جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • آذر 14, 1400
  • 8:33 ق.ظ

مقاله اخلاق اسلامی و جهت گیری های بازدارنده نفس

توضیحات

مراد از جهت گيرى بازدارنده نفس آن دسته از صفات و ملكات نفسانى است كه نسبت به بسيارى از رذايل اخلاقى نقش بازدارندگى دارند، و از سوى ديگر زمينه ساز فضيلت هاى اخلاقى متعددى هستند. صفات نفسانى شاخص در اين گروه، بدين قرار است.

  1. قوت نفس

ملكه اى نفسانى است كه انسان را قادر مى سازد تا حوادثى را كه براى او پيش مى آيد، هرچند خطير باشد، به خوبى تحمل كند. در فضيلت عظمت و قوت نفس همين بس كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: «و عزّت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.»(1)

امام صادق(عليه السلام) در اين باره فرمود:

خداوند همه امور مؤمن را به خودش واگذار نموده است; ولى به او اجازه نداده است كه خودش را خوار و ذليل گرداند. آيا به اين كلام خداوند نمى نگريد كه فرمود: وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين؟ «پس سزاوار است كه مؤمن عزيز بوده و ذليل نباشد».(2)

مقاله اخلاق اسلامی و جهت گیری های بازدارنده نفس

 يك. آثار قوت نفس

بزرگى و قدرت نفسانى نتايج بسيار سودمندى بر نفس به جاى مى گذارد كه هريك خود ملكه اى نفسانى اند. در مقابل، ضعف و سستى نفس، رذايل مختلف اخلاقى را در پى خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. سوره منافقون، آيه 8 . 2. كلينى: كافى، ج 2.

 

داشت. در زير به مهم ترين آثار و آفات عظمت روحى انسان اشاره مى شود.

الف) ثبات و عدم اضطراب: ثبات ملكه اى است نفسانى كه انسان را قادر مى سازد تا در خطرها وارد شود و در برابر سختى ها و دردها هرچند فراوان باشند، مقاومت كند; بدون اين كه شكستى بر او عارض گردد. در مقابل آن اضطراب و تزلزل هنگام روبه روشدن با خطرات و سختى ها، قرار دارد. ثبات و پايدارى جلوه هاى گوناگونى دارد كه از بارزترين آنها ثبات در ايمان در مقابل شبهات است. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى گرداند.»(1)

بديهى است كه ثبات و عدم تزلزل در ايمان، مقدمه پايدارى و ثبات در ساير جهت گيرى هاى ارزشمند نفسانى است. اين امر نيز به نوبه خود موجب پايدارى و ثبات در انجام اعمال صالح خواهد بود.ثبات و استوارى، علاوه بر اين كه فراورده معرفت است، محصول قوّت و عظمت روح نيز است كه يكى از فضائل مهم نفسانى محسوب مى گردد.(2)

ب) همّت بلند: يعنى تلاش براى تحصيل سعادت و كمال و رسيدن به عالى ترين امور; به طورى كه در راه رسيدن به آنها اعتنايى به سود و زيان دنيوى ندارد. منافع دنيا، صاحبان همت هاى بلند را مسرور و زيان هاى آن ايشان را اندوهگين نمى سازد و حتى در راه رسيدن به اهداف بلند از مرگ و كشته شدن نيز باكى ندارند. در مقابل آن كوتاهى و پستى همت است كه صاحب آن در طلب اهداف بلند، كوتاهى مى كند و تنها به امور كوچك و پست قناعت مىورزد. اين صفت نفسانى خود معلول عظمت و قوت روح است و بدون شك از فضائل بزرگ نفسانى است; زيرا رسيدن به اهداف متعالى و ارزشمند انسانى جز در پرتو همت هاى سترگ و مجاهدت هاى بزرگ ميسّر نخواهد شد. شهامت كه خود ملكه اى نفسانى و ارزشمند است، از مصاديق همت بلند شمرده مى شود.(3)

ج) غيرت و حميّت: يعنى تلاش براى پاسدارى از چيزى كه حفظ آن لازم است. اين حالت از نتايج قوت و عظمت روح و شهامت است. امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «خداى تبارك و تعالى غيرتمند است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد. از غيرتمندى او است كه زشتكارى ها را، از پيدا و پنهان، حرام فرموده است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «ارزش مرد به اندازه همّت او است… و

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. سوره ابراهيم، آيه 27.
  2. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 262.
  3. همان، ج 1، ص 263 ـ 264.
  4. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 535 ، ح 1.

 

 

دليرى او، به اندازه ننگ داشتن او است ]

از تن دادن به پستى ها و زبونى ها[ و پاكدامنى او به اندازه غيرت او.»(1)

عالمان اخلاق براى غيرت، مجارى و موارد متعددى ذكر كرده اند و چون برخى از نصوص اخلاقى ناظر به موارد خاصى از آن است، مناسب است كه هريك از آنها را به اجمال مورد مطالعه قرار دهيم.

  1. غيرت در دين: لازمه غيرت در دين آن است كه در جهت حفظ آن در مقابل بدعت ها و اهانت ها تلاش كند; در مقابل شبهه پراكنى ها از آن دفاع شايسته نمايد; در نشر و ترويج احكام آن بكوشد، و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه و سستى نورزد.
  2. غيرت بر حريم و ناموس: در نصوص اخلاقى اسلام، مردان به شدت به چنين غيرتورزى ترغيب و موظّف شده اند و فاقد چنين غيرتى به تندى مورد نكوهش قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)فرمود: «بهشت بر مردان بى رگ و غيرت حرام شده است.»(2) و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «بوى بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد، اما فرزند ناخلف و شخص بى رگ و غيرت آن را استشمام نمى كند.»(3) امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه گروهى از اسيران را نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آوردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد كه از ميان آنان يكى را آزاد و بقيه را بكشند. فرد آزاد شده پرسيد: چرا مرا آزاد كردى؟ پيامبر پاسخ داد:

جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داده است كه در تو پنج خصلت وجود دارد كه خداوند و رسول او آنها را دوست دارند: غيرت شديد بر ناموست، سخاوتمندى، اخلاق خوش، صداقت در گفتار و شجاعت». فرد با شنيدن اين كلام مسلمان شد و بر ايمان خود پايدار ماند، تا اين كه در غزوه اى به شهادت رسيد.(4)

ناگفته نماند كه زياده روى در غيرتورزى نسبت به ناموس هرگز پسنديده نيست و حتى موجب فساد خواهد شد، بلكه غيرت در جايى است كه به ارتكاب حرام اطمينان باشد و يا انسان در محل تهمت و بدگمانى قرار گيرد. امام على(عليه السلام) در سفارش به فرزند خود

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. نهج البلاغه، حكمت 47 و 305.
  2. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 537 ، ح 8 .
  3. صدوق: فقيه، ج 3، ص 444، ح 4542.
  4. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 20، ص 155.

