جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 30 آذر 1400
  • 12:12 ق.ظ

شعر در مورد گریه

شعر در مورد گریه

شعر در مورد گریه ، نکن مرد و گریه بر امام حسین و معشوق و خنده و اشک همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد گریه

مردها بغض میکنند بعد لبخند تقلبی میزنند

و در جیب هایشان به دنبال فندک می گردن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه مرد

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه نکن

دلم یک لحظه نبودت را تاب نمی اورد

ببین روزهای بی تو با من چه کرده است

دیگر گریه هم امانم نمیدهد بغض بعد آزادی هم مرا رهایم نمیکند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه و خنده

گفتم مگر به گریه دلش مهـــربان  کنم         در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دی ماه ، دی ماهی ها و مرد و زن متولد دی ماه

شعر در مورد گریه و اشک

بعضی وقت ها باید سکوت کرد

باید تلاطم دریا را درون خود تحمل کرد

باید حرف دل را قورت داد

باید نشست و دید روزگار چه بر سرت می آورد

حتی نمی توان گریه کرد

باید بغض کرد باید دم نزد و سکوت کرد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه نکردن

چون ابر دجله دجله به دریا گریستم         چون کوه چشمه چشمه به صحرا گریستم

با صد هزار دیده ی روشن چو آسمان       شب تا به روز بر سر دنیا گریستم

در بزم روز گار که در خون طپد نشاط         مستانه تر زخنده مینا گریستم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه برای امام حسین

بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرد

دوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کرد

جای جای بی تو بودن را در آن تنگ غروب

آسمانی ابر با بغضی سترون گریه کرد

با هزاران آرزو یک مرد مردی پر غرور

مثل یک آلاله در فصل شکفتن گریه کرد

این خبر وقتی که در دنیای گل ها پخش شد

نسترن در گوشه ای افسرد لادن گریه کرد

وسعت تنهایی ام را در شبستان غزل

شاعری با فاعلاتن فاعلاتن گریه کرد

گریه یعنی انفجار بغض یعنی درد عشق

بارها این درد را در چاه بیژن گریه کرد

یک زمان حتی تو هم در مرگ من خواهی گریست

مثل سهرابی که در سوگش تهمتن گریه کرد

شعر از محمد سلمانی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه معشوق

یارب چه چشمه ایست محبت . که من از آن       یک قطره آب خوردم و در یا  گریستم

طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من           با آنکه در غمت به مدارا گریستم

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بهمن ماه ، بهمن ماهی ها و شعر زیبا در مورد زن و مرد متولد بهمن

شعر در مورد گریه عاشق

تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست

چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست

مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل

که می بگرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من

مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست

بسرد مهری باد خزان نباید و هست

به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی ؟ که از غم عشق

ترا چو لاله دلی داغدار باید و نیست

کجا به صحبت پکان رسی ؟ که دیده تو

بسان شبنم گل اشکبار باید و نیست

رهی بشام جدایی چه طاقتی است مرا؟

که روز وصل دلم را قرار باید و نیست

شعر شد خزان رهی معیری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گریه یار

دلم یک لحظه نبودت را تاب نمی اورد

ببین روزهای بی تو با من چه کرده است

دیگر گریه هم امانم نمی دهد

بغض بعد آزادی هم مرا رها نمی کند

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره گریه مرد

ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک

می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را

سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است

پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را

آسمان گریه ی مستانه کند بر سر خاک

بینوا من که درین گریهی من ، مستی نیست

همچو مه ، کاهش من از غم بی فردایی است

همچو نی ، وحشتم از باد تهیدستی نیست

آسمان ، بستری افکنده ز خاکستر ابر

آتش ماه درین بستر سرد افتاده ست

دل خونین مرا بستر غم خوابگه است

خال سرخی است

که بر گونه ی زرد افتاده ست

در دل این شب تاریک ، تو فانوس منی

گرد تو ، خرمن باران زده ی هاله ی تست

آبی و ناله ی تو یخ زده در سینه ی سنگ

چشمه ی خشک دلم منتظر ناله ی تست

ای که در خلوت من بوی تو پیچیده هنوز

یاد شیرین تو تا مرگ همآغوشم باد

ابر تاریکم و از گریه ی

اندوه پرم

حسرت دیدن خورشید فراموشم باد

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد اسفند ، شعر در مورد متولدین و زن و مرد متولد اسفند ماه

شعری در مورد گریه مرد

از من مپرس کز غم تو چون گریستم           دور از دو چشم مست تو من خون گریستم

رفت آنکه بود لیلی من . منهم از غمش        رفتم زدست بس که چو مجنون گریستم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره گریه نکن

با من اگه زخم تمام خنجرهاست

با من اگر درد تمامی دنیاست

عشق کوچک من ای ماهی خسته

قلبم اگه قلبی به

وسعت دریاست

واسه پرپر زدنم گریه نکن

واسه ویرون شدنم گریه نکن

واسه من گریه نکن

سهم عاشق

گم شدن تو شعر یه آوازه

مرگ عاشق

سفری به شکل یه پروازه

قصه ی بودن من

حدیث برگی در باد

طعم تنهایی من

به تلخی یه فریاد

اگه با من غربت

همه غمزده هاست

اگه هر شکستنم

یه شکست بی صداست

واسه پرپر زدنم گریه نکن

واسه ویرون شدنم گریه نکن

واسه من گریه نکن

اگه با من تنت رو تو قاب سنگی دیدی

بعد من شعر منو به آینه ها یاد می دی

اگه با من سکوت یه

تک درخت تنهاست

بعد من خاطره هام ترانه ی عاشق هاست

رفتنم مرثیه ی قدیمی رفتن نیست

رفتنم موندنمه ، حکایت مردن نیست

واسه من گریه نکن

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد طبیعت ، سرسبز خدا و زیبا و بهار از حافظ و عشق و طبیعت گردی

شعر درباره ی گریه نکن

اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه ،

به خاطر اینه که واسه یه مدت طولانی قوی بوده . . .

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نو درباره گریه نکن

زندگی با آدماش برای من یه قصه بود

توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود

همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون

توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود

نمی خوام مثل همه گریه کنم

دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه

قصه های پشت این پنجره ها

غم رو از دلم جدا نمی کنه

قصه ی ماتم من

هر چی که بود

هر چی که هست

قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه

وقت خوابه

دیگه

دیره

نمی خوام قصه بگم

از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه

نمی خوام مثل همه گریه کنم

دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه

قصه های پشت این پنجره ها

غم رو از دلم جدا نمی کنه

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد وطن ، پرستی و وطن ایران و افغانستان و وطن فروشی

شعر درباره گریه و خنده

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟

تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟

خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *