- admin
- 11 آبان 1400
- 5:23 ب.ظ
بررسي نقش زنان در دفاع مقدس
بررسي نقش زنان در دفاع مقدس
امروز براتون مطلبی با عنوان زیر براتون آماده کردیم که امیدواریم مورد استفاده قرار بگیره و حتما در قسمت کامنت ها دیدگاهتون رو به اشتراک بزارید :
بررسي نقش زنان در دفاع مقدس
چهره شان عجيب بود. روسريهاي سرمهاي و کِرم رنگ پوشيده بودند و لباس بلندي بر تن داشتند. سرمه چشمانشان گرد و غبار و اشک، سرخي لبهايشان از خشکيِ تشنگي، و گونه هايشان آفتاب زده و سوخته بود. عطرشان بوي باروت مي داد و گردنبندي از پوکه به گردن داشتند. با تحمّلي شگفت آور سلاح در دست مي گرفتند، يا کولهاي از تدارکات و مهمات و… را با آن سنگيني بر دوش مي انداختند
فهرست
مقدمـــه. ۲
فصل اول:نقش زنان در صدر اسلام. ۴
فصل دوم : سهم زنان در جنگ هشت ساله ايران و عراق. ۷
الف : تقويت روحيه ي رزمندگان. ۷
ب ـ کمکهاي نقدي و غير نقدي.. ۱۰
ج ـ آشپزي و تهيه مواد غذايي.. ۱۱
د ـ خياطي و تهيه لباس گرم. ۱۲
ه ـ اهداي خون. ۱۳
و ـ ازدواج با رزمندگان و جانبازان. ۱۳
ز ـ سخنراني و نامههاي پرشور در تشجيع رزمندگان. ۱۴
ذ ـ تبليغات براي ايجاد روحيه حماسي در رزمندگان. ۱۵
۲ـ حضور زنان در ميدان نبرد و خط مقدم. ۱۵
الف ـ پرستاري و امداد رساني به مجروحين. ۱۷
ب ـ شرکت مستقيم در عملياتها ۱۸
ج ـ عکاسي و خبرنگاري جنگ… ۲۰
د ـ اسارت در جنگ… ۲۰
۳ -نقش زنان در حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس پس از جنگ… ۲۱
فصل سوم :حرف آخر. ۲۳
پي نوشت ها و منابع. ۲۵
بررسي نقش زنان در دفاع مقدس
چهرهشان عجيب بود. روسريهاي سرمهاي و کِرم رنگ پوشيده بودند و لباس بلندي بر تن داشتند. سرمه چشمانشان گرد و غبار و اشک، سرخي لبهايشان از خشکيِ تشنگي، و گونه هايشان آفتاب زده و سوخته بود. عطرشان بوي باروت مي داد و گردنبندي از پوکه به گردن داشتند. با تحمّلي شگفت آور سلاح در دست مي گرفتند، يا کولهاي از تدارکات و مهمات و… را با آن سنگيني بر دوش مي انداختند. زيورشان اسلحه شان بود، يا دوربين عکاسي شان، يا ضبط صوت و جعبه مهمّات و جعبه کمکهاي اوليه… و اکنون نيز قلمشان زيبندهترين زينت آنهاست. ابهت شان چشم مردان را ميگرفت و سوزن در دستشان، تيري بود بر قلب دشمن. نُقل عروسيشان گلوله بود؛ شاهد عقدشان شهدا؛ ضامن عقدشان امام (ره)؛ شرط ازدواجشان همراهي در سير و سلوک و مدّت ازدواجشان شايد تا چند لحظه ديگر… .
و زنان جنگ، چنين بودند.
بياييد به سرزمين عشق و عرفان سفر كنيم ؛ سرزميني كه تجلي گاه شكوه ايثار است ؛ سرزميني كه همه يكرنگي و اتحاد است. اين جا سرزمين عشق و ايثار و فداكاري است. اي قلم ها! بدون وضو در اين حـريـم مـقـدس وارد نـشويد. اي هـمسـفران ! لازمـه ي ورود به اين سـرزميـن ، داشـتـن دل هايـي پـاك و بي آلايش است. حرمت و قداست اين سرزمين بسيار زياد است. اين سرزمين متعلق به شيرزنان عارفي است كه در هشت سال دفاع مقدس ،حماسه ها آفريدند. آن ها با توكل به خداوند و با تأسي به حديث متواتر و شريف الثقلين به دو امانت گران بهاي الهي چنگ زدند و آن را الگوي و سرمشق خود ساختند. بياييد به اين سرزمين روحاني سفر كنيم ، تا بسياري از حقايق را دريابيم ؛ سرزميني كه همه نور خداست و عظمت خدا را به وضوح مي توان در آن مشاهده كرد ؛ سرزميني كه معناي واقعي عبادت ، عشق ،شوق نيايش ، نماز ، محبت ، مشاركت ، خلوص ، انفاق ،گذشت ، ايثار جان ، خداشناسي و هزاران خصلت زيباي ديگر را در حد كمال در خود جاي داده است ؛ سرزميني كه از هر گوشه و كنار آن مي توان هزاران نكته ي اخلاقي و اجتماعي آموخت ؛ سرزميني كه ساكنان آن همه به ريسمان الهي چنگ مي زنند و به انگيزه ي تعبد نسبت به فرمان الهي و به قصد وصول به مقام فناء الي الله حركت كردند. اينان سبقت گيرندگان جهاد و شهادتند و شهادت را نزديك ترين راه تقرب به ذات احديت مي دانند. در سرزميني كه سراسر وحدت و عشق است ،همه به دنبال يك هدف مي گردند و آن رضاي خداست و در اين صحنه ، همه در تلاشند تا گوي سبقت را از ديگران بربايند. آري ، سخن از شير زناني است كه از همان روزهاي نخست كه رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي مان هجوم آورد ، همدوش مردان فرياد “هل من ناصر ينصرني” حسين زمان خويش را لبيك گفته و وارد صحنه هاي نبرد شدند. زنان متعهد و مؤمن كشورمان همانند دريايي خروشان به سوي مقصد نهايي (رضاي خداوند) حركت كردند.