 

 

امام حسن(عليه السلام) مى فرمايد:

از غيرت نابه جا بپرهيز كه آن، زن سالم را به بيمارى مى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى ]

و انديشه گنهكارى [بلكه در باره آنان محكم كارى كن. آنگاه اگر عيبى ديدى در مجازات كوچك و بزرگ درنگ مكن.»(1)

  1. غيرت بر فرزندان: لازمه غيرت بر اولاد آن است كه از ابتداى طفوليت نسبت به فراهم ساختن نيازهاى مادى آنان از راه حلال تلاش كند و در جهت تربيت صحيح آنان بكوشد و نسبت به خطراتى كه سلامت جسمانى يا اخلاقى آنان را تهديد مى كند، از ايشان پاسدارى و مراقبت نمايد.
  2. غيرت بر مال: ترديدى نيست كه مال، ضامن بقاى انسان در دنيا و ابزار و مقدمه تحصيل علم و عمل و سعادت اُخروى است. بنابراين بر هر عاقلى است كه براى تحصيل آن از راه هاى مشروع بكوشد و پس از دستيابى به آن در حفظ و حراست از آن، غيرت ورزد. لازمه غيرتورزى بر مال آن است كه آن را جز در راهى كه براى دنيا و يا آخرت او سودمند است، ضايع نكند; براى خودنمايى خرج ننمايد; به بى نيازان واگذار نكند; در بذل و بخشش آن به راه اسراف نرود و… .(2)

د) وقار و آرامش قلب: در فرهنگ اخلاقى «وقار» عبارت است از آرامش در گفتار، كردار و حركات، قبل از شروع و بعد از شروع در آنها. بنابراين «وقار» مفهوم عامى است كه شامل «تأنّى» و «توقّف» مى شود; زيرا «توقف»، آرامش و خويشتن دارى پيش از هرگونه اقدامى است، تا آنكه درستى آن بر فرد آشكار گردد. «تأنى» آرامش روانى بعد از شروع در گفتار يا رفتار است، تا بتواند امور را به شايستگى به انجام رساند.

در باب نسبت ميان وقار و سنگينى با آرامش قلبى و سكونت گفته شده است: هرگاه فرد با زحمت و تكلّف آرامش را بر گفتار و رفتار خويش حاكم گرداند، چنين شخصى را باوقار مى نامند; ولى آرامش قلبى و سكينه هنگامى تحقق مى يابد كه آرامش به صورت يك صفت و ملكه در نفس او درآيد. به ديگر سخن وقار، آرامش ظاهر و سكينه، آرامش باطن است.(3)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه، نامه 31.

  1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 265 ـ 274.
  2. همان، ص 279 و 280 و ابوهلال عسگرى: معجم الفروق اللغويه، ص 280. همچنين ر.ك: طباطبائى: الميزان، ج 9، ص 227 ـ 223 و ج 2، ص 289 ـ 291.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بيان ارزشمندى وقار مى فرمايد: «اسلام عريان است. پس لباس آن حيا و زيورش وقار است.»(1) امام على(عليه السلام) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران مى فرمايد: «آنان در سختى ها آرام اند.»(2) امام صادق(عليه السلام) براى تشويق و ترغيب به تحصيل اين صفت ارزشمند مى فرمايد: «در طلب علم برآييد و به همراه آن خود را به حلم و وقار بياراييد.»(3) قرآن سكون و آرامش قلب را يكى از صفات مؤمنان بر مى شمارد و راه تحصيل آن را «ياد خدا» مى داند: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد، آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(4) در موارد متعدد، خداوند اعلام مى دارد كه ما آرامش را بر قلب پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و بر قلوب مؤمنان فرو فرستاديم: «او است آن كسى كه در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.»(5)

بارزترين علل و اسبابى كه براى تحصيل وقار و سنگينى در روايات به چشم مى خورد، به قرار زير است:

  1. بندگى خداوند: امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

هر كس خواستار عزت بدون عشيره، هيبت بدون سلطنت، بى نيازى بدون مال، و فرمانبر بدون بذل و بخشش است، پس بايد از ذلّت عصيان خداوند به عزت بندگى او در آيد.(6)

  1. حكمت و علم: امام على(عليه السلام) در اين باب مى فرمايد: «كسى كه آگاه به حكمت باشد، چشم ها به ديده وقار و هيبت به او مى نگرند.»(7)
  2. حلم و خويشتن دارى: از امام على(عليه السلام) نقل شده است: «خويشتن دارى سبب وقار است.»(8)

 

 

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. كلينى: كافى، ج 2، ص 46، ح 2.
  2. نهج البلاغه، خطبه 193، همچنين ر.ك: صدوق: فقيه، ج 4، ص 354، ح 5762 .
  3. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 1.
  4. سوره رعد، آيه 28.
  5. (سوره فتح، آيه4) و ر.ك: آيات 18 و 26; طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 289 ـ 291 و ج 9، ص 223 ـ 227.
  6. خزّاز قمى: كفاية الاثر، ص 228; مجلسى: بحارالانوار، ج 71، ص 179، ح 29.

7 . كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23، ح 4. همچنين ر.ك: صدوق: علل الشرايع، ج 1، ص 110، ح 9; مجلسى: بحارالانوار، ج 1، ص 117 ـ 124.

8 . آمُدى: غررالحكم، حكمت 5534 .

 

  1. سكوت: امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «با سكوت بسيار، شُكوه انسان بيشتر مى شود.»(1) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران و مؤمنان نيز مى فرمايد: «اى همام، مؤمن بسيار سكوت مى كند و با وقار است.»(2)

5 . تواضع و فروتنى: امام على(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «فروتنى بر تو لباس شكوه و بزرگى مى پوشاند.»(3)

همچنين در روايات، اسباب ديگرى از قبيل آهسته سخن گفتن(4) و غيره بيان شده است كه به دليل اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.

در آيات و روايات موجبات و اسباب فراوانى نيز براى پيدايش «آرامش و سكونت قلب» بيان شده است كه مهم ترين آنها عبارتند از:

  1. ازدواج: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

و از نشانه هاى او اين كه از ]

نوع [خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين ]

نعمت[ براى مردمى كه مى انديشند قطعاً نشانه هايى است.(5)

در جاى ديگر مى فرمايد: «او است آن كس كه شما را از نفْس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.»(6)

  1. عدالت: حضرت زهرا(عليها السلام) مى فرمايد: «خداوند ايمان را موجب زدودن شرك… و عدالت را باعث آرامش قلب ها قرار داده است.»(7)
  2. ايمان: امام صادق(عليه السلام) فرمود:

هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه خداوند در نتيجه ايمانش اُنسى براى او قرار مى دهد كه با آن آرامش مى يابد; به طورى كه حتى اگر بر قله كوهى هم باشد، وحشتى از مخالفانش ندارد.(8)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. كلينى: كافى، ج 2، ص 226، ح 1.

2 . همان.

  1. ر.ك: آمدى: غررالحكم، ح 4184.
  2. كافى، ج 5، ص 39، ح 4.
  3. سوره روم، آيه 21.
  4. سوره اعراف، آيه 189.
  5. صدوق: من لايحضره الفقيه، ج3، ص568 ، ح4940; علل الشرايع، ص 248، ح2; طبرسى: احتجاج، ج1، ص 134.
  6. مجلسى: بحارالانوار، ج 67، ص 148، ح 4.

بديهى است كه ميزان اين آرامش وابسته به درجه ايمان است و هرچه درجه ايمان بيشتر باشد، آرامش حاصل از آن نيز پايدارتر است.

  1. ياد خداوند: در قرآن كريم آمده است: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد. آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(1)

5 . رسيدن به حق: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «قلب آدمى همواره در جستوجوى حق در تب و تاب و اضطراب است; ولى هنگامى كه آن را مى يابد اطمينان و آرامش پيدا مى كند.»(2) بنابراين از آثار ترديد و شكاكيت، اضطراب و عدم آرامش قلب است كه نوعى درد و رنج روانى است.

