- admin
- 24 آذر 1400
- 1:31 ب.ظ
شعر در مورد خواهر
شعر در مورد خواهر
شعر در مورد خواهر و برادر و خواهر زن و خواهر شوهر و خواهرزاده ، اشعار زیبا در مورد خواهر فوت شده و از دست رفته و مهربان را می توانید در این مطلب از سایت جالب فا ببینید.
اشعاری زیبا در مورد خواهر
خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است
حاضر نبود خار رود پای برادر
چون شمع شود آب و به اطراف دهد نور
پروانه صفت بر جگر خود زند آذر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یک خواهر دلسوز به از یک صف لشکر
هم رونق کاشانه و هم نعمت و رحمت
دلسوز برادر بود و حامی مادر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر
شعر در مورد خانواده
شعر دوست
یه رابطه ریاضی هست که میگه
عشق + اهمیت = مادر
عشق + ترس = پدر
عشق + کمک = خواهر
عشق + دعوا = برادر
عشق + اهمیت + ترس + کمک + دعوا + زندگی = رفیق . . .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دریا شده است خواهر و من هم برادرش
شاعـــرتر از همیشه نشستـــــم برابرش
خواهر سلام! با غزلــی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا خواهری دارم مثال گوهر و الماس
که یار و یاور و غمخوار , برای این دل تنهاست
خدایا خواهری دارم ز پاکی شهره عام است
نگاه او برای من , گرفتاری یک دام است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا خواهری دارم که مادر هم برایم بود
توی شادی توی ماتم همیشه پا به پایم بود
ز وصف روی ماه او چه گویم من نمیدانم
فرشتست یا که انسان است خود من هم نمیدانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خواهرم ، تکه نانی آورد ،
آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،
به هوای خبر از ماهی ها
دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت
و به لبخندی تزئینش کرد
هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم
پدرم دفتر شعری آورد ،
تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،
و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا ، جاری ست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
شعر در مورد خودم
خواهری دازم من
که پری رخساریست
که ندارد مانند
خواهری دارم من
که به مهربانی ابرهای خداست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد خواهر و برادر
بود هم جان و هم جانانه خواهر
انیس و مونس و فرزانه خواهر
نهفته در دلش عشق برادر
برادر شمع و چون پروانه خواهر
بلی چون گوهر بیمثل وهمتاست
نهفته در دل ویرانه خواهر
به نیکی نام و عشقش مانده برجا
به تاریخ جهان افسانه خواهر
به سان بلبل زیبا و خوشرو
به کنج دل نموده لانه خواهر
فروغ حسن او روشنگر دل
صفای محفل و کاشانه خواهر
ندارد رونقی کاشانه بی او
چراغ پر فروغ خانه خواهر
بود دلدار و غمخوارت همیشه
نباشد با غمت بیگانه خواهر
اگر روی تو را یکدم نبیند
شود از هجر تو دیوانه خواهر
بریزد خون دل اندر فراقت
ز چشم نرگس و مستانه خواهر
اگر افسرده بیند روی ماهت
شود قلبش ز غم چون شانه خواهر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خواهرم تنها امید و جان این برادری
خواهرم تو تار و پود وعشق این برادری
من شوم خوار و حقیر گر تو نباشی خواهرم
خوب من نیت کنی جان دهم از برادری
از تو من آموختم رسم رفاقت پیشگی
از تو من آموختم دوستی محبت سادگی
از تو من آموختم آیین خوب زندگی
از تو من آموختم ایمان صداقت بندگی
هرکس که ندارد به جهان نعمت خواهر
افسوس که تنها بود و بی کس و یاور
در موقع تنگی و بلا محنت و سختی
یک خواهر دلسوز به از یک صف لشکر
هم رونق کاشانه و هم نعمت و رحمت
دلسوز برادر بود و حامی مادر خواهر
اگر از درد و غم خویش صبور است
حاضر نبود خار رود پای برادر
چون شمع شود آب و به اطراف دهد نور
پروانه صفت بر جگر خود زند آذر
دوران خوشی با پدرش هست چه کوته
کوتاهتر از عمر گل و میوه نوبر
تحت قدم مادر اگر باغ بهشت است
از قول محمد(ص) تو بخوان ارزش مادر
در روی زمین نزد پدر مثل ندارد
یک موی سرش با همه دنیاست برابر
هر کس دل خواهر شکند رحم ندارد
بی رحم شفاعت نشود در صف محشر
از بس که بها داده خدا بر زن و دختر
نازل شده در منزلتش سوره کوثر
خواهی شوی آگاه ز دلسوزی خواهر
یادی تو ز زینب کن و شاهنشه بی سر
هر لحظه کنم شکر به درگاه الهی
زیرا که خدا داده به من دختر و خواهر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد خواهر زن
بنـده عریانـم ولی دارد قبــا خواهر زنم
عالمی دارد برای خود سوا خواهر زنم
دردِ بی درمان من را نیست دارویی ولی
بهر درد گـربه اش دارد دوا خواهـرزنـم
یک موتورسکلت ندارم بنده در این مملکت
میتسوبیشی دارد ویک ماکسیما خواهـرزنم
صد عمل برصورتش کرده است ویک باردگر
دارد از نو قصــد تغییــر نمـــا خـواهــرزنـــم
با اتـَم گاهی و گاهـی با اوتومـش بیـن خلــق
هـم بـرو دارد فراوان هـم بیـا خـواهـرزنـــم
می کند نفرین وی تأ ثیر ِ بی چون و چــرا
در حقیقت هست سقــّش بد سیـا خواهرزنم
اسکلت آسا بنا دارد شود لاغـر چـو نـی
عزم دارد بر تحـول در بنـا خـواهرزنـم
منزلی را می پسندد در خیالاتش که هست
در حیاتش باغ و استخــر شنـا خواهرزنم
توی ذهنش می شود گاهی پزشک و می زند
روی زنگـش تابلـوی دارالشفـــا خـواهـرزنم
سیـر می گردند مهمانان وی ازهر خورشت
گر کنـد آمـاده یک وقتی غـذا خـواهـر زنــم
بهر احمـد می تراشد مشکل و ماندم چطـور
نام ِ فامیلش شـده مشکل گشـا خـواهـرزنــم
شعر در مورد خواهر شوهر
خواهر شوهر ماهه
چشم وابروش سیاهه
خواهرشوهر عزیزه
خوبی ازش میریزه☺️
خواهرشوهر بهترینه
فرشته روی زمینه
خواهرشوهر خوشگله
جاش همیشه توی دله
خواهرشوهرجای خواهر
به دردت میخوره آخر
بیایید ای بچه ها
کناربگذاریم کینه ها
هرکی خواهرشوهر نداره
یک چیز تو زندگیش کم داره
چه دوست مهربانیست
همیشه همراه توست
همیشه درهمه حال
دلسوز و دلدار توست
پس چرا با دشمنی
قلبشو تو میشکنی
بعد از خدا و پیامبر
بعد از شوهر و فرزند
تو ای رفیق دلت را
به خاندان شوهرببند
تو مثل آیینه باش
زلال و بی کینه باش
اینقدر بکن توخوبی
تا در دلش جابکوبی
خواهرشوهر رو عشقه
گل باغ بهشته
میگن بفرسی برا خواهر شوهر شام دعوت میشی