سرّ اينکه اباذر در مبارزه شهره ي آفاق است، براي آن است که مبارزات قولي و عملي او در کتابها به ثبت رسيد و در سخنرانيها طرح گرديد. سرداران جنگ تحميلي نيز چنين بودند. از همّت و چمران و باکريها و باباييها و…. سخنها گفته شد. امّا زناني هم بودند که چه در صدر اسلام و چه پس از آن، اباذر گونه، هم در صحنه جنگ حضور داشتند و هم براي روحيه دادن به نيروهاي اعزامي و رزمي از آيات و احاديث رسول خدا) صليعليهوآلهوسلم) استمداد مينمودند و دعوت و رهبري آنها بر محور قرآن کريم بود.
اگر کارهايي که زنان، در جنگها و صحنههاي سياسيِ اسلام کردند، دهها بار گفته ميشد، به صورت فيلم تبليغي درميآمد و کتابها در اين زمينه نوشته ميشد، آنگاه مشخص ميگشت که زنها در پيشبرد دين چه در صدر اسلام و چه پس از آن همچون اباذر و مالک اشتر بودند.
زن هم ميتواند مسأله جهاد را به عهده بگيرد، چرا که جهاد، تنها در سنگر بودن و تيراندازي کردن نيست. کمکهاي تدارکاتي پشت جبهه و متن جبهه، امور مربوط به نقشه برداري، ديده باني و … بخشهاي مهمي از جهاد به شمار ميرود، که زنان ميتوانند آنها را به عهده بگيرند.
زن از فيض جهاد محروم نيست. اگر کشوري در حال جنگ و دفاع است، و از طرف بيگانگان تهديد ميشود، زن نيز بايد دفاع کند و لازمه دفاع آموزش ديدن است. در هيچ يک از اين مسائل، زن را محروم نکردهاند، بلکه در اکثر دشواريها و امانتداريها، در بسياري مصائب و مشکلات، زن همتاي مرد است.
مشارکت بانوان در دفاع مقدس، از اهميت به سزايي برخوردار است، زيرا از جهت کميّت، حدود نيمي از آحاد جامعه را زنان تشکيل ميدهند و مشارکت زن، يعني هماهنگي نيمي از نيروهاي جامعه در راستاي يک هدف .
در اينجا ما به ياري خداوند متعال تلاش داريم تا گوشه اي از فعاليت هاي زنان را در هشت سال دفاع مقدس به عرصه ظهور بگذاريم .
نقش زنان در صدر اسلام در دفاع، امري انکارناپذير و مالامال از ايثاري آگاهانه، تقديمي عاشقانه و روحي مخلصانه است.
بزرگترين مدافع زن در صدر اسلام، فاطمه (عليهاالسلام) است. ايشان به همراه گروهي از زنان در جنگ احد شرکت کردند. حضرت زهرا (عليهاالسلام) و چهارده زن ديگر، عهده دار حمل آذوقه و آشاميدني، مراقبت از مجروحان و آب رساني به تشنگان بودند. در همين جنگ ايشان از رسول خدا (صلياللهعليهوآله) و علي (عليهالسلام) پرستاري و مراقبت نمودند.
زنان ديگري نيز در صدر اسلام براي دفاع از عقيده، ايمان، و دين و کيان خود نقشي به سزا داشتهاند. اولين شهيد زن در اسلام، سميّه است؛ مادر عمار ياسر. صفيه دختر عبدالمطلب و عمّه بزرگوار پيامبر در جنگ احد سر يک يهودي را با شمشير از تن جدا کرد، آسيه در مداواي مجروحين و انتقال شهدا سهم به سزايي داشت و يک نيروي رزمي بود. ام عمّاره در جنگ حنين يکي از دشمنان را با ضربات شمشير از پاي درآورد.
پيامبر اکرم همواره در جنگها تعدادي از زنان را به همراه داشت، که وظيفه آبرساني به بيماران و مداواي آنها را بر عهده داشتند.
نسيبه بنت کعب از جمله زناني بود كه در بيعت عقبة ثانيه با پيامبر بيعت نموده بود. او در بحرانهاي مختلفي كه براي حكومت اسلامي پيش آمد حمايت حقيقي خويش را از پيامبر (ص) به اثبات رساند. در جنگ احد مسؤوليت آبرساني به مجاهدين را به عهده داشت . در اين جنگ وقتي دشمن از گذرگاهي كه عدهاي به طمع جمعآوري غنايم از آن غافل شده بودند هجوم آورد، مردان سست پيمان فرار را بر جهاد ترجيح دادند و تنها حدود ۱۰ نفر باقي ماندند تا از پيامبر دفاع كنند. يكي از اين ده نفر نسيبه بنت كعب بود او مشك را به زمين انداخته. با سلاحي كه فراريان ترسو بر زمين نهاده بودند به دفاع از جان پيامبر ميپردازد در اين دفاع قهرمانانه جراحات بسياري توسط دشمن به او وارد ميآيد كه تا آخر عمر خدا را بر آن نشانهاي افتخار حك شده بر بدنش شكر ميگفت. از خود نسيبه نقل شده كه وقتي جان پيامبر (ص) را در معرض خطر ديدم با شمشير از حملات دشمن جلوگيري ميكردم و گاهي هم تيراندازي مينمودم ، ناگاه متوجة حملة يكي از مشركين به پيامبر (ص) شدم، همراه با مصعب او را از حركت به سوي رسول خدا (ص) باز داشتيم، ولي او ضربتي بر من زد كه تا يك سال اثر آن بر شانهام باقي ماند. پيامبر (ص) كه متوجه زخم شديد شانة من شده فورا يكي از پسرانم را صدا زده، فرمود: زخم مادرت را ببند. وقتي پسرم زخم مرا بست دوباره برخاستم و به دفاع از پيامبر مشغول شدم در همين هنگام متوجه زخمي شدن يكي از پسرانم شدم فورا با پارچههايي كه براي بستن زخم مجروحين آورده بودم زخم او را بستم و به او گفتم: برخيز و از پيامبر (ص) دفاع كن.
مطلب قابل تأمل در اين داستان، نحوة برخورد پيامبر با دفاع قهرمانانه اين زن از ايشان است كه نه تنها در تاريخ هيچگونه منع يا نهياي از پيامبر (ص) در بارة اين كار نسيبه نميبينيم، بلكه ميبينيم كه بعد از اتمام جنگ وقتي حضرت به مدينه بازگشت شخصي را به خانة نسيبه فرستاد تا از وضعيت جسماني او به ايشان گزارش بدهد و از خبر سلامت او خوشحال گرديد. نسيبه از پيامبر خواست تا دعا كند خدا او را در بهشت ملازم آن حضرت قرار بدهد. پيامبر در حق او دعا فرمود و گفت: خدايا اينها را در بهشت رفيق من قرار بده.