فقدان همه مواردى كه به عنوان اسباب و موجبات وقار و آرامش برشمرده شد، مانع تحقق آن دو محسوب مى گردد. ولى چون برخى از امور ديگر در روايات به عنوان مانع وقار و آرامش مطرح شده است، در زير به شاخص ترين آنها اشاره مى شود:

يك. درخواست از مردم: امام زين العابدين(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «درخواست از مردم، زندگى انسان را با خوارى توأم مى كند; حيا را از بين مى برد و وقار و سنگينى آدمى را سبك مى گرداند.»(3) امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «هيبت و عظمت از شخص فقير محال است.»(4)

دو. خنده و شوخى بسيار: امام على(عليه السلام) فرمود: «كسى كه خنده او فراوان گردد، شكوه و عظمت او از ميان برود.»(5) رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «شوخى بسيار آبروى آدمى را مى برد.»(6) به على(عليه السلام) سفارش مى كنند كه: «از شوخى بپرهيز; زيرا شكوه و عظمت تو از بين مى رود.»(7)امام على(عليه السلام)نيز فرموده اند: «هر كس بسيار شوخى كند، سبك شمرده شود.»(8)

سه. سرمستى از مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى: طبق بيان منسوب به امام على(عليه السلام)شخص عاقل بايد خود را از سرمستى مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى حفظ كند; زيرا اين سرمستى عقل آدمى را زايل نموده وقار او را از بين مى برد.(9)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره رعد، آيه 28.

2 . كلينى: كافى، ج 2، ص 421، ح 5 .

  1. مجلسى: بحارالانوار، ج 78، ص 136، ح 3. همچنين ر.ك: ج 75، ص 108.
  2. صدوق: فقيه، ج 4، ص 58 ، ح 5092 .
  3. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4 و حرّانى، تحف العقول، ص 96.
  4. صدوق: امالى، ص 223، ح 4; اختصاص، ص 230; كلينى: كافى، ج 2، ص 664، ح 6 و 665 ح 16.

7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 355.

  1. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4; حرانى: تحف العقول، ص 69 .
  2. آمدى: غررالحكم، ح 10948.

چهار. عجله كردن: عجله عبارت است از اقدام بر امور بدون توقف و تأمل در آنها. امام على(عليه السلام) به مالك اشتر مى نويسد:

مبادا هرگز در كارى كه وقت آن نرسيده شتاب كنى، يا در كارى كه وقت آن رسيده سُستىورزى،… تلاش كن هركارى را در جاى خود و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.

در جاى ديگر مى فرمايد: «در هيچ كارى تا روشن نشود شتاب نكنيد.» و سفارش مى كند: «در آنچه كه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته شتاب نكنيد.»

در فرهنگ اخلاقى اسلام، شتاب كردن هماره ناپسند نيست، بلكه در برخى امور سفارش نيز شده است. شتاب كردن در مواردى از قبيل مجازات، جنگ و خونريزى، غذاخوردن، به پايان رساندن نماز وانديشيدن منع شده است. شتاب به سوى نيكى ها، رضوان خداوند، توبه، عمل صالح، علم آموزى و غيره مورد سفارش قرار گرفته است. قرآن كريم سبقت در كارهاى خير را توصيه مى فرمايد: «پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد.»

دو. آفات قوت نفس

مهم ترين آفت قوت نفس، «ضعف نفس» است كه به نوبه خود داراى آثارى است و اين آثار نيز مانع قوت نفس به حساب مى آيند.برخى از آنها از قبيل عدم ثبات، پست همتى و عدم غيرت و حميت، از خلال مباحثى كه در باره آثار قوت نفس بيان گرديد، آشكار شد. در اين جا تنها به يكى ديگر از اين موانع يعنى «تهاون» و «مداهنه»، به دليل اهميت آن اشاره مى شود.

مراد از مداهنه، نرمش، سهل انگارى، مماشات و سُستى در امر به معروف و نهى از منكر است سستى و سازش در امر به معروف و نهى از منكر يا ناشى از ضعف نفس است و يا به دليل طمع هاى دنيوى در مال و اعتبار كسى كه نسبت به او سستى و سازش روا مى دارد.(1)نرمش و سازش در دين، در آيات و روايات به شدت نكوهش شده و آثار زيانبارى براى آن بيان گرديده است. از جمله، خداوند در سرزنش كفار و مشركان مى فرمايد: «دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند.»(2) يعنى هر كدام از طرفين، نسبت به دين ديگرى، مسامحه و سازش كنند.(3) امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطهورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم.»(4) امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد:

خداوند به حضرت شعيب(عليه السلام) وحى كرد كه من 100 هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد. 40 هزار نفر آنان از اشرار و 60 هزار نفر از برگزيدگان آنها خواهند بود. حضرت شعيب پرسيد: پروردگار من، جرم و گناه برگزيدگان و اخيار چيست؟ خداوند پاسخ داد: آنان در مقابل معصيت كاران سستى و نرمش به خرج دادند و به سبب خشم من بر آنها، خشمگين نشدند.(5)

از جمله آثار زيانبارى كه در روايات براى مداهنه، سستى و سهل انگارى در دين بيان شده است، مى توان به سقوط و فساد جامعه بشرى، گسترش عصيان، مجازات و عذاب دنيوى و اخروى و خُسران و زيان در دنيا و آخرت، اشاره كرد.(6)

 

  1. حلم و كظم غيظ

«حِلم» در لغت عرب به مفهوم تأمل، تأنى، درنگ و عدم شتاب در امور است. «حليم» كسى است كه اگرچه حق با اوست ولى در مجازاتِ جاهلان شتاب نمى كند و در مقابل هيجان خشم و غضب ناشى از رفتار جاهلانه شخص مقابل خويشتن دارى مى كند.(7) برخى از عالمان

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 232 ـ 240.
  2. سوره قلم، آيه 9.
  3. ر.ك: طباطبايى: الميزان، ج 19، ص 371.
  4. نهج البلاغه، خ 24.
  5. طوسى: تهذيب، ج 6 ، ص 181، ح 372; كلينى: كافى، ج 5 ، ص 56 ، ح 1.
  6. ر.ك: كافى، ج 1، ص 45، ح 6 و ج 8 ، ص 134، ح 103 و ص 128، ح 98; حرّانى: تحف العقول، ص 105 و 237; نهج البلاغه، خ 86 و 233; شيخ مفيد: ارشاد، ص 92.
  7. ر.ك: ابن اثير: نهايه، ج 1، ص 434; ابن منظور: لسان العرب، ج 12، ص 146; راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، ص 129; مجمع البحرين، ج 1، ص 565 و فيض كاشانى، ملامحسن: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 310.

 

اخلاق حِلم را مرتبه اى از اطمينان و اعتماد به نفس مى دانند كه فرد با برخوردارى از آن به آسانى غضبناك نمى گردد و حوادث ناخوشايند به سرعت او را پريشان و ناآرام نمى كنند. بنابراين، حلم ضدحقيقى غضب است; زيرا اصولا مانع از پيدايش آن مى شود. در بيان تفاوت ميان حِلم و «كظم غيظ» (فروخوردن خشم) گفته اند: كظم غيظ تنها پس از پيدايش خشم و غضب آن را تضعيف كرده فرو مى نشاند. بنابراين «حلم» از پيدايش غضب بى جا پيشگيرى مى كند، ولى «كظم غيظ» بعد از پيدايش آن از بروز آثارش جلوگيرى كرده در واقع آن را درمان مى نمايد.(1)

در قرآن كريم بيش از ده بار از حلم به عنوان يكى از صفات خداوند ياد شده است كه در بيش از نيمى از اين موارد «غفور» و «حليم» با هم آمده است.(2) منزلت حِلم و خويشتن دارى در نظام اخلاقى اسلام آن چنان بلند است كه يكى از لوازم امامت و رهبرى بر مردم دانسته شده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:

امامت و رهبرى شايسته نيست، جز براى مردى كه داراى سه ويژگى باشد: تقوايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد، حلم و خويشتن دارى كه خشمش را با آن كنترل كند و حكمرانى پسنديده بر مردم، به گونه اى كه همچون پدرى مهربان براى آنان باشد.(3)

امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى است بُرّان. پس كمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان، و هواى نفس خود را با شمشير عقل بكش.»(4) يعنى حلم پوششى است بر كاستى هاى اخلاقى انسان. در جاى ديگر حلم را بلندترين مرتبه عزّت،(5) سرشت عاقلان(6) و نشانه قدرت،(7) دانسته اند.

كظم غيظ و فروخوردن خشم در حقيقت، تحلّم و با تكلّف و زحمت حلم ورزيدن است.

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 295 و 296.

2 . ر.ك: عبدالباقى، محمد فؤاد: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 216 ـ 217.

  1. كلينى: اصول كافى، ج 1، ص 407، ح 8 .
  2. نهج البلاغه، حكمت 424.
  3. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 19، ح 4.
  4. صدوق: خصال، ج 1، ص 116، ح 96.

7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 274، ح 829 .

بنابراين در ارزشمندى، مقامى پايين تر از حلم دارد; هر چند در جاى خود ارزشمند و ستوده است. قرآن كريم كظم غيظ را از صفات پارسايان و نوعى نيكى و احسان مى داند; در آن جا كه مى فرمايد:

و براى نيل به آمرزش از پروردگار خود، و بهشتى كه پهنايش ]

به قدر [آسمان ها و زمين است; ]

و[ براى پرهيزگاران آماده شده است، بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند، و خشم خود را فرومى برند، و از مردم در مى گذرند، و خداوند نكوكاران را دوست دارد.(1)

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در فضيلت فروخوردن خشم فرموده است: «از محبوب ترين راه هاى وصول انسان به خداوند، نوشيدن دو جرعه است: جرعه خشمى كه با خويشتن دارى فروخورده و برطرف گردد و جرعه مصيبتى كه با صبر و بردبارى زايل شود.»(2) امام صادق(عليه السلام) در اين باره چنين فرموده است: «هركه خشمى را كه مى تواند ابراز كند، فروخورد خداوند در روز قيامت دلش را از رضاى خود پُر كند.»(3)

الف) اسباب و موانع حلم و كظم غيظ: در روايات از علم، عقل، فقه، تحلّم، همت بلند و همنشينى با افراد حليم و خويشتن دار به عنوان اسباب و موجبات حلمورزى ياد شده است; چنان كه امام رضا(عليه السلام)مى فرمايد: «از علامات فقاهت، حلم و سكوت است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «اگر خويشتن دار نيستى، خود را خويشتن دار بنماى; زيرا اندك است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان به حساب نيايد.»(5) و همچنين فرمود: «خويشتن دارى و درنگ توأم اند و هر دو نتيجه همّت بلنداند.»(6) در مقابل، از مواردى تحت عنوان موانع و آفات حلم و خويشتن دارى ياد شده است كه از جمله مى توان به سفاهت، حماقت، عُنف و خشونت، غضب و ذلّت اشاره كرد.(7)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره آل عمران، آيه 133 و 134.

  1. كلينى: كافى، ج 2، باب كظم غيظ، ح 9.

3 . همان، ح 6 .

  1. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 4.
  2. نهج البلاغه، حكمت 207. همچنين ر.ك: كلينى: كافى، ج 2، ص 112، ح 6 ; ج 8 ، ص 20، ح 4 و تحف العقول، ص 69 .
  3. نهج البلاغه، حكمت 460.
  4. ر.ك: صدوق: خصال، ج 2، ص 416، ح 7; مجلسى: بحارالانوار، ج 13، ص 421، ح 15; غررالحكم، ح 2009 و 3940; نراقى: جامع السعادات، ج 1، ص 285 ـ 295; فيض كاشانى: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 289 ـ 308.

ب) آثار و ثمرات حلم و خويشتن دارى: علاوه بر ثمرات و پاداش هاى اخروى، در آيات و روايات، آثار فراوان دنيوى نيز براى حلم و خويشتن دارى بيان شده است. اين آثار چه در زندگى شخصى اعم از ملكات نفسانى و حوزه هاى رفتارى و چه در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى فرد ظاهر مى گردد. مهم ترين اين آثار عبارتند از: آرامش قلب، وقار، نجابت، رفق و مدارا، صبر، عفو و گذشت، سكوت، عدم شتاب در مجازات و خوشرويى به عنوان آثار فردى، و كرامت و بزرگوارى، موفقيت، صلح، رياست و بزرگى، محبوبيت در قلوب مردم و زندگى پسنديده و گوارا، به عنوان ثمرات و آثار اجتماعى حلم و خويشتن دارى. برخى از اين آثار پيش از اين بررسى شد و برخى ديگر نوعى رفتارند كه هنگام بحث از حوزه هاى رفتارى بعضى از آنها مورد مطالعه قرار خواهند گرفت.

  1. حيا

حيا يكى از مهم ترين صفات نفسانى است كه تأثير فراوانى بر حوزه هاى مختلف زندگى اخلاقى ما دارد. نقش بارز اين تأثير، بازدارندگى است.

«حيا» در لغت به مفهوم شرمسارى و خجالت است كه در مقابل آن «وقاحت» و بى شرمى قرار دارد.(1) در فرهنگ عالمان اخلاق، حيا نوعى انفعال و انقباض نفسانى است كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى گردد و منشأ آن ترس از سرزنش ديگران است.(2)مطالعه در باره مفهوم «حيا» در آيات و روايات نشان مى دهد كه منشأ پيدايش اين حالت، درك حضور در محضر ناظرى آگاه، محترم و گرانمايه است. اين مفهوم را در خلال آنچه در كتاب و سنت در باب حيا آمده است، بهوضوح مى توان مشاهده كرد. اين مفهوم، قدر مشترك ميان همه انواع حيا است. بنابراين حيا داراى سه ركن اصلى است: فاعل، ناظر و فعل. فاعل، در حيا شخصى است برخوردارِ از كرامت و بزرگوارى نفسانى. ناظر در حيا شخصى است كه مقام و منزلت او در چشم فاعل عظيم و شايسته احترام باشد، و فعلى كه ركن سوم براى تحقق حيا است، فعل ناپسند و زشت است. در نتيجه در تفاوت ميان «حيا» با «خوف» و «تقوا» مى توان گفت كه محور بازدارندگى در حيا، ادراك حضور ناظر محترم و بلندمرتبه و حفظ حرمت و حريم او است; حال آنكه محور بازدارندگى در خوف و تقوا، درك قدرت خداوند و ترس از مجازات او است.

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: ابن منظور: لسان العرب، ج8 ، ص 51 ; مفردات الفاظ القرآن، ص 270 و ابن اثير: نهايه، ج1، ص 391.

2 . ر.ك: ابن مسكويه: تهذيب الاخلاق، ص 41; طوسى: اخلاق ناصرى، ص 77.

شايان ذكر است كه اگرچه چهره بارز و جوهره حيا، بازدارندگى از ارتكاب اعمال زشت است، قهراً اين بازدارندگى، انجام اعمال نيك را در پى خواهد داشت. همچنين يادآور مى شود كه حيا در حوزه هاى مختلفى مطرح است كه بحث از آنها در جاى خود صورت مى گيرد.(1) و در اين جا تنها مباحث عام و كلى مربوط به حيا مطرح مى شود.

