شعر در مورد سحر ، سحرگاه برای عشقم سحر ماه رمضان و اسم سحر همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
سحر از راه رسید…
زندگی جاری شد..
چه پر از غم باشی
چه سراسر خندان
زندگی…
ساعتها…
لحظه ها…
میگذرند
فکر امروزت باش
دیروز و فردا را
باید…
باید…
بِبٓرى از یادت … …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بهترین لحظه های روز و شبم
لحظه های شکفتن سحر است
که سیاهی شکسته پا به گریز
روشنایی گشوده بال و پر است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سلماس ، شعر های کوتاه و زیبا درباره شهر سلماس
دور از تو،
من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر،
یک مژه خفتن نتوانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بی تو در دامن شب های سیاه
یک نفس چشم من خسته نمی آرامد
همچنان منتظر بارش نور است به هنگام سحر
و در این بهبوهه نور و سکوت هیچ نمی آساید
بی تو با جام سکوت می زند بادهء دلتنگی را
هر دمی بوسه زند بر لب تنهایی ها
دست در دست غمی تازه شده از نفسش
هردمی کهنه تر از قبل کند جامهء خاکستری خاطره ها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آواز ِ شب از ترانه ام می ریزد
یک خوشه ستاره،خانه ام می ریزد
در گوش علف بود که مهتاب سرود:
گیسوی سحر ز شانه ام می ریزد …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سیرجان ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر سیرجان استان کرمان
به بوی زلف تو دم می زنم
در این شب تار
وگرنه چون سحرم
بی تو
یک نفس نرود.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تا مرز سپیده شب کنارم می بود
در قافله اش ستاره یارم می بود
تا دست سحر رسد به دستانم باز
مهتاب مگر در انتظارم می بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چه بگویم سحرت خیر؟
تو خودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟
که تو، هم این و هم آنی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهر سوخته ، اسرار و علت سوختن و نام اصلی شهر سوخته
آسمانم ابری است
اندکی غم به دلم مانده که با امدنت
اب خواهد شد.
خوب میدانم که در لحظه روئیدن گل
وقت لمس خاطره خواهی امد…
اندکی صبر سحر نزدیک است.. …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با اولین نفس که سحر می زند
می گریزی
نام گریزناکت
رویاست…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وقتی که تو را غفلت یک خواب نیاورد
تن پوش تنت تا به سحر تاب نیاورد
از برق تنت چشم دلم ای مه نازم
امشب خبری از غم مهتاب نیاورد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سرعین ، شعر ترکی و فارسی زیبا در مورد شهر سرعین استان اردبیل
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سحر نمی شود شب یلدایی ام بیا
غزال ناب لحظه ی تنهایی ام بیا
تمام آب های زمین خشک می شوند
فقط تویی که دختر دریایی ام بیا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
زنده باد آفتاب سحر
که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند
و تلالو اولش را برای تو پست می کند،
زنده باد!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شاهرود ، شعر زیبا و کوتاه هالو در مورد شهرستان شاهرود
« گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است»
شعر در مورد سحر ، سحرگاه برای عشقم سحر ماه رمضان و اسم سحر
” alt=”شعر در مورد سحر ، سحرگاه برای عشقم سحر ماه رمضان و اسم سحر” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-1.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-1.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-1-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-1-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
سخنگوی گر چند سحر آفرین است
سرانجام سحر آفرین هم نماند چو خسرو
به جز نالش غم نمانده ست
از آن ترسم آن دم که این هم نماند
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی آید
در این خیال به سر شد زمان عمر
و هنوز بلای زلف سیاهت به سر نمی آید
سکه روی زردم نبینی درست
زانکه نبود ترا التفاتی به زر
تا تو شام و سحر داری از موی و روی
شام هجران خواجو ندارد سحر
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با نفسی افتادست
بند بر پای تحمل چه کند گر نکند
انگبینست که در وی مگسی افتادست
مرا که سحر سخن در همه جهان رفتست
ز سحر چشم تو بیچاره مانده ام
مسحور دو رسته لؤلؤ منظوم در دهان
داری عبارت لب شیرین چو لؤلؤ منثور