در برخي از روايات آمده است از جمله كساني كه به شرافت همراهي حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه نايل ميآيد و اخلاص خويش را دوباره در تاريخ اثبات ميكند نسيبه است كه به رجعت به دنيا در زمرة ياران حضرت قرار خواهد گرفت و به مداواي مجروحين ميپردازد.
در جريان خندق، هنگامي كه مسلمين در كنار خندق هايي اطراف مدينه در حال دفاع از شهر بودند، در داخل مدينه، زنان و فرزندان مشغول دعا براي آنان و حامي معنوي ايشان بودند، امّا ناگهان تعدادي از زنان متوجه حضور مردي يهودي شدند كه به قصد خيانت و جاسوسي به داخل شهر رخنه كرده بود. صفيّه بنت عبدالمطلب از حسان بن ثابت، مرد شاعر مسلماني كه همراه زنان در شهر مانده بود تقاضا كرد كه دشمن خائن را به قتل برساند ولي حسان جرأت نكرد اين كار را بكند. صفيّه هم بيهيچ هراسي او را به قتل رسانيد و اين کاراوسبب شد تا يهوديان از آنجا متفرق شوند و دشمن داخلي نتواند كاري از پيش ببرد.
از شجاعت ها و دليري هاي زنان در صدر اسلام داستانهاي بسياري وجود دارد که ما در اينجا فقط به ذکر تعدادي از آنها پرداختيم.
بحث مهم زنان در جنگ ايران در سه مقوله اصلي ميگنجد:
-۱ فعاليت زنان در پشت جبهه
-۲حضور زنان در ميدان نبرد و خط مقدم
-۳نقش زنان در حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس پس از پايان جنگ
-۱فعاليت زنان در پشت جبهه
مساعدت زنان در پشت جبهه، طيف گستردهاي از فعاليتها را در برمي گيرد. از جمله:
تقويت روحيه رزمندگان براي حضوري هر چه پرشورتر در جبههها و تشويق مداوم آنان، يکي از مهمترين و بارزترين فعاليتهاي زنان در ايام جنگ تحميلي بود . حضور چشمگير خواهران و همسران و مادران رزمندگان در هنگام بدرقه آنان، دليلي استبر اين مدعا .
اين ترغيب و تشويق تا جايي ادامه داشت که حتي گاهي اين زنان نمونه، خود، پيشاني بندهاي اين مسافران را محکم کرده، کوله بار سفرشان را ميبستند و آنان را مهياي اعزام به جبهه مينمودند، و گاه براي احياي اين هدف متعالي، از احساسات، گذشته و آمال و آرزوهاي جوانيشان را براي دفاع از آرمانهاي اسلام و رسيدن به پيروزي لگدمال ميکردند .
گواه اين مطلب آن که هيچ مادري حاضر نميشود جگر گوشهاش را که با خون دل و اشک ديده پرورش داده است، به سوي دشمن راهي کند، ليک اين مادران غيور، خود زمينه ساز حضور فرزندانشان در جبههها بودند .
گواه ديگر آن که هر زني، طالب آن است که مرد زندگيش در کنار او باشد، تا هرگز احساس ترس و وحشت و دلهره بر او غلبه ننمايد، اما در آن سالهاي آتش و خون، زناني بودند که حتي چند ماه يک بار نيز قادر به ديدن همسرانشان نبودند و تنها دلخوشيشان نامههايي بود که هر از چند گاهي به دستشان ميرسيد .
حال آن که گاه دير رسيدن يا نرسيدن آن نامهها نيز، شور و غوغاي ديگري در دلهايشان بر پا ميکرد و هزاران فکر و تصور به ذهنشان خطور مينمود . گاه گذشت چندين ماه از تولد فرزندانشان، بهانهاي بود براي يک ملاقات کوتاه و مختصر . . . اما اين زنان صبور و هدفمند، حتي در شهر غربت و در آوارگــيها و جـابه جاييهاي مـتوالي، لـب به شکوه نگشوده و مشتاقانه به اسـتقبال تمامي اين سختيها مي رفتند . حتي گاهي خود به همسرانشان اصرار مينمودند که کمتر به خانه بيايند و معتقد بودند، حضور آنان در جبههها ضروريتر و مفيدتر است; چرا که حضور در جبهه، تکليفي الهي و مهر تاييدي بر فرمان ولايتبود .
گاه دلتنگيهاي فرزندانشان را ميشنيدند و دلداري شان ميدادند، حال آن که در پشت پرده اشکآلود چشمانشان غربت و دلتنگي عميقي نهفته بود که تنها به اميد رسيدن به هدف، آن را مخفي مينمودند .
اين کار نه کاري ساده بلکه هنري بزرگ، پيچيده و دشوار است. اين کار نه باري سبک، بلکه خارج از محاسبه است که تواني برتر از توان عادي ميطلبد و زنان نمايشدهندگان اين هنر برتر بودند.
در اين وادي به طور قطع بايد گفت هر يک رزمنده که در جبهههاي دفاع مقدس حضور دارد بيانگر حضور دو زن به ظاهر غايب در صحنه است. از يک طرف زني که به عنوان مادر هويت او را شکل داده و از طرف ديگر، زني به عنوان همسر که او را حمايت کرده و براي او آرامش خاطر آورده. به گونهاي که اگر عشق و حمايت آن دو زن نبود ،حضور مردان هم امکان پذير نبود.
“بسياري از زنان ، همسران خود را حتي به قيمت از دست دادن همه ي لذات معمولي زندگي ، راهي ميدان مبارزه مي كردند و از فكرشان ، راهشان و آرمان هايشان دفاع مي كردند” چه بسيار خانواده هايي پس از شنيدن خبر شهادت فرزندانشان ، خدا را شكر كرده كه چنين موهبتي را به آن ها عطا فرموده و با حفظ روحيه ي خود به دلجويي از ديگران مي پرداختند و به كوري چشم دشمنان ، حتي روي جنازه ي فرزندانشان عطر و گلاب مي پاشيدند. زنان در طول دفاع مقدس ثابت كردند كه يكي از عوامل تقويت كننده ي روحيه ي رزمندگان و پشتيباني فرهنگي آن ها از جبهه ها بودند.