الف) ارزش حيا: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حيا را زينت آدمى شمرده و فرموده است: «بى شرمى با هيچ چيز همراه نشد مگر اين كه آن را زشت گردانيد. و حيا با هيچ چيز همراه نگشت، مگر اين كه آن را آراست.»(2) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «هر كه پوشش شرم گزيند كس عيب او نبيند.»(3) و در بيانى ديگر مى فرمايد: «حيا پيشه كن كه حيا نشانه نجابت است.»(4) امام صادق(عليه السلام)جايگاه حيا را در رأس مكارم اخلاقى دانسته مى فرمايد:

مكارم اخلاق يكى بسته به ديگرى است، خداوند آنها را به هر كه خود خواهد، دهد. ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد، در بنده باشد و در مولاى او نباشد. ]

آنها عبارتند از: [راستگويى، صداقت با مردم، بخشيدن به مسكين، جبران كردن خوبى ها، امانتدارى، صله رحم، دوستى و مهربانى با همسايه و يار، ميهمان نوازى و در رأس همه حيا.(5)

امام على(عليه السلام)در باب نقش كليدى حيا فرمود: «حيا وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است.»(6) اهميت حيا در حدّى است كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(7)از سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)گزارش شده است كه هرگاه با مردم صحبت مى كرد، عرقِ شرم بر پيشانى داشت و هيچ گاه به آنان خيره نمى شد.(8)

گاهى شرمسارى ماهيتى منفى مى يابد و آن در صورتى است كه منشأ آن حماقت، جهالت

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. از جمله حياى زنان در «اخلاق جنسى»، حيا در خانواده در «اخلاق خانواده» و حيا از ديگران در «اخلاق معاشرت»، مورد بررسى قرار مى گيرد.
  2. شيخ مفيد: امالى، ص 167.
  3. نهج البلاغه، حكمت 223; صدوق: فقيه، ح 4، ص 391، ح 5834 ; كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23.
  4. آمدى: غررالحكم، ح 6082 .

5 . كلينى: كافى، ج 2، ص 55 ، ح 1; طوسى: امالى، ص 308.

6 . حرّانى: تحف العقول، ص 84 .

  1. كلينى: كافى، ج 2، ص 106.

8 . همان، ج 5 ، ص 565 ، ج 41.

 

 

و ضعف نفس باشد. اين نوع شرم و حيا در اخلاق اسلامى به شدت مورد نكوهش قرا گرفته و فضيلت اخلاقى به شمار نيامده است، بلكه مانع رشد و تعالى انسان و موجب عقب ماندگى او در زمينه هاى مختلف مى گردد. در روايات از اين نوع شرم، به حياى حماقت و جهل و حياى ضعف ياد شده است.(1)

ب) اسباب و موانع حيا: برخى از امورى كه در روايات به عنوان اسباب حيا مطرح شده است، به قرار زير است:

  1. عقل: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در پاسخ راهب مسيحى (شمعون بن لاوى بن يهودا) كه از او در باره ماهيت و آثار عقل پرسيده بود، فرمود:

عقل موجب پيدايش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خويشتن دارى، و از خويشتن دارى، حيا، و از حيا، وقار، و از وقار، مداومت بر عمل خير و تنفّر از شرّ، و از تنفّر از شر، اطاعت نصيحت گوى، حاصل مى گردد.(2)

  1. ايمان: امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(3)

همچنين در روايات، امورى به عنوان موانع حيا و يا به عبارت ديگر علل بى حيايى يا كمى حيا معرفى شده اند كه مهم ترين آنها به شرح زير است.

يك. از ميان برداشتن پرده ها و حريم ها: امام كاظم(عليه السلام) به ياران خود توصيه مى فرمود:

پرده شرم و آزرم ميان خود و برادرت را برمدار، و مقدارى از آن را باقى گذار; زيرا برداشتن آن، برداشتن حيا است.(4)

دو. دست نياز به سوى مردم درازكردن: امام صادق(عليه السلام)فرمود: «دست نياز به سوى مردم دراز كردن، عزت را سلب مى كند و حيا را مى برد.»(5)

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: صدوق: خصال، ج 1، ص 55 ، ح 76; كلينى: كافى، ج 2، ص 106، ح 6 .
  2. حرّانى: تحف العقول، ص19. همچنين ر.ك: همان، ص 27; صدوق: خصال، ج 2، ص 404 و 427; كلينى، كافى، ج1، ص 10، ح 2 و ج 2، ص 230.
  3. كلينى: كافى، ج 2، ص 106، ح 5 .
  4. همان، ج 2، ص 672، ح 5 .

5 . همان، ج 2، ص 148، ح 4.

 

 

 

 

 

 

 

سه. زياد سخن گفتن: امام على(عليه السلام) فرمود:

هر كه پر گفت، راه خطا بسيار پويد، و آنكه بسيار خطا كرد شرمِ او اندك شود، و آنكه شرم او اندك شود، پارسايى او كم گردد، و آنكه پارسايى اش اندك گردد، دلش بميرد.(1)

چهار. شراب خوارى: به امام رضا(عليه السلام)منسوب است كه در شرح علت تحريم خمر فرمود: «خداوند تعالى شراب را حرام فرمود; زيرا شرابْ تباهى مى آورد، عقل ها را در شناخت حقايق باطل مى كند و شرم و حيا را از چهره فرد مى زدايد.»(2)

د) آثار حيا: در روايات، آثار فراوانى اعم از دنيوى و اخروى، فردى و اجتماعى و نفسانى و رفتارى براى حيا بيان شده است كه برخى از آنها به شرح زير است.

  1. محبت خداوند: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «خداوند، انسان با شرم و حيا و پاكدامن را دوست دارد و از بى شرمى گداى سِمِج نفرت دارد.»(3)
  2. عفت و پاكدامنى: امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «ثمره حيا، عفت و پاكدامنى است.»(4)
  3. پاك شدن گناهان: امام سجاد(عليه السلام)در اين باره فرمود:

چهار چيز است كه هر كس را باشد اسلامش كامل و گناهانش پاك گردد و پروردگار خود را ملاقات مى كند، در حالى كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ از او خشنود است: هر كس به آنچه به نفع مردم بر خويشتن قرار داده براى خدا انجام دهد و زبانش با مردم راست باشد و از هرچه نزد خدا و نزد مردمْ زشت است، شرم كند و با خانواده خود خوشرفتار باشد.(5)

  1. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در شرح پاره اى از آثار شرم و حيا فرمود:

اما آنچه از حيا نشأت مى گيرد: نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، سلامت، دورى كردن از بدى، خوشرويى، گذشت و بخشندگى، پيروزى و خوشنامى در ميان مردم است. اينها فوايدى است كه خردمند از حيا مى برد.(6)

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. نهج البلاغه، حكمت 349.
  2. فقه الرّضا(عليه السلام)، ص 282.
  3. طوسى: امالى، ص39، ح43. ر.ك: كلينى: كافى، ج2، ص112 ح 8 ; صدوق: فقيه، ج 3، ص 506 ، ح 4774.
  4. آمدى: غررالحكم، ج4612.

5 . صدوق: خصال، ج1، ص222، ح 50 . ر.ك: مفيد: امالى، ص166، ح1.

6 . حرّانى: تحف العقول، ص 20.

