جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 8 دی 1400
  • 11:30 ق.ظ

شعر در مورد یاوه گویان

شعر در مورد یاوه گویان

شعر در مورد یاوه گویان ، سخنان بیهوده و خاموشی و حرف مفت و سکوت از مولانا همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد یاوه گویان

یاوه می گویـم عقلم زایل اسـت

فکر و اندیشه همیشه باطل است

دود می گیرد دلـم بعد نـیـاز

نیست ما را همدمی لایق به راز

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد یاوه گویان

تفسیر عشق با روش عقل میکنند

این بحث را به بحث اساطیر میکشند

ای دل بگو به عقل فروشان یاوه گو

این عشق نیست که به تفسیر میکشند

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خودم ، را دوست دارم و خودمراقبتی و تولد و مرگ خودم

شعر درباره یاوه گویان

از این ماتم وجودم پیرِپیر است

اگرچه ظاهراً رویم جوون است

در این دنیا که کنج عافیت نیست

دگر این یاوه ماندن را روا نیست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره یاوه گویان

ای رو سیه یاوه سرای بی دین

اسمش به یدک کشیده از از آیین؟

پرونده تو عاری از آن برگ سپید

هان منتظری تا برسد بر تو نوید؟!

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد یاوه گویان

به بوسه لب بگشا بیم طعن خلق ندارم

چه گونه بست توانم زبان یاوه سرا را ؟

دلم به شوق تو پر زد که وقت بوسه ی شیرین

شنیدم از نفس دلکش تو عطر وفا را

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثمین + دانلود اهنگ برای اسم ثمین+عکس پروفایل ثمین جان تولدت مبارک

شعری در مورد یاوه گویان

خیز که رسته خیز شد روز نبات ریز شد

با خردم ستیز شد هین بربا از او خبر

خوش خبران غلام تو رطل گران سلام تو

چون شنوند نام تو یاوه کنند پا و سر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره یاوه گویان

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم

کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت

گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد

گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره یاوه گویان

تمام هستی من در مغاک کفر او

در انحنای واژه ی ایمان غنوده است!

گمان بَرَد از یاد میرود زخم دشنه اش

و یاوه ها که به ملک ما سروده است

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ثانیه ها ، و گذر ثانیه ها و دقیقه های زندگی و انتظار و ساعت

شعر در مورد یاوه گویان

گر چه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن

بازگرد ای مرغ گر چه خسته‌ای از چنگ باز

چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر

ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز

اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست

گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد یاوه گویان

یاوه گویید و پر از بخلید و کین

درد من از با شماها بودن است

کاش می گفتید هستید خودپرست

شایدم زینجا سفر باید نمود

تا دری بر عالمی دیگر گشود.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره یاوه گویان

برج من آن سوترست دور ز خشک و ترست

نیک عجب گوهرست نیک پر از شور و شر

از پس چندین حجاب چاک زدستی تو جیب

شعری درباره یاوه گویان

هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ

چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر

سر ز خدا تافتی هیچ رهی یافتی

جانب ره بازگرد یاوه مرو خیر خیر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد یاوه گویان

اگر بیمار عشق او

شود یاوه از این مجلس

به پیش نرگس بیمار آن

عیار جوییدش

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد یاوه گویان

چشم ها را بسته او، بر کله می کوبد چنان

کز تن فرسوده بیرون می جهد بیچاره جان

سهم چشم از زندگی را عین “نادیدن” شمرد

گوش را بر یاوه های حضرت والا سپرد

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دریا ، و ساحل و کشتی و عشق و آرامش از سهراب و سعدی

شعر درباره یاوه گویان

اما جهانِ یاوه گو!

با من ز عرفانت مگو!

زآندم که شد” غم” همدمم ،

*”دیدم ز دنیا غافلم”!!

” alt=”شعر در مورد یاوه گویان ، سخنان بیهوده و خاموشی و حرف مفت و سکوت از مولانا” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-7.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-7.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-7-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/13-7-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />

سخن دان پرورده پیر کهن

بیندیشد، آن گه بگوید سخن

مزن بی تأمل به گفتار دم

نکوگوی، اگر دیرگویی چه غم

.

نکته ای کان جست ناگه از زبان

هم چو تیری دان که جست از آسمان

وانگردد از ره آن تیر ای پسر

بند باید کرد سیلی را ز سر

چون گذشت از سر، جهانی را گرفت

گر جهان ویران کند، نبود شگفت

.

سخن را سَرست ای خردمند و بن

میاور سخن در میان سخُن

خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش

نگوید سخن تا نبیند خموش*

.

شکوه عقل را

بسیاری گفتار کم سازد

دو لب را در نظرها

خامشی تیغ دودم سازد

.

سینه ها را

خامشی گنجینه گوهر کند

یاد دارم از صدف

این نکته سربسته را

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *