شعر در مورد خطر ، عشق و شعر کودکانه در مورد وسایل خطرناک همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
آدم هایی که از رابطه های طولانی
بیرون می آیند خطرناکند،
چرا که آنها می فهمند می شود
یک چیزهایی را از دست داد و نمرد!…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شوق تو
عادت خطرناکی ست
که نمی دانم چگونه از دست آن
نجات پیدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگی ست
که آرزو می کنم
هیچ گاه بخشیده نشود.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد قهوه ، تلخ و اسپرسو و قجری و پاییز و قهوه خانه فروغ فرخزاد
اگر آدم گذاشت اهلیاش کنند
بفهمی، نفهمی خودش را
به این خطر انداخته
که کارش به گریه کردن بکشد!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در زیر سکوت تو گنجی است
خاموش و مغرور
همچون میراث یک دهکدۀ دور
گنجی پنهان
در خطر هجوم غارتگران
گنجی که من دیده ام
و خود را به ندیدن می زنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر که خاطر بکسی داد چه بیمش ز خطر
کانکه رفت از پی خاطر ز خطر نندیشد
پیش شمع رخ زیبای تو گر جان بدهم
نبود عیب که پروانه ز پر نندیشد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد مرگ دوست ، و دوستان جوان و فوت و درگذشت یک دوست
به خاموشی ز سر وا می کند شور قیامت را
سر شوریده ای کز فکر او در زیر پر دارم
چه خواهم کرد با گرداب این بحر خطر صائب
چو من از گردش چشم حبابی صد خطر دارم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از گرانباری است کشتی را ز هر موجی خطر
ورنه بر کف ساحل و موج خطر باشد یکی
نیست از نازک خیالی قسمتم جز پیچ و تاب
رشته جان من و موی کمر باشد یکی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوست گیرد نهان و فاش کند
مخلصان را درین خطر دارد
هر که قلاش تر ز مردم شهر
پیش او راه بیشتر دارد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهید ، شهادت و شهدای مدافع حرم و گمنام و جنگ و هشت سال
جان از سر زلف دلپذیریت نرهد
عقل ار خطر خط خطیرت نرهد
دل گر به مثل زهره شیران دارد
از نرگس مست شیر گیرت نرهد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
داور دین شاه شجاع آن که کرد
روح قدس حلقه امرش به گوش
ای ملک العرش مرادش
بده و از خطر چشم بدش دار گوش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد مشهد ، و امام رضا و سفر و زیارت مشهد و شعر طنز مشهدی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تقصیرها که کردم و تشویرها که هست
چون در دل آورم دل من پر خطر شود
جز رحمت تو نیست دلم را وسیلتی
در موقفی که جنی و انسی حشر شود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای در خطر فگنده دلم را تو از خطا
وانگه ندیده هیچ خطای خطیر ازو
روزی به دست باد نشانی به ما رسان
زان زلف عنبرین، که خجل شد عبیر ازو
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خزان ، اشعار کوتاه و زیبا در مورد خزان عمر و بهار و برگ خزان
سعدی چو امید وصل باقیست
اندیشه جان و بیم سر نیست
پروانه ز عشق بر خطر بود
اکنون که بسوختش خطر نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آنجا که بلا بیسپر است
شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است
چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
از که پوشد غم خود چون همه کس را خبر است
وحشی بافقی