در متون اخلاقى اسلام پيامدهاى بسيارى براى «وقاحت» و بى شرمى بيان شده است كه به دليل اختصار تنها به بيان يك روايت در اين باب اكتفا مى شود:

امام صادق(عليه السلام) به شاگرد خود «مفضّل» مى فرمايد:

اى مفضّل، اگر حيا نبود انسان هيچ گاه ميهمان نمى پذيرفت، به وعده وفا نمى كرد، نيازها]

ى مردم[ را برآورده نمى ساخت، از نيكى ها برحذر بود و بدى ها را مرتكب مى شد. بسيارى از امور لازم و واجب نيز براى حيا انجام مى شود. بسيارى از مردم، اگر حيا نمى كردند و شرمگين نمى شدند، حقوق والدين را رعايت نمى نمودند، هيچ صله رحمى نمى كردند، هيچ امانتى را به درستى بازپس نمى دادند و از فحشا برحذر نبودند.(1)

د) موارد حيا: گفته شد كه حيا، شرم از انجام اعمال زشت در محضر ناظر محترم است. بنابراين اوّلاً، در متون اخلاق اسلامى خداوند و ناظران و نمايندگان او، حقيقت الهى و انسانى فرد و ديگران، به عنوان ناظرانى كه بايد از آنها شرم و حيا ورزيد مطرح شده اند.(2) ثانياً، قلمرو حيا امور زشت و ناپسند است و شرمسارى در انجام نيكى ها هيچ گاه پسنديده نيست. ولى اين حدّ و مرز در بسيارى از موارد از سوى مردم رعايت نمى گردد. منشأ اين امر گاهى جهالت و گاهى بى مبالاتى است. در بسيارى از روايات حياورزى در برخى موارد ممنوع شده است. به نظر مى رسد كه با وجود ضابطه پيش گفته در مفهوم حيا، اين تأكيد به دليل آن است كه انسان نسبت به اين موارد نوعى شبهه علمى دارد و تا حدودى توجيهاتى، جهت تأييد حياورزى در آن موارد براى خود دست و پا مى كند، در حالى كه تصورات او باطل است. برخى از موارد و مواقعى كه جاى حيا ورزيدن نيست، بدين قرارند:

  1. حيا ورزيدن از گفتار، كردار و درخواست حق; پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هيچ عملى را از روى ريا و خودنمايى انجام مده و از سر حيا و شرم آن را رها نكن.»(3)
  2. حيا ورزيدن از تحصيل علم; امام على(عليه السلام) فرمود: «كسى شرم نكند از آموختنِ آنچه نمى داند.»(4)

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. 1. مجلسى: بحارالانوار، ج3، ص81 .
  2. ر.ك: صدوق: عيون اخبار الرضا، ج2، ص 45، ح162; تفسير قمى، ج1، ص304; كراجكى: كنزالفوائد، ج 2، ص 182; طوسى: امالى، ص 210.
  3. حرّانى: تحف العقول، ص 47; صدوق: امالى، ص 399، ح 12; كلينى: كافى، ج 2، ص 111، ح 2 و ج 5 ، ص 568 ، ح 53 .
  4. نهج البلاغه، حكمت 82 ; حرّانى: تحف العقول، ص313.
  5. حيا ورزيدن از تحصيل درآمد حلال; امام صادق(عليه السلام) فرمود: «كسى كه از طلب مال حلال حيا نكند، هزينه هايش سبك شود و خداوند خانواده اش را از نعمت خويش بهره مند گرداند.»(1)
  6. حيا ورزيدن از خدمت به مهمان; امام على(عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه نبايد از آن شرم كرد: از جمله خدمت كردن به مهمان.»(2)

5 . حيا ورزيدن از احترام گذاشتن به ديگران; امام على(عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه نبايد از آنها شرم كرد: از جمله برخاستن از جاى خود براى پدر و معلم.»(3)

6 . شرم از اعتراف به ندانستن; امام على(عليه السلام) فرمود: «اگر از كسى سؤالى كردند و نمى داند، شرم نكند از اين كه بگويد: نمى دانم.»(4)

7 . شرم از درخواست از خداوند; امام صادق(عليه السلام) فرمود: «هيچ چيز در نزد خداوند محبوب تر از آن نيست كه از او چيزى درخواست شود، پس هيچ يك از شما نبايد شرم كند از اين كه از رحمت خداوند درخواست كند; اگرچه ]

خواسته او[ يك بند كفش باشد.»(5)

8 . شرم از بخشش اندك; امام على(عليه السلام) فرمود: «از بخشش اندك شرم مدار كه محروم كردن از آن كمتر است.»(6)

  1. شرم از خدمت به خانواده; امام صادق(عليه السلام) مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانوده اش خريده و با خود مى برد، آن مرد چون امام را ديد خجالت كشيد. امام(عليه السلام) فرمود: «اين را خودت خريده و براى خانواده ات مى برى؟ به خدا سوگند، اگر اهل مدينه نبودند ]

كه سرزنش و خرده گيرى كنند[ من هم دوست داشتم، براى خانواده ام چيزى بخرم و خودم ببرم.»(7)

  1. عفت

يكى ديگر از مهم ترين صفات نفسانى بازدارنده، عفت و پاكى است. «عفت» در لغت به مفهوم خوددارى از انجام امر قبيح و ناپسند است.(8) در اصطلاح علم اخلاق «عفت» عبارت

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حرّانى: تحف العقول، ص 59 ، و صدوق: فقيه، ج 4، ص 410، ح 5890 .

2 . آمدى: غررالحكم، ح 4666.

  1. همان.
  2. نهج البلاغه، حكمت 82 ; صدوق: خصال، ج 1، ص 315، ح 95.
  3. كلينى: كافى، ج 4، ص 20، ح 4.
  4. نهج البلاغه، حكمت 67 .
  5. كلينى: كافى، ج 2، ص 123، ح 10.
  6. ر.ك: لسان العرب، ج9، ص253 و 254; جوهرى: صحاح اللّغة، ج 4، ص 1405 و 1406; نهايه، ج 3، ص264.

است از صفتى نفسانى كه از غلبه و حاكميت شهوات بر انسان جلوگيرى مى كند.(1) مراد از شهوت، مفهوم عام آن است كه شامل شهوت شكم و خوراك، شهوت جنسى، شهوت حرف زدن و نگاه كردن و ساير غرايز مى شود. حقيقت عفت در آن است كه در چگونگى برخوردارى از غرايز و شهوات همواره حاكميت عقل و شرع جايگزين شهوات گردد. بدين ترتيب بهره مندى از شهوات بر موازين عقلى و شرعى تنظيم شده، در آن افراط و تفريط نخواهد بود.

الف) انواع عفت: با توجه به مفهوم عامى كه براى عفت بيان شد، عفت ابعاد و انواع مختلفى پيدا مى كند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

  1. عفت شكم: از مهم ترين شهوات، شهوت خوردن است. بهره مندى معقول و مشروع از غريزه خوردن، عفت شكم نام دارد. از موارد كاربرد اين نوع عفت در قرآن مى توان به اين آيه اشاره كرد كه مى فرمايد: «و آن كس كه توانگر است بايد ]

از گرفتن اجرت سرپرستى [خوددارى ورزد. و هر كس تهيدست است بايد مطابق عُرف ]

از آن بخورد[. بررسى تفصيلى اين نوع عفت در اخلاق اقتصادى صورت مى گيرد.»(2)

  1. عفت دامن: غريزه جنسى يكى از قوى ترين شهوات است. محدود كردن آن در حوزه بهرهورى هاى مشروع و جلوگيرى از تجاوز آن به قلمرو محرمات، «عفت دامن» يا پاكدامنى نام دارد. آيه زير مى تواند نمونه اى از موارد كاربرد عفت در اين معنا باشد: «و كسانى كه ]

وسيله [زناشويى نمى يابند، بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى نياز گرداند».(3)بررسى تفصيلى اين نوع از عفت در اخلاق جنسى صورت مى گيرد.

اگرچه خويشتن دارى در مقابل شهوات منحصر به شهوت شكم و دامن نيست، بلكه شامل همه آنها مى شود، ولى چون اين دو، سرآمد همه آنها است و در متون متعارف اخلاق هم تنها به آن دو اشاره شده است و حتى برخى اين دو را در تعريف عفت هم گنجانده اند،(4) به ذكر اين دو نوع اكتفا مى شود. از سوى ديگر هر يك از اين دو نوع، مربوط به حوزه خاصى است، بنابراين در حوزه خاص خود مورد بحث مفصّل قرار خواهند گرفت. در اين جا برخى احكام كلى و مشترك آنها را يادآور مى شويم.

