شعر در مورد سنندج ، شعر کوردی و کردی در مورد شهر سنندج و سقز همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
رفتی
و نگاهم هنوز رفتنت را میباید
و هنوز چشمانم ازنگاه معصومانه ی تو سیراب نیست
از در نرفته بودی که دلم برایت تنگ شد
نرو!
بمان !
قدری تحمل کن
تنهای مرا می کشد
کاش دیشب برف می آمد
وراه سنندج
وراه سنندج!!!!!؟
نه.
..
نه..
..
برو ….
برف بیاید
جاده ..
..
گردنه ی صلوات آباد
خطر دارد…
…….
همه اش را در یک آن دلم
گفت
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جهل ، نادانی و خرافات مردم و انسان از مولانا
بیا بیا و مرا دلستان جانی باش
رفیق و همسفر دور زندگانی باش
اگر چه عادت خوبان همیشه بی مهریست
تو بهتر از همگان یار مهربانی باش
به غمزه گوی که رسم ستمگری بگذار
به لب بگوی که لب را مسیح ثانی باش
عجب که از تو نشانی به جا نمی بینم
تو ای نسیم صبا در پی نشانی باش
بیار مژده دل زان نگار کردستان
برو به شهر سنندج خبر رسانی باش
بگو به چشم خمارش که مست او هستم
بیا و ساقی این مست منگ فانی باش
بگو به گیسوی او دام خاطر ما شو
بگو به ابروی او همچنان کمانی باش
همیشه هجر تو باد خزان قلب منست
بیا بهار دل انگیز این خزانی باش
فناست راه من و راه عاشقان دگر
فنا اگر چه شوم من تو جاودانی باش…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چه آهنگ خوشی دارد
نوای نای کردستان
چه نقش دلکشی دارد
چمن آرای کردستان
به مرده جان دهد
آب و هوای دلگشای
به جانان جان همی بخشد
رخ زیبای کردستان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جدایی ، از دوستان و معشوق و عشق و یار
همه مهمان نواز و مردمی
خواه و بزرگ آیین
بود این رسم و راه
مردم دانای کردستان
عبادتگاه خوبان است
بهره خالق عالم
بهر چشمه تو بینی
مسجدالاقصای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نه تنها من
به خاک پاک کردستان همی نازم
همه هستند خاطرخواه
بی پروای کردستان
همیشه شاد و آزاد و یمین
قدرت ایران
سزاوارست گرریزی
زراندرپای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بسان «صالحی»
جانا وطن عنوان مطلع کن
بیا را عالم جان را
به رسم و رای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به سوی شهر کرمانشاه
ما بخرام تابینی
بهشت باصفای خرم
و خضرای کردستان
دلیران تیغ بر گردون
زنند از سطوت و هیبت
جوانان مست و مسرورند
از صهبای کردستان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جمعه ، پاییزی + جمعه های انتظار و امام زمان
“به دشمنان قوم کُرد”
ای دشمن صهیونی مولود عنودان
اینجا نه عراق است،
نه شام است، نه سودان
آواره تویی فکر نگونبختی خود باش
کُردان نه خمارند، نه محتاج خمودان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای سنندج رایت عشق و صفا آورده ای
حق نگهدارت که حق را مقتدا آورده ای
زین همه زیبایی و خوبیّ و لطف دوستان
خاطراتی خوش به جا در قلب ما آورده ای
کرد هایی قهرمان دردامنت پرورده ای
از رشادتها به دوش خود لوا آورده ای
در “سد قشلاق” آن دریاچه ی مواج رزق
یا به “آبیدر” همه صنع خدا آورده ای
زان همه آلاله های خفته در این مرز و بوم
یادی از گلزارسرخ نینوا آورده ای
گر خراسانیّم و بوی رضایم هدیه است
ای سنندج هم تو بوی کربلا آورده ای
وقت آن شرین قلندر خوش که اندر شعر گفت:
(از خراسان آمدی بوی رضا آورده ای)*
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از نیل چه دیدی که فراتت شده مقصد؟
نیلی شوی از سیلی این جامه کبودان
جای دگری دام نه ای جغد که این قوم
دیدند چه بسیار فرازان و فرودان
ارکان مریوان و سنندج نشود کج
از باد بریتانی و از جهد جهودان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جنگل ، پاییزی مه آلود سوخته و درخت و عشق
رقابت با بهشت
جاودانه میکند گویا
زمین و باغ و راغ و لاله ی
حمرای کردستان
به جنگلهای پر برگ و
به گلشنهای پر از گل
تو میبینی هزاران
لؤلؤ لالای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از تجزیه تاجی نرود بر سرت ای خصم
این قوم ز اشرار، کله کنده و خودان
ایرانی و کُردیم و جز این پرچم گلگون
رنگی نپذیریم، بمیرند حسودان!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به آثار قدیم
و افتخار باستان او
نظر کن تا بدانی ریشه
و معنای کردستان
گهی از بیستون آید
خبر از خسرو و شیرین
گهی از طاق بستان میرسد
آوای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اصل من جه کرد
با بوم کردنان اصل من جه کرد
من او شینان چنی و دسه کرد
سلسله سپای ضحاک کردم هرد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جنگ ، و صلح و افغانستان و جنگ تحمیلی ایران و عراق
هوایش چون غذای
صبح خاکش همچو زرّسا
به خود گردی ندیده
قامت رعنای کردستان
زمینش سبز و بس خرم
زمانش شاد و بس شیوا
دلی صد دل شود
دلداده ی بالای کردستان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای سنندج رایت عشق و صفا آورده ای
حق نگهدارت که حق را مقتدا آورده ای
زین همه زیبایی و خوبیّ و لطف دوستان
خاطراتی خوش به جا در قلب ما آورده ای
کرد هایی قهرمان دردامنت پرورده ای
از رشادتها به دوش خود لوا آورده ای
در “سد قشلاق” آن دریاچه ی مواج رزق
یا به “آبیدر” همه صنع خدا آورده ای
زان همه آلاله های خفته در این مرز و بوم
یادی از گلزارسرخ نینوا آورده ای
گر خراسانیّم و بوی رضایم هدیه است
ای سنندج هم تو بوی کربلا آورده ای
وقت آن شرین قل …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شهر من
خوش آن شهری که بنیانش ادب باشد
عنوانش سانان و جوانمردش چو کوه سامرند باشد
کوچه پس کوچه هایش مملو از خاطرات عشق و دوستی و مهربانی
داستان هر کوچه اش خود صد کتاب تاریخ و فرهنگ و هنر باشد
چو این شهر، شهر اصالت و فرهنگ و هنر و تاریخ است
ابتدای هر کوچه اش منزل مهر مادر و انتهایش منزل عشق پدر باشد
به هر ذره ی خاک این شهر گر بنگری معلم ادب و فرهنگ و هنر باشد
جای جای این شهر گل و سنبل، اما سرگلش نسرین باشد
همه عالم گر بگردی، خواهی دید که این شهر، شهر زیبای سنندج باشد
تیمور خالدی