نزدیکی هاست !…
و من چشم های ترا
پائین جاده گذاشته ام
دستهات را در جیب پیراهنم
با دهان من نفس بکش !…
اینجا نه شمال است و نه جنوب
قطب من است اما گرم
و موزیکی آرام روی لبان من
سُر می خورد !
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چابهار ، شعر زیبا و کوتاه بلوچی و فارسی درباره چابهار
ماه را چه زیبا می کند،
زوزه ی شغال ِ پوزه
به آسمان ساییده ی دشت!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تنش بلرزه فتاد از صدای گرگ و شغال
دلش چو مرغ تپید، از خزیدن ثعبان
گهی درخت در افتاد و گاه سنگ
شکست ز تند باد حوادث، ز فتنه طوفان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای سرزمین ایران
ای جایگاه شیران
با این شغالها تو
دیگر نکن مدارا …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تنکابن ، شعر در مورد شهر تنکابن و رامسر و لاجورد و محلی رامسری
اینگونه نگاه نکن
این کمان آرش نیست
رنگین کمان است
طاق حجله
عروسی شغالان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هرکه او خود را نداند او که چیست
چون شغال مرده زیر زمینست
هرکه او خود را نمیداند هباست
در درون آتش غم مبتلا است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ازین مشت شغال باغ ویران
شدستم اندرین عالم هراسان
شب و روزم از این حالت پریشان
همی ترسم بگیرم حال ایشان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تیران ، شعر درباره اصفهان از حافظ و هاتف اصفهانی و شاعران معروف
امیر است شیری که دارد سپاه
ز خرگوش و روباه و گرگ و شغال
کرا نیست از سر خلقت خبر
چو زینها بپرسی بگرددش حال
” alt=”شعر در مورد شغال ، متن و شعر درباره شیر و شغال و کفتار + شیر در قفس” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-8.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-8.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-8-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/5-8-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
هرکه او خود را نداند او که چیست
چون شغال مرده زیر زمینست
هرکه او خود را نمیداند هباست
در درون آتش غم مبتلا است
با تو سگ نفس ما روباهی و مکر آرد
که شیر سجود آرد در پیش شغال تو
بی پای چو روز و شب اندر سفریم
ای جان چون می رسد از گردون هر لحظه تعال تو
شها ملوک جهان طاقت تو کی دارند
شغال ماده کجا زور شیر نر دارد
نه هر که شاهش خوانند شاهی آید ازو
نه هر که ابر بود در هوا مطر دارد
چون کشدم سوی طوی من بکشم گوش شیر
چونک نهان کرد روی ناله کنم از شغال
چون نگرم سوی نقش گوید ای بت پرست
چشم نهم سوی مال او دهدم گوشمال
امیر است شیری که دارد سپاه
ز خرگوش و روباه و گرگ و شغال
کرا نیست از سر خلقت خبر
چو زینها بپرسی بگرددش حال