در دوران هشت سال دفاع مقدس، اگر چه بخش عظيمي از درآمد كشور در جهت تجهيز جبهه ها و رفع نيازهاي تداركاتي هزينه ميگرديد اما به لحاظ وسعت ميدان جنگ از شمالي ترين نقطه مرزهاي غربي تا جنوبي ترين نقطه آن، به علاوه تمامي پهنه آبهاي نيلگون خليج فارس، طولاني بودن مدت درگيري،محصاره اقتصادي و وضعيت نامطلوب اقتصاد داخلي، دولت نمي توانست آنچنان كه شايسته است تمام هزينه هاي پشتيباني جبهه را تحمل نمايد. بنابراين مداخله نيروهاي مردمي در امر پشتيباني جنگ بسيار ضروري و حياتي بود.
آن روزها حال و هواي خاصي در مملكت اسلامي ما حاكم بود. در ميان اين تكاپو ، نه تنها مادران تلاش مي كردند ، بلكه دانش آموزان نيز در سنگر مدرسه علاوه بر درس خواندن به تهيه و تأمين وسايل مورد نياز رزمندگان مشغول بودند.
در سال ۶۶، شرايط خاصي در جبههها به وجود آمده بود. در دبيرستان دخترانهاي که من مدير آن بودم، جهاد مالي اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهايي که پدرانشان برايشان خريده بودند، داوطلبانه به صندوق ريختند. دانش آموزي داشتيم که برادر شهيدش براي ازدواج خود يک انگشتر براي نامزدش خريده بود. او نيز آن را به جبهه اهدا کرد.
چه بسيار مدرسه هايي كه به خاطر همين فعاليتشان مورد بمباران هوايي قرار گرفتند !نمونه اي از آنها دبيرستان دخترانه ي زينبيه ي شهرستان ميانه بود ، كه به خاك و خون كشيده شد و ده ها دختر جوان به فيض شهادت و درجه ي جانبازي نايل شدند.
مرحومه فهيمه بابائيانپور، همسر شهيد غلامرضا صادق زاده، در نامهاي به همسرش، مينويسد: “دستم را از زير چادر بيرون آوردم و يکبار ديگر براي آخرين بار به آن نگاه کردم. از دستم بيرونش آوردم و گفتم: ميخواهم براي جبهه بدهم. برادري که در دکه ايستاده بود، گفت: چيه؟ طلاست؟ و بي اختيار نوار آهنگران را پشت بلندگوي دکه گذاشت. صداي آهنگران در ميدان پيچيد. اما من به خاطر ميآوردم لحظات خوشي را که براي خريدنش صرف کرده بوديم. از اين مغازه به آن مغازه. مغازهدار وقتي آن را آورد، گفت: عقيق اين انگشتر يمني است. تو خوشحال شدي و به عنوان تنها خريد ازدواجمان آن را خريدي. ميخواستم به آن برادر بگويم: آري طلا است. تنها خريد ازدواجمان است. ميخواستم بگويم که خيلي دوستش دارم. ميخواستم بگويم که چند روزي در دستم کردم که خاطرهاش در ذهنم بماند… برادر نوشت: انگشتر طلا با نگين دريافت گرديد… . از دکه کمک به جبهه بيرون آمدم و پيش خود گفتم: يا زهرا (عليهاالسلام) قبول کن!
خواهرم! تو چگونه به دنيا مي نگريستي كه هيچ چيز دنيا برايت ارزشي نداشت؟ تو حتي سرپناه خودت را فروختي و پول آن را براي تهيه ي آمبولانس رزمندگان پرداختي و تمام دارايي ات را براي جبهه اهدا نمودي. تو نه تنها درايي ات ، بلكه وجودت را نيز وقف اين كار كرده بودي
عمليات کربلاي چهار و پنج بود که تعداد مجروحين زياد بود و آنها را به نقاهتگاهي که به همين منظور در استاديوم آزادي تهران تدارک ديده بودند، آوردند. ساعت ۱۲ شب، به بسيج خواهران محل اطلاع دادند که دويست کيلو هويج را بايد آماده و آبگيري کنيد. ما بلافاصله با خواهران تماس گرفتيم. آنها به مسجد آمدند و در مدت ۲ ساعت، تمامي ۲۰۰ کيلو هويج را آب گرفتند و در شيشه آماده کردند. وقتي برادرها براي تحويل آنها به مسجد آمدند، از سرعت عمل ما شگفت زده شدند…”
در نخستين روزهاي جنگ ، زنان ايراني ، خانه و كاشانه ي خود را رها كرده و به صورت داوطلبانه به صحنه هاي نبرد رفته و به صورت هاي مختلفي شروع به فعاليت كردند. “روزي به دوختن گوني براي سنگر ها و پاسداري از شهرها پرداختند و روزي به تهيه ي آذوقه و لباس و ملحفه براي زخمي ها و بيمارستان ها و حضور فعال در مساجد جامع شهرها و زماني به بافتن لباس گرم براي مجاهدين في سبيل الله كه عاشقانه به ضيافت الله شتافتند ، مشغول شدند.
يکي از خواهراني که در ستاد پشتيباني مکتب الزهرا(عليهاالسلام) فعاليت کرده است، چنين ميگويد: “آن روزها شنيديم که بعضي کارخانهها لباسهايي را که براي برادران سپاهي و ارتشي ميدوزند، دستي ۴۵ تومان از دولت پول ميگيرند. ما با مراجعه به واحد امور صنفي تقاضا کرديم که دو هزار دست لباس را ميدوزيم و مجاناً در اختيار دولت ميگذاريم.”
حتي در مواقع بمباران هوايي دشمن، شبانه روز پشت چرخ خياطي مينشستيم و فقط کار ميکرديم. مادر شهيدي که در فاجعه هفتمتير پسرش شهيد شده بود، اشک ميريخت و شبانه روز در ستاد، لباس ميدوخت…”
دکتر ميلاني، مدير عامل وقت سازمان انتقال خون ايران، خاطرهاي از عمليات کربلاي ۵ نقل ميکند: “… ساعت حدود ۳ نيمه شب بود. براي سرکشي به سالن انتقال خون رفتم. ديدم گروهي از خواهران براي اهداي خون از دولت آباد تهران به سازمان آمدهاند… آن هم در آن ساعات شب!”