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، ص 351; نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 15.
  2. سوره نساء، آيه 6; همچنين ر.ك: سوره بقره، آيه 273.
  3. سوره نور، آيه 33. همچنين ر.ك: آيه 60 .
  4. نراقى، محمدمهدى: همان، ج 2، ص 15.

ب) ارزش عفت: امام على(عليه السلام) فرمود: «برترين عبادت عفت است.»(1) از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است: «هيچ عبادتى نزد خداوند برتر از عفت شكم و دامن نيست.»(2) و هنگامى كه كسى به ايشان عرض كرد كه من در انجام اعمال نيك ضعيفم و نمى توانم نمازهاى فراوان بخوانم و روزه هاى بسيار بگيرم، ولى اميدوارم كه تنها مال حلال بخورم و نكاح حلال بكنم، امام باقر(عليه السلام)فرمود: «چه جهادى برتر از عفت شكم و دامن است؟»(3) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نگرانى خود را از بى عفتى در اُمّت خود چنين اظهار مى دارد:

پس از خود، از سه چيز بر امّتم هراسانم: گمراهى بعد از معرفت، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و دامن.(4)

در بيانى ديگر مى فرمايد: «بيشترين عامل ورود اُمّت من به جهنم، پيروى از شهوت شكم و دامن است.»(5)

ج) اسباب عفت: علل پيدايش هر يك از عفت شكم و دامن در مباحث مربوط به اخلاق اقتصادى و جنسى و مانند آن مورد بررسى قرار مى گيرد. ولى در روايات از عواملى عمومى از قبيل: عقل، ايمان، تقوا، حيا و مروّت ياد شده است كه براى رعايت اختصار و تا حدودى به علت وضوح آنها از بررسى هر يك صرف نظر مى شود.

د) موانع عفت: از موانع عمومى عفت «شرارت» و «خمود» است. توضيح مختصر آن دو به قرار زير است:

  1. شرارت: شرارت در مفهوم عام خود عبارت است از پيروى از قواى شهوانى در آنچه طلب مى كنند;(6) اعم از شهوت شكم و شهوت مال دوستى و مانند آن. شرارت، يعنى شدت حرص بر لذت هاى جنسى و زياده روى در آنها.(7) امام على(عليه السلام) در نكوهش شرارت فرمود: «شرارت در رأس همه عيب ها است.»(8)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. كلينى: كافى، ج2، ص79، ح3.
  2. همان، ص 80 ، ح 8 و ص 79، ح 1.
  3. همان، ص 79، ح 4.
  4. همان، ح 6 .
  5. همان، ص 80 ، ح7.
  6. ر.ك: ابن منظور: لسان العرب، ج13، ص506 .

7 . نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 4.

8 . كلينى: كافى، ج 8 ، ص 19، ح 4; نهج البلاغه، حكمت 371.

سخن امام صادق(عليه السلام) در اين باب چنين است:

مبادا نفس هاى شما به آنچه خداوند بر شما حرام كرده است، آزمند شود; زيرا هر كه در دنيا مرتكب حرام هاى خداوند شود، خدا او را از بهشت و نعمت ها و لذت هاى آن محروم مى كند.(1)

  1. خمود: «خمود» در مقابل «شرارت» است; يعنى كوتاهى و كاهلى در تهيّه خوراك ضرورى و سُستى در بهره مندى لازم از غريزه جنسى; به طورى كه موجب از دست دادن صحت و سلامت و ضايع شدن خانواده و انقطاع نسل گردد. ناگفته پيدا است كه اين حالت ناشى از تفريط در بهره مندى از غرايز و شهوات است.(2) «خمود» مخالفِ حكمت خلقت و مصلحت و بقا و استمرار نسل انسان است. به علاوه تأكيدات فراوانى كه در ضرورت بهرهورى مشروع از غرايز در اخلاق اسلامى وجود دارد و آنچه در محكوميت رهبانيت و كناره گيرى از دنيا بيان شده است، همگى گوياى ميزان قباحت «خمود» است.(3)

هـ ) آثار عفت: در روايات آثار متعدد دنيوى و اخروى براى عفت بيان شده است. از قبيل حفظ نفس از پستى ها، تضعيف شهوات و پوشيده شدن عيوب. كه در اين جا به دليل اختصار با ذكر كلامى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين باره به اين بحث خاتمه مى دهيم:

امّا فروعات عفت عبارتند از: رضايت ]

به آنچه هست[، كوچكى ورزيدن، بهره مندى ]

از خيرات[، آسايش و راحتى، دل جويى]

از زيردستان[، افتادگى، تذكّر ]

در مقابل غفلت[، فكر، بخشندگى و سخاوت.(4)

5 . صبر

عام ترين و مهم ترين صفت نفسانى بازدارنده «صبر» است. «صبر» در لغت عرب به معناى حبس و در تنگنا و محدوديت قراردادن است.(5) و برخى نيز آن را بازداشتن نفس از اظهار بى تابى و بى قرارى دانسته اند.(6) در فرهنگ اخلاقى، صبر عبارت است از وادارنمودن نفس به

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 4، ح 1.

2 . نراقى: همان، ج 2، ص 13.

  1. بررسى تفصيلى اين امر در «اخلاق جنسى» خواهد آمد.
  2. حرّانى: تحف العقول، ص20.
  3. ر.ك: زبيدى: تاج العروس، ج7، ص71; راغب اصفهانى: مفردات، ص474; ابن منظور: لسان العرب، ح4، ص 438.
  4. ر.ك: جوهرى: صحاح اللغة، ح 2، ص 706 و طريحى: مجمع البحرين: ج 2، ص 1004.

انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا مى كنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهى مى كنند.(1) با توجه به تعاريف مذكور، «صبر» يك صفت نفسانى بازدارنده و عامى است كه داراى دو جهت عمده است: از يك سو گرايش ها و تمايلات غريزى و نفسانى انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود مى كند. از سوى ديگر نفس را از مسئوليت گريزى در برابر عقل و شرع بازداشته و آن را وادار مى كند كه زحمت و دشوارى پايبندى به وظايف الهى را بر خود هموار سازد. البته اين حالت اگر به سهولت و آسانى در انسان تحقّق يابد، به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبُّر» مى گويند.

الف) انواع صبر: بر مبناى مفهوم عام و گسترده اى كه براى صبر بيان شد، عالمان اخلاق از جهات مختلف انواع متعددى براى صبر بيان داشته اند كه مهم ترين آنها به اختصار بيان مى گردد.

  1. از جهت مفهوم: بر طبق تعاريف پيش گفته، گاهى مراد از صبر، ايجاد هر نوع محدوديت در جاذبه ها و دافعه هاى نفسانى است كه مفهومى عام است و گاهى مراد از آن صرفاً بازداشتن نفس از اظهار بى تابى و عدم رضايت نسبت به امور ناخوشايند و سختى ها است. بنابراين صبر داراى دو مفهوم است كه گاهى در مفهوم خاص به كار مى رود.
  2. از جهت موضوع: صبر در مفهوم عام خود، از حيث موضوع داراى انواع متعددى است: گاهى صبر بر سختى ها و مصيبت ها و عدم اضطراب و پريشانى و حفظ سعه صدر در مقابل آنها است، كه به آن «صبر بر مكروهات» مى گويند و در مقابل آن «جزع» و بى قرارى وجود دارد. نوع شايع و رايج آن همين قسم است. صبر بر دشوارى هاى جنگ «شجاعت» نام دارد و در مقابل آن «جُبن» و ترس قرار دارد. گاهى در مقابل سركشى و طغيان غضب و خشم است، كه «حِلم» و «كظم غيظ» نام دارد. گاهى صبر، در انجام عبادت است كه در مقابل آن «فسق» قرار داد و به مفهوم عدم پايبندى به عبادات شرعى است. گاهى صبر در برابر شهوت شكم و غريزه جنسى است كه «عفت» نام دارد و در مقابل غريزه دنياطلبى و زياده خواهى است كه «زُهد» نام دارد و در مقابل آن «حرص» قرار مى گيرد. گاهى نيز صبر بر كتمان اسرار است كه «راز دارى» نام دارد.(2)

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . راغب اصفهانى: مفردات، ص 474.

  1. (ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج3، ص280 ـ 281)

 

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حديثى صبر را از جهت موضوع به سه نوع: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت و بندگى و صبر بر معصيت تقسيم كرده اند. (ر.ك: كلينى: اصول كافى، ج2، ص91، ح15) و هم چنين برخى از عالمان اخلاق، صبر را از اين جهت به صبر بر متاع دنيا (سرّاء) و صبر بر بلا (ضرّاء) تقسيم كرده اند. (ر.ك: نراقى: همان، ج3، ص293 و 294)

  1. از جهت حكم: صبر به اعتبار حكمِ تكليفى اش به پنج نوع تقسيم مى شود: صبر واجب كه در مقابل شهوات و گرايش هاى حرام است و صبر مستحب كه بر دشوارى هاى انجام مستحبات، است. صبرِ حرام كه بر بعضى آزار و اذيّت ها است; مانند صبر در مقابل تجاوز ديگران بر مال، جان و ناموس انسان. صبر در مقابل امور مكروه و ناخوشايند، مانند صبر بر سختى روزه گرفتن در روز عاشورا كه مكروه مى باشد. در غير اين موارد صبر مباح است. بنابراين «صبر» همواره امرى پسنديده نيست، بلكه گاهى حرام و مكروه هم مى شود.(1)

ب) مراتب صبر: برخى از عالمان اخلاق و اهل معرفت براى صبر بر امور ناخوشايند (صبر خاص) سه مرتبه قائل شده اند:

  1. صبر توبه كنندگان، و آن عبارت است از ترك شِكْوه، بى تابى و بى قرارى و رفتار غيرطبيعى و پريشان نداشتن; 2. صبر زاهدان; يعنى علاوه بر مرتبه اول، بر آنچه نسبت به انسان مقدّر شده از سختى ها و درد و رنج ها، رضايت قلبى داشتن; 3. صبر صدّيقان; يعنى علاوه بر دو مرتبه قبل، نسبت به آنچه خداوند در حق انسان مقرر داشته، عشقورزيدن و آن را دوست داشتن.(2)

ج) ارزش صبر: واژه «صبر» در شكل هاى مختلف بيش از صدبار در قرآن كريم به كار رفته است كه خود به خود بيانگر اهميّت اين موضوع است. قرآن كريم در بيان علت رسيدن بعضى از بنى اسرائيل به مقام امامت و هدايت مردم مى فرمايد:

و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ]

مردم را [هدايت مى كردند.(3)

و در باب چگونگى پاداش صابران در آخرت، در جايى به آنها وعده پاداشى بهتر از آنچه عمل كرده اند، مى دهد: «و قطعاً كسانى را كه شكيبايى كردند به بهتر از آنچه عمل كردند، پاداش خواهيم داد.»(4) در آيات ديگر در تعيين مقدار پاداش صابران مى فرمايد:

آنان اند كه به ] پاس [آنكه صبر كردند و ]

براى آنكه[ بدى را با نيكى دفع مى نمايند و از آنچه روزى شان داده ايم انفاق مى كنند، دوبار پاداش خواهند يافت.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. همان، ج 3، ص 285. 2. همان، ص284. 3. سوره سجده، آيه 24.  4. سوره نمل، آيه 96.      5 . سوره قصص، آيه 54 .

در جاى ديگراعلام مى دارد كه اجر و پاداش صابران از حدّ و شمارش خارج است و آنها بدون حساب، پاداش دريافت مى دارند: «بى ترديد، شكيبايان پاداش خود را بى حساب ]

و[ به تمام خواهند يافت.»(1) همچنين خداوند به صابران وعده همراهى داده است: «و صبر كنيد كه خداوند با شكيبايان است.»(2) نصرت و پيروزى راتنها در سايه صبر و شكيبايى ميسّر مى داند.(3)هدايت، درود و رحمت پروردگار را به صابران ارزانى مى دارد.(4) صابران را در زمره دوستان و محبوبان خود ياد مى كند.(5) بارها و بارها به فرستادگان خود و همه انسان ها سفارش به صبر مى نمايد.(6) از بندگان خاص خود نقل مى كند كه همواره از خداوند درخواست توفيق صبر و شكيبايى مى كرده اند.(7) و ده ها مورد ديگر كه همگى بيانگر ارزش والاى صبر در نظام اخلاقى اسلام است. امام صادق(عليه السلام)نيز مى فرمايد: «صبر براى ايمان به منزله سر براى بدن است; همچنان كه اگر سر برود بدن هم از بين مى رود، اگر صبر از كف رود، ايمان نيز از كف مى رود.»(8) از امام باقر(عليه السلام)در باب اهميت صبر نقل شده است: «بهشت در پوششى از ناملايمات ]

و بردبارى [است; پس هر كه در دنيا بر ناملايمات صبر كند به بهشت رود. و دوزخ در پوشش لذت ها و خواهش هاى نفس است; پس هر كه لذت و خواهش نفس را بر آوَرد، به دوزخ رود.»(9)

د) آثار صبر: براى صبر آثار فراوان دنيوى و اخروى مى توان برشمرد; از جمله امام على(عليه السلام)در بخشى از تحليل خود نسبت به عزّت و ذلّت برخى اُمم گذشته مى فرمايد:

چون خدا ديد چگونه در راه دوستى او بر آزار شكيباى اند، و چسان از بيم او ناخوشايندى را تحمّل مى نمايند، از تنگناهاى بلا، گشايشى برايشان پديد آورد، و از پسِ خوارى ارجمندشان فرمود و آرامش را جايگزين بيم كرد. پس پادشاهانِ حكمران شدند و پيشوايان با فرّ و شأن. و كرامتِ خدا در حق آنان تا بدان جا رسيد كه ديده آرزو نهايت آن را نديد.(10)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره زمر، آيه 10.

2 . سوره انفال، آيه 46.

3 . سوره آل عمران، آيه 125.

4 . سوره بقره، آيه 157.

5 . سوره آل عمران، آيه 146.

  1. ر.ك: سوره احقاف، آيه 35.
  2. ر.ك: سوره بقره، آيه 250 و سوره اعراف، آيه 126.
  3. كلينى: كافى، ج 2، ص 89 ، ح 5 .
  4. همان، ح7.
  5. نهج البلاغه، خطبه 192.

بعضى از عالمان اخلاق صبر را دروازه ورود به مقام رضايت به مقدّرات الهى و مقام رضا را باب رسيدن به وادى محبت پروردگار دانسته اند.(1) بنابراين از آثار مهم صبر در همين دنيا مى توان از دستيابى به مقام «رضا» و «محبت» نام برد.

محورهاى متعدد ديگرى در باره «صبر» قابل طرح است; از قبيل مناسبات صبر و شكر، راه هاى دستيابى به شكيبايى و مانند آن كه به دليل اختصار از طرح آنها خوددارى مى شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى، جامع السعادات، ج3، ص283.

 

 

منابع :

کتاب اخلاق اسلامي – نويسنده احمد ديلمي ومسعود آذربايجاني – تاريخ نشر 20/4/1383

library.tebyan.net/books1/5721.htm

ikna.ir/news

dbase.irandoc.ac.ir

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *