شعر در مورد رنگ بنفش ، جملات زیبا درباره رنگ ها + عظمت عبور تو بنفش بود همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
بیا،
و مرا هم با خود بیاور از رویا!
بیا،
و دستم را بگیر تا گُم نکنم جاده ی برگشت را!
بیا،
که این سفر تنها به آمدن ختم می شود!
بیا و بگذار ماجرایمان شنیدنی شود
بگذار پرستوها از ما بیاموزند کوچِ حقیقی را،
بیا تا رویایی بنفش بسازیم
بیا تا آمدن معنا پیدا کند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چه بوی خوشی میدهد این جامهی قدیمی
این پیراهن بنفش
این همه پروانهی قشنگ در قابِ نامهها،
این چند حبهی قند در کنج روسری
قاب عکسی کهنه
بر رَف گِلاندود بیآینه،
و جستجوی خط و خبری خاموش
در ورقپارههای بینشان
که گمان کرده بودم باد آن همه را
با خود برده است.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دخترم ، تاج سرم با تو سخن می گویم و دنیا محل گذر است
صبح بخیر بنفش تو،
از آن سوی گوشیِ تلفن
جنگلی را در من رویاند!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چای بنفشه دم میکنیم
سرشار از عطر لیمو
که افشردهایم بر نفسهایمان؛
زیر درخت نارنج…
و تو با من که اشک ریزانم
سایهنشین میشوی!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رفتن ، دوست و یار و سفر و کربلا و عشق و رفتن از دنیا
اینکه شمعدانی را “جانم” صدا می زنم،
دست خودم نیست
همیشه فکر می کنم که گلها را
تو به دنیا آوردی
به گلهای مریم و نرگس و یاس
یا همین بنفشه و شب بو
نگاه کن
زیبایی شان به تو رفته
تنهایی شان به من.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کتم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نرده ها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد برده اند.
غمگینم و این ربطی به تو ندارد
که پسر همسایه ام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشه ای در گیسوانم.
کاش به زنی که عاشق است
می آموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق اینهمه مهربان است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سکوت ، در برابر ظلم و ظالم و سکوت عشق و شب و عاشقانه
بهار به بهار …
در معبر اردیبهشت،
سراغت را
از بنفشه های وحشی گرفتم
و میان شکوفه های نارنج
در جستجویت بودم !
در پاییز یافتمت …
تنها شکوفه ی جهان
که در پاییز روییدی !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از هر خیالی که بنفشه ای سر می زند
زندگی ام را برگ برگ روی میز می چینم
خدانگهدار عُمرهای کاغذی!
که بقای باشکوهتان
به بازیگوشی کبریت و انگشتی بسته است
با اینهمه خاکسترم را روی مزارعی بپاشید
که از یادِ دیم و دانه و داس رفته باشند
از کجا که گنجشک های خشک شده
در طاقچه ها، دوباره نخوانند؟
از کجا که هیمه های زمستانی
در کوره ها، دوباره سبز نشوند؟
از کجا که من دوباره باز نگردم؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بنفش گریه میکند تمام اتاق
تا صبح !
در همآغوشی خاطره هایت
و مردی
با موسیقی باران
شعر میکند گریه هایش را
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ذات خراب و بد و لعنت بر ذات خراب از حافظ و سعدی و مولانا
هر روز عصر
سر میکند روسری بنفش اش را
و جارو می کند
تمام خاطره هایش را با من !
که شروع کند
همه چیز را بی من !!! …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
«بیا علوسک من! تا دوباله بل گلدیم
به شهل خوب و قشنگ ستاله بل گلدیم»
ستاره ها چه کثیف اند و ماه، هرزه نگاه
بنفش می شوم از زندگی، شبیه تلخیِ آه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شهرم که چون کبود شد از تازیانه های بنفش
فریـاد هـای خـمـش جـیـغ و نالـه های بنفش
آمد بهار عزیزی ز پشت این سرما
بر جامه چمن آمد بنفشه های بنفش
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ساز ، تار و سه تار و آواز و ساز زدن از حافظ و مولانا
عظمت عبور تو بنفش بود
وقتی انعکاس خطوط موازی ریل ها را ،
با چشمانت به سخره گرفته بودی.
تمام ریل ها را پیموده بودی،
چیزی به نام رویای بنفش.
” alt=”شعر در مورد رنگ بنفش ، جملات زیبا درباره رنگ ها + عظمت عبور تو بنفش بود” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-3.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-3.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-3-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-3-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
صبح بخیرِ
بنفش تو
از آن سوی گوشی تلفن
جنگلی را در من رویاند
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
بنفش گریه میکند تمام اتاق
تا صبح !
در همآغوشی خاطرههایت
و مردی
با موسیقی باران
شعر میکند گریههایش را
بنفش …
هر روز عصر
سر میکند روسری بنفشاش را
و جارو میکند
تمام خاطرههایش را با من !
که شروع کند
همه چیز را بی من !!!
غار کبود میدود
دست به گوش
و فشرده پلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش
می کشد