- admin
- دی 7, 1400
- 12:37 ب.ظ
شعر در مورد تاریکی شب
شعر در مورد تاریکی شب
شعر در مورد تاریکی شب ، شعر تاریکی و روشنایی و آرامش شب + شب و تنهایی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد تاریکی شب
آن سوی تاریکی یک نفر بیدار است .
من صدای سازش را می شنوم ،
می نوازد شبگیر پس کسی هست
شود همدم این بیداری .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شب تاریک
غریبه ای می خواهم!
که بنوشد قفل لبانم را
بزیر سایه تاریکی
تا کس نبیند
که خزیده گونه های ترم را
قطرات نهیف تنهایی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گل و گیاه ، جملات احساسی و زیبا در مورد بوییدن گل رز و گلدون حافظ
شعر کوتاه در مورد تاریکی شب
چقدر خسته اند لحظه ها
ثانیه ها تکراری
و افتاب خیال باریدن دارد
و من هنوز در غبار مبهم زندگی در پی
اشنایی به جاده خیره مانده ام…
تا به کی باید به شانه های باد تکیه دهم
نمیدانم.
زندگی مرا به تاریکی شب سپرده است.
سهم من از زندگی همین است…
تاریکی! …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد تاریکی و شب
چقدر خسته اند لحظه ها
ثانیه ها تکراری
و افتاب خیال باریدن دارد
و من هنوز در غبار مبهم زندگی در پی
اشنایی به جاده خیره مانده ام…
تا به کی باید به شانه های باد تکیه دهم
نمیدانم.
زندگی مرا به تاریکی شب سپرده است.
سهم من از زندگی همین است…
تاریکی!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا در مورد تاریکی شب
شب ، آتش
سیاهی و من
سکوت مرا با تو حکایتی است
دیرین و عاشقانه
ای بانوی سیاه پوش
شبهای تار زندگی من
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گل لاله ، متن عاشقانه و کوتاه درباره لاله واژگون از سعدی و فردوسی
شعر نو در مورد تاریکی شب
آخرین دفتر من تاریکیست
شعرهایم همه با معنی غم
سوخته آن حس درونم انگار
شعر با واژه ی عشق هست مبهم
آخرین صفحه ی این تاریکی
دوری از فاصله های دور است
در کنار صفحه ی تاریکی
عکس لبخند تو همچون نور است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره تاریکی شب
همه شب زار می سوزم به تاریکی و تنهایی
که با من هیچ دلسوزی درین مسکن نمی سوزد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره تاریکی شب
تاریکی لمس توست
لمس حرفهای گفته وناگفته شبانه ات
لمس عطر نجواهای عاشقانه ات
لمس غرق شدن در بوسه ی ترانه ات
لمس آغوش پر از بهانه ات
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گل شمعدانی ، دلنوشته شمعدانی های عاشق پشت پنجره از شاملو
شعر درباره شب تاریک
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش؟
یا چشم مرا زجای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش
یا باز گذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد تاریکی شب
روزهایم خاموش است
همچو ماه
شاید که در تاریکی روزهایم
ماهی باشد
بس امید دارم به شب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شب و تاریکی
روز را در قلعه تاریکی شب
زندانی کردند
ای تو که روز منی
در کدامین قلعه زندانی شده ای
کدامین عفریت ماه من را
برای خود خواست؟
من منتظر طلوع فردایم..
بیا….
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد گل نیلوفر ، نیلوفر آبی و نیلوفر مرداب از حافظ و یغما گلرویی و سهراب
شعر کوتاه در مورد شب تاریک
به تاریکی پناه برده بودم
زمانی که کسی برای بودن…
نبود…
چشم انتظار مادری ست
… کودکی شبیه مرگ
که در چشمانم به خواب است…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه درباره تاریکی شب
من ز تاریکی شب می دیدم
دست حسرت زده ی باران را
تو ز تنهایی شب میگفتی
من ز باران غم خود را دیدم
من ز چشمان غم آلوده ی تو
اشک باران دلم را دیدم
تو مرا در ته شب می دیدی
من تو را روز خوش خوشبختی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا درباره تاریکی شب
دیری ست که در زمانه ی دون
از دیده همیشه اشکبارم
عمری به کدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم؟
نه بختِ بدِ مراست سامان
وای شب،نه تُراست هیچ پایان
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بلبل ، شعر و دوبیتی بلبل و گل سرخ و مرغ از حافظ و پروین اعتصامی
شعر درباره ی تاریکی شب
شوق زندگی را از کف من ربودی
کاش پیش از اینها مرده بودی .
در شگفت لحظه های سرد می آویزم
مثل تاریکی تو در تو فرو میریزم !
” alt=”شعر در مورد تاریکی شب ، شعر تاریکی و روشنایی و آرامش شب + شب و تنهایی” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-9.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-9.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-9-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/9-9-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
در تاریکی
زلف تو فانی گشت
کز تاریکی چشمه
حیوان می جست
.
صبح رحمت نگشاید همه تاریکی
یوسف مصر نگردد همه زندانی
راه پر خار مغیلان وتو بی موزه
سفره بی توشه و شب تیره و بارانی
.
روزهایم خاموش است
همچو ماه
شاید که در تاریکی روزهایم
ماهی باشد
بس امید دارم به شب
.
من ز تاریکی شب می دیدم
دست حسرت زده ی باران را
تو ز تنهایی شب میگفتی
من ز باران غم خود را دیدم
.
من ز چشمان غم آلوده ی تو
اشک باران دلم را دیدم
تو مرا در ته شب می دیدی
من تو را روز خوش خوشبختی
من تو را سایه ی عشقی دیدم
از درختی که خودش دنیا بود
من ز تاریکی شب می دیدم
من و تو بی کس و تنها بودیم