جمله کوتاه در مورد آتش ، متن ادبی و زیبا درباره شعله و گرمای آتش و شب و خاکستر همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
تا زمانی
که آتشی بشتاب !
– شعلهور شو
درونِ خاموشی…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گر عشق من
از پرده عیان شد
عجبی نیست
پوشیدن این آتش سوزنده
محال است……
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تسلیت گفتن ، شعر کوتاه درباره سوگ و مرگ عزیزان و دوست از حافظ
تا نسوزم تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش …
پس چگونه بی امان
روشن نگه دارم
سالها این پاره آتش را
در کف دستم ؟
تا بدانم همچنان هستم !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
این را بدان
که من دوستت دارم
و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است،
کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نیمه ای ست از سرما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چاقو اسماعیل را نکشت
آتش ابراهیم را نسوزاند
نهنگ یونس را نخورد
دریا موسی را نبلعید
با خدا باش
تا نگهبانت باشد …!…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد قهر ، متن و شعر در مورد قهر با خدا + شعر آشتی کنان از حافظ
نامت
از ساق هایم شروع می شود
از دلم عبور می کند
و دهانم را به آتش می کشد
چطور می تواند مرگ
از تو
تنها گودالی را پر کند!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای صمیمی، ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
دیدنت… حتی از دور
آب بر آتش دل می پاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور می کنم
تو آن سوی من ایستاده ای
و لبخند می زنی
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
می دانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آشتی ، متن آشتی با رفیق و آشتی کنان و نامه آشتی از حافظ
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند، آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نگاه کن
گُر گرفتهام میان آبی دستانت،
مثل آتش و آب.
و تو در این میانه
نیلگون به آرامش تن نازک ماهی
میمانی روی پوست آب.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جشن قرآن ، شعر قرآنی و متن سخنرانی و سرود جشن شکرگزاری قرآن
بعد از تو
هیچ عشقی
آتش به خرمنش
نیست…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ذره ذره آتشم زد
بعد از آن هم دود شد
پیکرم خاکستر
هر آنچه می فرمود شد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مثل بادی می وزد
این روزگار لعنتی
خاطرم آزرده تر
تسلیم هرچه بود شد…
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جشن نیکوکاری ، متن و شعر کودکانه روز احسان و جشن عاطفه ها
بیش از این صبر ندارم
که تو هر دم بر قومی
بنشینی و مرا
بر سر آتش بنشانی…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دنبال کلماتی می گردم
که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند
اما در همه ی چشم انداز اندیشه و خیال من
جز تصویر چشم های زنده و عاشق خودت هیچی نیست.