زنان ما با تمام مشكلات و دشواري ها مبارزه كردند تا اسلام و مسلمانان پيروز شوند. زنان ما همواره در طول دفاع مقدس در صحنه حضور داشتند. زنان آيينه تمام نماي ايثار و فداكاري و اسطورههاي شهادت و شهامت بودند. دختران جوان و فداكار اين كشور كه در مكتب اسوه و مقتداي خودشان حضرت زهرا پرورش يافته بودند علاوه بر اينكه در بحرانهاي مهم خود را در معرض آسيب و خطر قرار دادند و به ياري انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي و رزمندگان سلحشور شتافتند با ايثار و فداكاري وصف ناپذيري حاضر شدند با جانبازان و رزمندگان ازدواج كنند در حالي كه ميدانستند با قبول اين علقه، مشقات و سختيهاي فراواني را بايد تحمل كنند ولي با اشتياق فراوان به ازدواج با ايثارگران تن دادند. آنان با اين عمل ايثارگرانه هم روحيه رزمندگان اسلام را تقويت كردند و هم برگهاي زريني بر تاريخ انسانيت اين مرز و بوم افزودند. خانم دكتر كيهاني، پزشك بزرگواريست كه در بيمارستان سرپلذهاب در خدمت مجروحان است او براي روحيه بخشيدن به بچههاي جبهه حتي حاضر نشد در شهر خودش (تهران) ازدواج كند، بلكه پس از جاري كردن صيغه عقد در تهران، مراسم ازدواجش را در همان منطقه جنگي برپاساخت و سفره عقدشان از تجهيزات جنگي غنيمتي تزئين شده بود.
معصومه صالح خاني، همسر جانباز صفوي (نابينا از دو چشم و محروم دوپا)، ميگويد” اوايل جنگ بود. فکر ميکردم من که زن هستم، تکليف من چيست؟ احساس کردم که بايد با يک جانباز ازدواج کنم…”
سخنراني پرشور مادر بزرگوار شهيدان مهدي و مجيد زين الدين، در تشييع پيکرشان، چنان شوري در همگان ايجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهييج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند… .
و يا سخنراني فهيمه بابائيان پور، همسر شهيد غلامرضا صادق زاده که: “اي همسر شهيدم! راهت ادامه دارد…”. فهيمه پس از آن که بر جسد پاره پاره همسرش حضور يافت، به جاي آن که فغان و زاري پيشه کند و سياه بپوشد، لباس سپيد عروسي اش را بر تن کرد و گل روز عروسياش را در دست گرفت و پيشاپيش همگان در تشييع پيکر همسرش فرياد برآورد: “اي همسر شهيدم! شهادتت مبارک!” و در هنگام تدفين او، در ميان انبوه جمعيت، با صداي رسا گفت: “الهي! رضاً برضائک، تسليماً لأمرک”. و در مراسم ختم او تأکيد کرد که “اين ختم نيست که آغاز است، آغاز راهي که همسرم آن را پيمود… “
از آن پس فهيمه يکسال لباس سپيد پوشيد؛ چرا که خود را عزادار نميدانست، همان گونه که در تدفين او گفته بود: “اگر غلامرضا به مرگ طبيعي مرده بود، سياه ميپوشيدم؛ چرا که عزيزي از دست رفته بود. اما اکنون لباس سپيد عروسيام را بر تن کردهام؛ چرا که ميدانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتي از او خداحافظي هم نميکنم…”. کلامش چنان شورانگيز بود که بانويي از فهيمه ۱۹ ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهيد شد، فهيمه در مراسم ختمش سخنراني کند.
هنر، همچنانکه پير مراد رزمندگان گفته بود: دميدن روح تعهد در انسانهاست… و اين چنين بود که شاعران و هنرمندان زن در اين ميان نقش آفريني کردند. اشعار حماسي و شورانگيز مرحومه سپيده کاشاني، خانم سيمين دخت وحيدي و طاهره صفارزاده، همچون شعر خنساء در زمان پيامبر، حماسه ساز بزرگمردان بود. تهيه و نصب پلاکاردها و تراکتهاي تبليغاتي و شعارها و… نيز شيوهاي ديگر بود.
“بچهها چند قوطي رنگ که در خانه داشتند، آورده بودند. نقاش ابتدا طرحها را با مداد روي تختهها پياده کرد. قلم مو نداشتيم. نگاهي به هم انداختيم. آستينم را بالا زدم و انگشتم را در قوطي رنگ فرو بردم و شروع کردم به رنگ زدن. بقيه هم به من نگاه کردند و با خنده مرا همراهي کردند… صداي اذان صبح که بلند شد، کار طراحي ما نيز به پايان رسيده بود…”
چنين است که رهبر معظم انقلاب ميفرمايند: “ما در جنگ و انقلاب مشاهده کرديم که نقش خانمها اگر از مردها بيشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نميسرودند و جنگ را در ميان خانهها يک ارزش تلقي نميکردند، مردها اراده و انگيزه رفتن به ميدان جنگ را پيدا نميکردند. دهها عامل دست به دست هم ميدهد تا خيل عظيم بسيجي را به سمت جبهه روانه کند. يکي از مهمترين اين عاملها، روحيه همسران و زنان است…”
بخش دوم: بررسی نقش زنان در دفاع مقدس
زنان مسلمان ايراني با الهام از تعاليم اسلامي با شجاعت و شهامت وصف ناشدني، در صحنه هاي مختلفي حتي در ميدانهاي رزم حضور يافتند. خواهران بسيج و سپاه خرمشهر از جمله زناني بودند كه در منطقه عملياتي باقي ماندند و به كارهايي از جمله حفاظت از انبار مهمات و رساندن آن به رزمندگان اسلام، كندن سنگر، تهيه و طبخ غذا براي رزمندگان مشغول شدند. زنان غيور و شجاع ايراني گاه با دست خالي و يا چوبدستي مزدوران بعثي را به اسارت گرفتند. يك شيرزن سوسنگردي با چوبدستي خود چند سرباز عراقي را به اسارت گفت و قهرمان ديگري تعدادي از آنان را در يك اتاق محبوس كرد و به سربازن اسلام تحويل داد. آنان در شهرهاي مرزي دليرانه مقاومت كردند گويي ترس را از ياد برده بودند و فقط به حق مينديشيدند و بس.آنان آيينه تمام نماي ايثار و فداكاري و اسطوره هاي شهادت و شهامت بودند، فرار از دشمن براي ايشان مفهومي نداشت و بر اين عقيده بودند كه تا آخرين نفس نبايد پشت به دشمن كرد. شيرزنان سلحشور ايراني خاطره مجاهدات و فداكاريهاي زنان مجاهد صدر اسلام را زنده كردند آنان تا سرحد جانبازي و شهادت پيش ميرفتند و آرزوي شهادت داشتند. در حالات مرحومه فهيمه بابائيانپور، همسر شهيد غلامرضا صادقزاده، گفته اند كه وقتي امام خميني از فهيمه براي جاري ساختن صيقه عقد درخواست وكالت كردند، فهيمه با كلامي رسا به امام عرض كرد: جواب مثبت من مشروط است! اطرافيان با تعجب پرسيدند: چه شرطي؟ فهيمه به امام گفت: “به شرط دعاي شما براي شهادت هر دوي ما در اين دنيا و قبول شفاعت ما در آخرت.” همين روحيه شهادت طلبي است كه امام خميني را به پيروزي مطمئن مي سازد و مي فرمايد: “من هر وقت بانوان محترم را مي بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف ما حاضر به همه طور زحمت بلكه شهادت هستند، مطمئن ميشوم كه اين راه به پيروزي منتهي مي شود.” و نيز مي فرمايد: “… بعضي از خانمها قسم ميدهند كه شما دعا كنيد كه ما شهيد بشويم من دعا ميكنم كه آنها ثواب شهادت را ببرند و پيروز بشوند.”
حضور و شرکت زنان در ميدانهاي نبرد علتهاي مختلفي داشت که بعضي از آنها عبارتند از :
يکي از خواهراني که خود در حماسه مقاومت خرمشهر حضور داشته است، ميگويد: “در آن روزها خواهران دو دسته بودند، عدهاي براي مهمات رساني تعيين و تعدادي هم براي امدادگري راهي بيمارستان شدند. ما به بيمارستان رفتيم. پشت سر هم مجروح ميآوردند. دست و پاها و بدنهاي پاره پاره، که در پتو و حصير پيچيده شده بودند. اوائل جرأت نميکرديم به آنها دست بزنيم؛ ولي کمکم عادت کرديم. خواهران هر کار نياز بود، ميکردند، از تخليه مجروحين و پرستاري تا کار در آشپزخانه و نگهباني از بيمارستان. امکانات بسيار کم و مختصر بود. مجبور بوديم سِرُمها را به ميخ آويزان کنيم، روز به روز وضع بدتر ميشد… آب و برق نبود و آب از شط ميآورديم و يا شستشو را کنار شط انجام ميداديم. اين باعث شد که آب، عدهاي از خواهران را تا وسط شط ببرد… که تعدادي از آنها غرق شدند…”
“جنگ شروع شده بود که به اتفاق چند نفر از خواهران پرستار داوطلبانه به مريوان رفتيم. يک روز خواهري را براي عمل آوردند که دستش سفيد سفيد شده بود. حالت غش و بيهوشي داشت و از ضعف مفرط رنج ميبرد. ما بلافاصله به مداواي او مشغول شديم. بعد که حالش بهتر شد، و از وضعش پرس و جو کرديم، فهميديم اين خواهر اهل شمال است. چندي پيش که عمليات شروع شده، نيمه شب به منطقه رسيده و اظهار داشته که ميخواهم در يک مرکز درماني در کنار پرســتاران کـار کنم. او به مدت ۷۲ ساعت، بي آنکه چيزي بخورد، در اتاق عمل پنسها را ميشسته و دسته بندي ميکرده است. از بس که دستش داخل آب بوده، خون به دستش نرسيده و دست کاملاً سفيد شده بود. اين خواهر شمالي پس از بهبودي، مجدداً در منطقه ماند و به صورت تجربي به پرستاري مجروحين جنگي پرداخت.”
خواهر ۱۸ ساله اي كه خانه و كاشانه خود را رها كرده و راهي مناطق جنگي شده ، چه هدفي جز رضاي خدا و حفظ اسلام مي تواند داشته باشد؟ او با چه بينشي به تمامي اميال و خواسته هاي نفساني خود پشت پا زده كه شب ها تا صبح به پرستاري از مجروحان مي پردازد؟ او در خاطرات خود مي گويد :” در آبادان و بيمارستان طالقاني به عنوان امدادگر ، بيست شب به طور مرتب نخوابيده بوديم ، شب ها مجروح بيش تري مي آوردند ، اين كار را به خاطر عشق و علاقه مي كرديم ، زماني كه بچه هاي مجروح را در آن حالت مي ديديم ، همه چيز را از ياد مي برديم.”
حضور زنان در نقش پرستار و پزشک در بيمارستانهاي صحرايي و پشت جبهه بسيار پررنگ بود و ما در اينجا تنها به چند نمونه کوتاه اشاره کرديم.
خواهر جانباز، آمنه وهابزاده چنين ميگويد: “روز دهم جنگ، همراه سيصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شديم. وقتي به ماهشهر رسيديم، بعضي همانجا ماندند و من همراه بقيه راهي خط مقدم شدم. آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود. اين مدت همراه دکتر چمران بوديم و چون ايشان و همسر گراميشان قبلاً به ما آموزش چريکي داده بودند، حتي قرار شده بود همراهشان به لبنان هم برويم. خرمشهر که سقوط کرد، ما تا پشت کشتارگاه عقب کشيديم و در بيمارستان ولي عصر (عج) مستقر شديم. چون خرمشهر خالي از سکنه شده بود، از ما نيز خواستند تا شهر را ترک کنيم. ما جزء آخرين نفراتي بوديم که از خرمشهر خارج ميشديم. بعدها در عمليات ثامن الائمه و بيت المقدس شرکت کردم. در والفجر يک شيميايي شدم… هفت بار مجروح شدم. پاي چپم ترکش خورده و تا به حال سه بار عمل شده و احتمالاً آخر هم قطع خواهد شد…”
برادر جانباز، ايران خواه، چنين ميگويد: “خانم فاطمه نواب صفوي، نوه شهيد نواب صفوي، به عنوان ديدهبان به طرف بهمن شير رفته بود. او با اطلاعات مؤثر و مفيدي که از موقعيت دشمن ميداد، در موفقيت عمليات نقش تعيين کنندهاي را ايفا کرد. در آخرين ديدار او را در حالي ديدم که پيکر شهيدي را با خود حمل ميکرد. معلوم شد که از يک عمليات موفق چريکي بازميگردد.”
خواهر نوشين نجار نيز ادامه ميدهد: ” گونيها را پر از شن ميکرديم و در نقاط حساس خرمشهر ميچيديم. شبها روي پشت بام مسجد جامع با اسلحه ام نگهباني ميداديم و هر چند ساعت يکبار پست خودمان را عوض ميکرديم.”
“در جريان خرمشهر تعدادي از خواهران واقعاً رشادت شان خيلي بيش از مردها بود. خواهر شهناز حاجي شاه، از نظر اخلاق، شجاعت ايثار و تقوا و طهارت الگوي ما بود. مردانه ميجنگيد. با وجود شدت درگيريها در اين چند روز، کسي تار مويي از ايشان نديد و کلامي به جز سلام نشنيد. وقتي براي استراحت به عقب برميگشتيم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا ميشد.
شهناز حاجي شاه، سرانجام به آرزويش رسيد و جلو مقرّ هميشگياش مکتب قرآن، زماني که آمده بود براي سنگرها غذا ببرد، همراه يکي از دوستانش شهناز محمدي، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسيد و از برادرش حسين حاجي شاه که دوّم آبان ۵۹ به اين فوز نائل شد، سبقت گرفت.”
زهره حسيني، دختري پانزده ساله بود، که در هفته اول جنگ پدر شهيدش را با دست خود دفن کرد و يازدهم مهر ۵۹ نيز بدن قطعه قطعه شده برادرش علي را که در مدرسه به شهادت رسيده بود، دفن کرد. مادر شهيدان شهناز، حسين و محسن حاجي شاه، براي آنکه پيکر دخترش به دست مزدوران دشمن نيفتد، خود براي او قبر کند و او را دفن نمود.
خانم بديعي نوعروس پانزده ساله بود. تنها چهل روز از ازدواجش ميگذشت، وقتي جنازه شوهرش را آوردند، خودش او را کفن کرد؛ با دستان خودش، با دستهايي که هر کسي آن را ندارد).. .
خانم خدامرادي يکي از خبرنگاراني است که در طول جنگ عکسهايي به يادماندني تهيه کرده است. وي در اين مورد ميگويد: “اوايل انقلاب ويزيتور روزنامه اطلاعات بودم. بعد از مدتي خبرنگار شدم. اواخر شهريور ۵۹، وقتي عراق به زادگاهم کرمانشاه حمله هوايي کرد، جهت تهيه عکس و گزارش به سمت کرمانشاه رفتم… بمباران مدرسه پسرانهاي را به خاک و خون کشيده بود….”
فاطمه ناهيدي آن روزها دختري بيست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصيلي در رشته مامايي، با سفر به مناطق محروم، ميکوشيد تا در اين عرصه آن چه ميتواند، انجام دهد. در يکي از همين سفرها، در شهر بم، خبر جنگ را شنيد و عازم جبهه شد. خيلي زود نام او در سياهه اولين کسان و اولين زناني که به اسارت عراق درآمدند، ثبت شد.۹ او و هم بندانش، معصومه آبادي ۱۷ ساله، مريم بهرامي و حليمه آزموده، ۴۰ ماه در اسارت به سر بردند. در دوران اسارت ۱۷ روز تمام اعتصاب غذا کردند تا آنان را از زندان سياسي الرشيد به اردوگاههاي مخصوص اسرا ببرند. برادران اسير هم باورشان نميشد که آنان بتوانند تحمل کنند. سرمشق اسرا بودند؛ با حجابشان، کلامشان و استقامتشان.
زنان و به خصوص مادران، همسران، خواهران و دختران شهدا، جانبازان و اسرا، نقش به سزايي در ترويج ارزشها و فرهنگ روزهاي آتش و خون دارند. انتشار نامههاي خانواده رزمندگان در آن روزها، سخنرانيها، مراسم يادبود و… همگي در بزرگداشت ياد آن روزها اثرگذار ميباشند. کتاب “نامههاي فهيمه” که پس از فوت وي چاپ شد، يکي از هزاران نمونهاي است که موجب تشجيع و آسودگي خيال مردان از ناحيه زنان ميشد. در قسمتي از اين نامهها ميخوانيم:
“سلام مرا از اين راه دور بپذير؛ سلامي که از سينهاي برميخيزد که دوري تو آن را سخت تنگ کرده. سلامي که از قلب مصيبت ديدهام بيرون ميآيد و بر قلب مصيبت ديدهات مينشيند؛ ولي بدان که امام صادق (عليهالسلام) فرموده است: “اگر مؤمن پاداشي را که براي مصيبتها دارد، بداند، آرزو ميکند که او را با مقارضها تکه تکه کنند…. “
“غلامرضا! خيلي دلمان برايت تنگ شده، ولي چه کنيم که اسلام را بيشتر و بيشتر از تو دوست داريم. چه کنيم که ما حسين (عليهالسلام) را بيشتر از تو دوست داريم. چه کنيم که عشق حسين (عليهالسلام) قبل از عشق تو در وجودمان نقش بسته است؛ چرا که اول چيزي که در ابتداي زندگي مان چشيديم، تربت پاک حسين (عليهالسلام) بود… .”
گذشته از اين، زنان در عرصه هنر و ادبيات نيز نقش آفرين بودهاند. اشعار مرحومه سپيده کاشاني در سرودن حماسه رزم آوران معروف و بياد ماندني است. ديگران نيز همچون طاهره صفار زاده، سيمين دخت وحيدي، مهري حسيني و… در سرودن حماسهها نقش به سزا داشتهاند. مثنوي “کربلا در کربلا” از خانم مهري حسيني يکي از اين نمونههاست که داستان زندگي سرلشگر شهيد مهدي زينالدين را به تصوير ميکشد:
اي خداي جاودان لم يزل!
شرح مردان جا نگيرد در غزل
جاي آرام و سکون، توفان بکار
تا بگويم از عزيزي بي قرار
تا ببويم اندکي با مثنوي
عطر عشق پاکِ مردي معنوي
داده بودي همسرت را اين خبر
بر نخواهي گشت هرگز از سفر
تا نپوشي جامهاي از جنس نور
برنداري دست از شوق حضور
در زمينه ادبيات داستاني نيز بانواني چون خانم راضيه تجّار، سميرا اصلان پور، زهرا زواريان، مريم صباغ زاده، ايراني، طاهره ايبد، مهري ماهوتي، بلقيس سليماني، حبيبه جعفريان و حتي زنان جواني که در هشت سال دفاع مقدس يا به دنيا نيامده بودند و يا کودکي بيش نبودهاند، اکنون سراينده و نويسنده آن روزهايند، که خون، اثري در فرهنگ مردم ميگذارد که هيچ چيزي نميتواند جاي آن را بگيرد. مؤسسه روايت فتح، يکي از مؤسساتي است که با قلم نوقلماني چون فرزانه مردي (کتاب شهيد حسن باقري)، مريم برادران (کتاب شهيد همت)، فاطمه غفاري، نفيسه ثبات و ديگر نويسندگان و شاعران جوان، دري را گشوده است که هرگز بسته نخواهد شد. و اين فرهنگ آرمان شهري است که تا کَسي با عشق وارد آن نشود، درکي از آن نخواهد داشت.
