- admin
- 20 آذر 1400
- 11:45 ق.ظ
معنی حکایت عمر گران مایه فارسی ششم صفحه ۹۲
معنی حکایت عمر گران مایه فارسی ششم صفحه ۹۲
معنی حکایت عمر گران مایه صفحه ۹۲ فارسی ششم ابتدایی درس ۱۳ (از گلستان شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی) را در این صفحه از جالب فا مشاهده خواهید کرد.
معنی حکایت عمر گران مایه فارسی ششم صفحه 92
دو برادر، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زورِ بازو، نان خوردی.
دو برادر بودند که یکی به سلطانی خدمت میکرد و دیگری با کار و تلاشِ خود، روزیاش را به دست میآورد.
باری، توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مَشَقّتِ کارکردن بِرَهی؟
یکبار برادر ثروتمند به برادر فقیرش گفت که: چرا مانند من به سلطان خدمت نمیکنی تا از زحمتِ کار کردن راحت شوی؟
گفت: تو چرا کار نکنی تا از مَذلّتِ خدمت، رهایی یابی که خردمندان گفتهاند: نانِ خود خوردن و نشستن بِه که کمر زرّین بستن و به خدمت ایستادن.
(برادر فقیر) گفت: تو چرا کار نمیکنی تا از خفّت و خواریِ خدمت به سلطان راحت بِشَوی که اندیشمندان گفتهاند: از دسترنج خود استفاده کردن و راحت بودن از کمربند طلا بستن و در خدمت کسی سرپا ایستادن بهتر است.
معنی شعر عمر گران مایه فارسی ششم
به دست آهنِ تفته کردن خمیر بِه از دست بر سینه، پیشِ امیر
آهنِ گداخته را با دست مانندِ خمیر شکل دادن، از دست به سینه در خدمت پادشاه ایستادن بهتر است.
عمرِ گران مایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شِتا
عمر ارزشمند خویش را به خاطر اینکه تابستان چه بخورم و زمستان چه بپوشم هدر دادم.
ای شکمِ خیره به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت، دو تا
ای شکمِ گستاخ، با تکه نانی سر کن تا مجبور نشوی برای خدمت به هر کسی تعظیم کنی.
معنی حکایت عمر گران مایه فارسی ششم صفحه ۹۲ را خواندید که امیدوارم برایتان مفید بوده باشد و باز هم به جالب فا برگردید.