شعر در مورد جشن آب ، ایده و سرود و شعر کودکانه برای جشن آب کلاس اولی ها همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
یه روز تو اول مهر اومدیم به دبستان
جشن شکوفه بودیم خوشحال و شاد و خندان
اسم کتابامون رو حتی نمی دونستیم
تو دستمون مداد بود اما نمی نوشتیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آ مثل آتش وآب آدم برفی وآفتاب
ب مثل باغ وبابا بهار و بوی گل ها
پ مثل پاییزسرد پروازیک برگ زرد
ت مثل توپ خورشید قرمزو زرد وسپید
ث مثل ثلث آخر با نمره های بهتر
ج مثل جوجه جیک جیک جنگل سبزوتاریک
چ مثل چوب وچِنار چَـکاوک وچمن زار
ح مثل حوله ،حُباب حیاط وحوض پرآب
خ مثل خوبی ،خدا خندیدن بچّه ها
د مثل دشت ودریا درخت سبزوزیبا
ذ مثل ذرّت شاد بازی کاکل وباد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بافت ، شعر زیبا و کوتاه در مورد شهرستان بافت استان کرمان
امروز چه روزیست جشن الفباست
کلاس اول پرشوروغوغاست
می خوایم بگیم ما که باسوادیم
خدا می دونه که خیلی شادیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ممنون بابا هم مامانیم ما
خانم معلم شمع راه ما
خانم معلم چه مهربونه
سوادماها به لطف اونه
خالق دانا لطفی بفرما
نور های دانش بتابد بر ما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دفترامون سفید بود کتابامون بی صدا
تا اینکه از راه رسید خانم معلم ما
با صدا ها دوست شدیم با کتابا حرف زدیم
تو دفتر مشقمون شکل شونو کشیدیم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شهرت ، شعر زیبا در مورد شهرت داشتن و پیدا کردن از شاعران بزرگ
یه شیر آب مهربون
چکّه می کرد یه شیر آب
روی زمین چیلیک چیلیک
هیشکی اونو ندیده بود
به جز یه مورچه کوچیک
آب از روی موزائیکا
رفت و به یک باغچه رسید
کنار اون باغچه ی خشک
یه لوبیای تشنه دید
لوبیا خورد قلپ قلپ
مورچه هم گفت جونمی جون
یه چیکه آب هدر نشد
ای شیر آب مهربون
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باز امشب جشن
«آب بابا» برپاست
خط کش و دفترچه
پاک کن هم اینجاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
امروز می توانم
کتاب ها را بخوانم
کودک دانا منم
خوب و توانا منم
هوشیار و بینا منم
به لطف آموزگارم
روز جشن الفبا
مبارک است برما
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد یار سفر کرده ، سفر رفتن و مسافرت و ای یار سفر کرده کجایی
سلام سلام بچه ها خوش آمدید به اینجا
داریم جشن الفبا تو این مکان زیبا
آب آبی دریا آبی
ما میخوانیم چه عالی
داستان های قرآنی
آن نور آسمانی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
علوم ، هنر و ورزش
دانش های با ارزش
همه با هم آماده
که در سال آینده
بریم کلاس دوم
با خوش حالی و خنده
دست میبریم پیش خدا
ما می کنیم شکر خدا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من مداد خود را
میبرم سلمانی
چونکه باید برود
او به این مهمانی
مرد آرایشگر
یک تراش زرد است
مثل آب خوردن
کار او بیدرد است
میکند آماده
او مداد من را
تا که با او بشود
جشن امشب برپا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد همکاری و مشارکت ، تعاون و همدلی و مشارکت مردمی از سعدی
حالا که دفتر ما شده شهر الفبا
کتابمون ساکت نیست شده پر از سر صدا
برای ما میگه از گذشته ها و امروز
تاریکی ذهن ما روشن شده مثل روز
حالا کتاب می خونیم همه چیزو می دونیم
می نویسیم بابا آب قدر اونو می دونیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ر مثل رنگین کمان هفت تاکمان توی آن
ز مثل زنبورو زاغ زَنبَق زیبای باغ
ژ مثل ژاله برگل هدیه ی گل به بلبل
س مثل سایه ی بید ستاره های سپید
ش مثل شش تاشب تاب سه تابیدار سه تاخواب
ص مثل صبح و صدف صد تاصدف توی صف
ض مثل ضَربه ای سخت که زد تبر بردرخت
ط مثل طوق اردک طوطی سبزو کوچک
ع مثل عیـد وعــمو عروسک کوچولو
غ مثل غاز وغنچه هردوتا توی باغچه
ف مثل فَوّاره ها در آفتاب زیبا
ق مثل قمری وقو قاصدک قصّه گو
ک مثل کوه پربرف کاج وکلاغ پرحرف
گ مثل گل یا گلاب گردش گل هادر آب
ل مثل لک لک خواب زیر لَحاف مهتاب
م مثل موج وماهی چه ماهی سیاهی
ن مثل نورو نوروز گل داده نرگس امروز
و مثل وقت ورزش صبح قشنگ ونرمش
ه مثل هوهوی باد هوای پاک وآزاد
ی مثل یاس زیبا درآخر الفبا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مادر در باران آمد خسته نباشی مادر
ممنون کنارم بودی ای خواهر و برادر
بارون دونه دونه رو ابر تو آسمونه
دنیا پر از نعمته خدا چه مهربونه
معلم مدرسه با ناظم مهربان
مدیر ما چه خوبه خدا نگهدارشان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هنرمند ، هنر دستی و نقاشی و صنایع دستی + شعر در مدح هنر
معلّم خوب ما
یادم دادی الفبا
گفتی که باش دانا
دانا و هم توانا
امروز شاد شادم
زیرا که باسوادم
آموخته ام الفبا
سی و دو حرف زیبا
” alt=”شعر در مورد جشن آب ، ایده و سرود و شعر کودکانه برای جشن آب کلاس اولی ها” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/27-2.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/27-2.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/27-2-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/27-2-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
یه شیر آب مهربون
چکّه می کرد یه شیر آب
روی زمین چیلیک چیلیک
هیشکی اونو ندیده بود
به جز یه مورچه کوچیک
آب از روی موزائیکا
رفت و به یک باغچه رسید
کنار اون باغچه ی خشک
یه لوبیای تشنه دید
لوبیا خورد قلپ قلپ
مورچه هم گفت جونمی جون
یه چیکه آب هدر نشد
ای شیر آب مهربون
ما گلهای خندانیم
فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را
مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم