- admin
- 25 آذر 1400
- 12:16 ق.ظ
شعر در مورد یلدا
شعر در مورد یلدا
با مجموعه شعر در مورد یلدا کوتاه ، اشعاری زیبا در مورد یلدا عاشقانه و کودکانه ، زیباترین شعر در مورد یلدا از حافظ در سایت جالب فا همراه باشید
اشعار یلدا
شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره
بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره
شب شادی وشـــور و مهربانی است
زمـــــــان همدلی و همزبانی است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا، شب شعر، شب حافظ شب شور
شب یلدا، شب سرد، شب طولانی اما بیدرد
شب یلدا، شب خرمالو، هندونه و خیار سبز
شب یلدا، کوچیکا و بزرگترا زیر یک سقف
شب یلدا، شب فال، فال حافظ، فال حال
شب یلدا، شیشهها بخار دارن کرسیا گرما دارن
شب یلدا، شب آجیل، شب فندق و بستههای دربسته و بادومای تلخ
شب یلدا، شب قصههای مادربزرگ و پدربزرگ
شب یلدا، شب انار دونکرده و گلپر و دلار سبز
شب یلدا، شده حالا تلویزیون و دیویدی و ماهوارهها
شب یلدا، همه از هم سوا شدن
شب یلدا، بهجای بابابزرگ و مادربزرگ
یهور سفره کامل جا شده تلویزیون صفحه تخت
شب یلدا اگه بود، شب یلدای قدیم زیر کرسی
فال حافظ مجمع میوه و خنده و آجیل
یادش بخیر شب یلدا، اگه شد، منو بیدار نکنید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهارزندگانی است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان ازسنت ایرانیان است
منبع : شعر در مورد آب ، زلال و روان و آتش و خاک کودکانه
در یلداهای بی نهایت هر روزمان
آنقدر به دنبال
آرزوهای گم شده ی خودمان گشتیم
که روزهایمان
به کوتاهی نگاهمان شد!
آرزویم ماندگاری یلدا
در نگاهت است؛
نه فقط در شب هایت
شعر در مورد خودم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
شعر از حافظ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
انتظار، انتظار، انتظار،
این تمام آن چیزی بود که از چشمان یلداییت به من بخشیدی…
همیشه غروب را هدیه ام کردی…و از سیاهی شب نالیدی…
و نماندی به انتظار روزهای خورشیدی…
عشق به ما خندید؛
ولی من بر دیگری و تو بر دیگری تابیدی…
و دوباره یلدا تمام آن چیزی شد که از عشقت به یادگار به من بخشیدی
“تو توانایی بخشش داری!”
تو توانایی بخشش داری؟
شعر در مورد بخشش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام . . .
متن عاشقانه
شعر در مورد یلدا کوتاه
شب یلدا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه ،هرگز زوالش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
منبع : شعر در مورد هیچ ، هیچی و هیچ و پوچ بودن دنیا از مولانا
شب یلدا زحزن و غم مبراست
بساط شادمانی ها مهیاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن ، شعراست محمل
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
شعر از سعدی
منبع : شعر در مورد بی معرفتی ، دوستان و یار و عشق و فامیل و رفیق و روزگار عاشقانه
شعر در مورد یلدا حافظ
شب یلدا بلند است و یگانه
نمی گیرد دلم هرگز بهانه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی ازبوستان باش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوه ها در کنج خانه
شب یلدا ، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺮﻭﺩ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ِ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺯ ﮐﻒ ِ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﻭﺩ
ﻫﺮﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺑﺮ ﺍﻧﮕﯿﺨﺖ ﮔﻮﺍﺭﺍﯾﺶ ﺑﺎﺩ ……
ﺩﻝ ِ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺷﻮﻗﯽ ﭘﯽ ِ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺮﻭﺩ؟
ﮔﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ !
ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ ﻛﻦ !
ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ !!
ﻣﻬﺮ ﺩﻳﺪی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﭼﺸﻢ ﮔﺬﺷﺖ ….
ﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺟﺪﻳﺪ !!
ﺑﺎﺯ ﻛﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﻴﺪ !!
ﺍﻳﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮﺍﺳﺖ …
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﻭﺭﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ !!
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ؛
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻭ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ …
ﺯﻧﺪگی ﻣﻌﺮﻛﻪ ﻫﻤﺖ ﻣﺎﺳﺖ …
ﺯﻧﺪگی ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ …
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ
ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ
ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ …
ﺯﻧﺪگی ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست
میلاد هر ترانـــه زیبـای مشرقی ست
آهسته می رسند به مقصد ستاره ها
مهتـــاب گاهواره رویای مشرقی ست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شوم از شام یلدا تیرهتر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
منبع : شعر در مورد آفتاب ، پاییزی و زمستان + غروب و طلوع آفتاب
شعر در مورد یلدا عاشقانه
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر
نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست
هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار
برای خود نفسی میزند نه بس راییست
نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
حکیم بین که برآورد سر به شیدایی
حکیم را که دل از دست رفت شیداییست
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فروشد نه اولین پاییست
شعر از سعدی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
ای تهی از معرفت زحمت ببر
فیض داند قدر نعمتهای عشق
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست
کان که جایی به گل افتاد دگر جا نرود
هرگز اندیشه یار از دل دیوانه عشق
به تماشای گل و سبزه و صحرا نرود
به سر خار مغیلان بروم با تو چنان
به ارادت که یکی بر سر دیبا نرود
با همه رفتن زیبای تذرو اندر باغ
که به شوخی برود پیش تو زیبا نرود
گر تو ای تخت سلیمان به سر ما زین دست
رفت خواهی عجب ار مورچه در پا نرود
باغبانان به شب از زحمت بلبل چونند
که در ایام گل از باغچه غوغا نرود
همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسید
آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود
هر که ما را به نصیحت ز تو میپیچد روی
گو به شمشیر که عاشق به مدارا نرود
ماه رخسار بپوشی تو بت یغمایی
تا دل خلقی از این شهر به یغما نرود
گوهر قیمتی از کام نهنگان آرند
هر که او را غم جانست به دریا نرود
سعدیا بار کش و یار فراموش مکن
مهر وامق به جفا کردن عذرا نرود
شعر از سعدی
منبع : شعر در مورد آذر ، ماهی ها + متولدین دختر و پسر آذر ماه
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوباره نوبت دیدار یلداست
بدون یار این یلدا چه تنهاست
وجودش نور در این تیره شب بود
بدونش این شب یلدا و سرماست
دگر یلدا برایت دل ندارم
نگاهم منتظر بر نور فرداست
همه در شور این یلدا بهارند
انار سرخ بر سفره چه زیباست
ندارم جز تو امشب آرزویی
که با تو هر شب من مثل یلداست