شعر در مورد رویا ، رویای شیرین و اسم رویا و خانه رویایی و خیال پردازی از شاملو همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
رویاها نیز پیر میشوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش میآیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتهام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در رویایم عشق را دیدم
دنبال انسان می گشت
بیدار شدم
انسان را دیدم
دنبال عشق می گشت
تمام دنیا را خواستم بغل کنم
دستهایم به هم نرسید
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تار ، زدن و سه تار و موی یار و دف و تار و پود
در سکوتم صد معما خفته است
راز باغی پر ز معنا خفته است
در میان قطره ی نا چیز من
مظلبی در حد دریا خفته است
مصلحت بینی ز پی، ترس آورد
از چه یاران ترس در ما خفته است؟
حس رستن سبز و خاموشیم اگر
واژه در خوابِ چه رویا خفته است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دنیا که به پایان برسد
رویاها
دنیایی دیگر خواهند ساخت
و خنده تو
جای آفتاب را خواهد گرفت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تا که میام بسازم
واسه خودم یه رویا
یادم میاد همیشه
نامرد بوده ، دنیا
یعنی میشه خدایا
یه روز بیاد که هستی
پر بشه از یه رنگی
از عشق و شور و مستی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تواضع ، فروتنی و افتادگی و ادب برای کودکان
به رویاهایت زیاد نزدیک نشو
همچو دود می مانند
شاید پراکننده شوند
خطرناکند
شاید همیشگی شوند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
این بار زنده میخواهمت
نه در رویا، نه در مجاز
این که خسته بیایی
بنشینی در برابرم
در این کافه پیر
نه لبخند بزنی
آنگونه که در رویاست
و نه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به تو فکر می کنم و
بی اختیار لبخند می زنم
تو منظره ی همان دشتی
که بارها سرتاسر رویاهایم را
دیوانه وار در آن دویده ام
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تهران ، قدیم و زیبا و شلوغ و عاشقانه و برج میلاد
جهنم بیداری ام ای کاش
خوابی بود
و تو آرام آرام
بیدارم می کردی و می گفتی
رؤیا رؤیا
تمام آبهای روان
ارزانی آتشت
قطره ای بنوش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
صبح ست ومن ازلذت رؤیا لبریز
چشمان تو از وسعت دریالبریز
من فارغ از اندیشه فردا هایم
اندیشه ی تواز غم فردا لبریز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دارم یه رویا میبینم،یه رویا ازجنس طلا
میون صدها کابوس و، یه دنیا سختی و بلا
فرشته ای بازدوباره،توخواب من پا میذاره
اومده تو کویر دل ، یه باغ پر گل بکاره
اومده تا قلب منو ، مثل خودش طلا کنه
به درد دوست داشتنی ،عاشقی مبتلا کنه
میخواد دل کوچیکمو ،بزرگ ودریایی کنه
خونه ً تاریک دلو ، قشنگ و رویائی کنه
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هوای پاک ، با آهنگ کودکانه برای نوجوانان
رویایت را
در بادکنک ها فوت کن
بگذار آسمانم
رنگ بگیرد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با من از روشنی حرف می زنی
و از انسان که خویشاوند همه خداهاست
با تو من دیگر
در سحر رویاهایم تنها نیستم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دلتنگیهای آدمی را
باد ترانهای میخواند،
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده میگیرد،
و هر دانه برفی
به اشکی نریخته میماند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد همدلی و اتحاد ، و همیاری و دوستی
خواب رویای فراموشی هاست !
خواب را دریابم ،
که در آن دولت ِ خاموشی هاست
با تو در خواب مرا
لذت ِ ناب ِ هم آغوشی هاست
” alt=”شعر در مورد رویا ، رویای شیرین و اسم رویا و خانه رویایی و خیال پردازی از شاملو” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/12-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
می خواهمت !
در یک شب رویایی
آن هنگام که نفسهایمان
با هم در آمیخته شد
دیگر رویایی ندارم و خیابان های ذهنم
همه از تردد تنهایی دلگیرند
زنی که دست هایش را برای روز مبادا
کنار گذاشته و قلبش را به حراج می گذارد
موهایش را به خیریه می بخشد
و تنهایی اش را زیر پلک هایش چال می کند
دردش واگیر دارد
چقدر تنهاست زنی که رویاهایش از زندگی نجاتش نمی دهند !
دیشب خواب دیدم عنکبوتی مرا از پیله بیرون می آورد
و بند بند تنم را به تارهای ابریشمی اش می بافد درد می کشیدم .
می ترسم می ترسم بیدار شوم و با ملحفه های سفید
از بند رخت آویزان شده باشم و خورشید با بی رحمی پوستم را خراش دهد !
خوابیده ام و نفس های بلندم را می شنوم
از که برای چه بنویسم
وقتی دور دست های خیال من از رویای تو خالی است.
این روزها دانستم که نجوم را دوست دارم،
علم اسطرلاب را، دور قمری و مدار شمسی را،
ستاره و سیاره و سیاه چال را …
اینجا زمین در قلب تو می تپد
و تو خورشید سر به هوای کهکشان راه شیری هستی،
دستم را بگیر مرا بگیر از خودم مرا ببر با خودت. یک جای امن…
من در سر رویایی دارم تو درخت نارنج شوی، من خاک…
در من ریشه بدوانی به وقت بهار، شکوفههامان را بارور شویم
و خدا مست شود از عطر باهارنارنجِ ما