راهي ست راه عشق که هيچش کناره نيست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نيست
كم نيستند زناني كه با اصابت تركش خمپاره يا براثر بمبارانهاي هوايي، عضوي از اعضاي بدن خود را از دست دادند و دچار موج گرفتگي و يا گرفتار عوارض بمبهاي شيميايي شدند و در زمره “جانبازان ” جاي گرفتند.
آيا به راستي ميتوان براي جانبازان زن نيز هم چون مردان جانباز، درصدي از جانبازي تعيين كرد؟ آيا احساس يك زن جانباز همچون مرد جانباز است و آيا جامعه به او هم چنان مينگرد كه به يك مرد جانباز؟
زنان جانباز حماسهسازاني هستند كه گمنام ماندهاند و غريبانهتر از مردان جانباز، سهمشان در اجتماع به فراموشي سپرده شدهاست.
جمعيت ۶ هزار نفري زنان جانباز، شامل كساني است كه در بمبارانها، مبارزات انقلاب و سالهاي دفاع مقدس به فيض جانبازي نائل آمدهاند و كمتر توانستهاند در جامعه و نزد افكار عمومي خود را مطرح و جايگاه واقعي خود رابه ديگران بشناسانند، از اين رو كمتر از آنان ياد ميشود.
اينان را بايد در زمره ايثارگراني دانست كه گويي جنگ براي آنها هنوز پايان نيافتهاست، اين گروه از زنان پس از سالها كه از پايان جنگ مي گذرد همچنان يادگارهاي جنگ را در خانه دارند و ايثارگرانه به تيمارداري اين زخميان جنگ مشغولند.
همسران، مادران و خواهران جانبازان، هر روز زندگي سخت و دردآلود عزيزان خود را ميبينند و در اين بين به ويژه در نقش همسر جانباز و مادر فرزندان، با قامتي استوار ستون خانواده را پا برجا نگاه ميدارند و نمي گذارند كه گرمي كاشانه مهرشان در تلاطم توفان زندگي به سردي گرايد.
زنان “آزاده ” را نيز فراموش نكنيم . زناني كه در دوران دفاع مقدس همچون برخي مردان رزمنده، به اسارت بعثيان درآمدند و حتي گاه در سلولهاي انفرادي محبوس شدند و تحت آزار و شكنجه دژخيمان بعثي قرارگرفتند.
همسران “شهدا” شايد بيش از سايرين بر گردن جامعه و بازماندگان جنگ حق دارند. چه بسا زناني كه همسرانشان به شهادت رسيدند و آنها را با كودكانشان تنها نهادند و رسالت پدر بودن را نيز همپاي وظيفه خطير مادري بر دوش آنها نهادند.
سالهايي كه بايد در كنار يك همسر جانباز صبورانه زندگي كرد و بدون آنكه خم بر پيشاني آورد، شور و شوق زندگي را در دل وي و فرزندان بارور كرد و ترنم صفا و صميميت را در چارچوب خانه جاري و ساري كرد.
اگر مادران ، همسران و خواهران و دختران شهدا در بين ما نبودند و شاهد افتخار آن ها بر شهادت عزيزان شان نبوديم ، اينك به طور قطع و يقين ، فرهنگ ايثار و روحيه ي شهادت طلبي در ميان مردان ، پسران ، جوانان و آحاد ملت نبود. پس اي خواهران عزيز! رسالت امروز شما بسي سنگين تر است! اگر ديروز ، ما با تهاجمي نظامي دشمن مواجه بوديم ، امروز با شبيخون فرهنگي او مواجهيم ، كه اين براي هر جامعه ايي ، حربه يي بس برنده تر است. از اين رو خود را موظف و مكلف بدانيم تا با توكل به خدا و با سلاح ايمان ، علم ، عفت ، پاكدامني ، ايثار ، شجاعت و شهامت و با الگوپذيري از حضرت فاطمه ي زهرا (س) و حضرت زينب (س)و شير زنان حاضر ، و با اطاعت كامل و بي چون و چرا از ولايت مطلقه ي فقيه ، دشمنان قسم خورده ي اسلام و انقلاب را در رسيدن به هدفشان كه همانا شكست انقلاب و نابودي اسلام است ، ناكام گذاشته و با جديت و تلاش ، شاهد بالندگي و گسترش روز افزون اسلام و انقلاب در سرتاسر جهان بوده و زمينه ي ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عج) را فراهم آوريم.
پي نوشت ها و منابع:
-۱ آيت الله جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، نشر فرهنگي رجاء، ص ۲۹۲٫
-۲ عشق و آتش (ويژهنامه بانوان فداکار مازندران)، ص ۱۰۴ و ۱۰۶٫
-۳ عليرضا کمري، نامههاي فهيمه، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، ص ۱۳۷٫
-۴ عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، ص ۸۰
-۵نقش پشتيباني رزمي در دفاع، کنگره نقش زنان در دفاع و امنيت، ص ۱۰
-۶ نامههاي فهيمه، ص ۱۱۶٫
-۷ نقش پشتيباني رزمي در دفاع، کنگره نقش زنان در دفاع و امنيت
-۸حديث ولايت، ج ۳، ص ۵۴٫
۹- خاک، خون، حماسه، مجموعه شعر دفاع مقدس، به کوشش شيرينعلي گلمرادي
۱۰- نقد و بررسي ادبيات منظوم دفاع مقدس، دکتر محمد رضا سنگري، ج ۳
۱۱- در جنگ طولاني، مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ
۱۲- نقش زنان مسلمان در صدر اسلام.
۱۳- نقش دفاعي زنان در جهان.
۱۴- زنان جنگ، به کوشش سيد امير معصومي، سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران
۱۵- عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس (وحدت مردمي و حضور روحانيت)، مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه.
۱۶- مثنوي کربلا در کربلا، مهري حسيني، نشر پرديسان، ۱۳۸۱٫