شعر در مورد خفاش ، متن و شعر زیبا و کودکانه درباره خفاش ها همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
نسبت خفاش با عیسی، چو عیسی با خداست
می شود عیسی خدا، خفاش اگر عیسی شود
دست رد بر سینه دریا گذارد چون صدف
هر که صائب آشنای عالم بالا شود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جان ها شمار ذره معلق همی زنند
هر یک چو آفتاب در افلاک کبریا ایشان چو ما
ز اول خفاش بوده اند خفاش
شمس گشت از آن بخشش و عطا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد روزگار ، بد و نامرد و کودکی و قدیم و سخت و تلخ
گر شوی آگه زآداب حضور
محرم خورشید جز خفاش نیست
بی نیازی از تصنع فارغ است
بزم دل گسترده فراش نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کز پی ضعف دیدگان خفاش
نکند با جمال صبح درنگ مرغ عیسی
کدام سگ باشد که کند
سوی جبرئیل آهنگ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
حضور نورت از دقت نگاهی ننگ میدارد
برنگ چشم خفاش این گره جز پیش شب مگشا
سبک روحی نیاید راست با وهم جسد (بیدل)
طلسم بیضه تا نشکسته ئی بال طرب مگشا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رودخانه ، اشعار کوتاه و عاشقانه و کودکانه در مورد گذر از رودخانه
محو دیداریم اما از ادب غافل نه ایم
شرم نور است آنچه دارد دیده خفاش ما
زندگی موضوع اضداد است صلح اینجا کجاست
با نفس باقیست تا قطع نفس پرخاش ما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همین بزندگی اسباب دام آفت نیست
بخاک نیز کفن خضر راه نباش است
حصارجهل بود دستگاه ما (بیدل)
همان بچنگل خود آشیان خفاش است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید
روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم
گفته بودیم به خوبان که نباید نگریست
دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رقص ، زندگی رقص عجیبی است و شعر رقصیدن از مولانا
داریم دلی، صاف تر از سینه صبح
در پاکی و روشنی، چو آئینه صبح
پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در کشور یاسی که سحر خنده شام است
خفاش شوی به که دهی عرض همائی
زین جوش غباری که گرفته است جهانرا
فتح در خیبر کن اگر چشم گشائی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نه ئی خفاش با مهرت چه کین است
بجز کوری چه دارد دشمن حسن
تعلقهای ما با عالم رنگ ندارد
جز دلیل روشن حسن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد فوت پدر ، اشعاری در مورد مرگ و درگذشت پدر مهربان
فریاد کز توهم نامحرم حضوری
م خفاش بی نصیبیم ظلمت شناس نوریم
زاندم که دامن کل رفته است از کف ما
در احتیاج هر جزو مجنون تر از ضروریم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دست کوتاه من و گردن او هیهات است
بال خفاش کجا، تارک خورشید کجا
سایه ای داشت که سرمایه آتش بود
حاصل عمر تهیدست من و بید کجا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشق را پروای چشم عیبجوی نقل نیست
از گزند چشم خفاش، آفتاب آسوده است
با تهی چشمان ندارد اضطراب عشق کار
از پریدن حلقه چشم رکاب آسوده است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تبریز ، اشعار زیبا و کوتاه و ترکی در مورد تبریز از شهریار
دیده خفاش طبعان محرم این راز نیست
ورنه در هر ذره آن خورشید عالمتاب هست
نیست ممکن از عبادت گرم گردد سینه ای
زاهد افسرده تا در گوشه محراب هست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خفاش خون آشام
در هوای تیره ای
که کم کمک
جمع می کرد رخت خود را
از وطن
ناگهان خفاشی
ازآن سوی شب
حمله ای چنگیز وار
آغاز کرد
چنگ زد، خون مکیده
و
مست شد
مست از نوشیدن یک جام خون
خون کودک
خون زن
خون جوان
خون مردان دلیر این دیار
شیر مردان دلیر سرزمین
ننگ دانستند وجودش در زمین
با ندای رمز مولایم علی(ع)
با کمان آرش و
امر ولی
خوار کردند دشمن بیچاره را
آن خفاشان شب دیوانه را
تا که عبرت باشد ازبهر همه
گوشه ی چشمی به خاک ما نشه
( کورش محمدی)